روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

عاشقانه ی یهویی

سلام

روزگارتون عسل


بله... دست و جیغ و هورا

پنجشنبه یک قرار عاشقانه یهویی شکل گرفت


دوتا آدم دلتنگِ بداخلاق و یک هوای بهاری با نم نم بارون و نسیم خنک

یک گوشه ی دنج و یک قرار عاشقانه ی عاشقانه

توی ظرف مخصوص شربتمون (یک قمقمه ی شیشه ای خوشگل با گل و بته ی نارنجی) شربت گلاب با خیار و تخم شربتی و نعنا درست کردم

کاسه ی قرمز انار شکل را هم پر از توت های دستچین باغچه کردم (شاه توت های قرمز با طعم ترش و شیرین)

یک کاسه ی سرامیکی مشکی رنگ هم داریم که داخلش نارنجی هست(ماله قرارهای عاشقانه ی من و آقای دکتر هست) داخل اونم پر از گز

فلاسک هم پر از دمنوش زعفران و هل ... لیوان دمنوش هم پر از دمنوش به و دارچین و زنجفیل...

پیش به سوی یک قرار عاشقانه یهویی

هر دوتامون بداخلاق ... وقتی میبینمش دیگه چیزی از بداخلاقیام نمیماند... اونم دقیقا همینطوریه

هردو در سکوت هم را تماشا کردیم... خیلی آروم آروم حرف زدیم...

نه گلایه ای بود ... نه شکایتی... نه دلخوری

مثل گندمی که داره ذره ذره طلای آفتاب را نوش میکنه تا مست بشه، فقط نگاش کردم و با عطرش مست شدم

بعدازظهر زودتر از دفعات آماده رفتن شدیم

با تمام دلتنگی ها نمیتونستم هوای بارونی و خستگی بی نهایت آقای دکتر را نادیده بگیرم

و بعد اون بغض گنده ی لعنتی...

وقتی نشستم تو ماشین خودم برای برگشت ، بهم زنگ زد... بغض گنده م را شنید و گفت الان میام سرراهت یک بار دیگه میبینمت و میرم

و این شد که پشت سر ماشینم از توی آینه دیدمش... دست تکون داد... با اون بلوز آبی با چهارخانه های ریز... و مطمئنم یکبار دیگه دلم منو با خودش برداشت و رفت....

نظرات 10 + ارسال نظر
لیلا شنبه 22 اردیبهشت 1397 ساعت 09:56

هورا
تبریک
کامت عسل

سلام و روز بخیر
متشکرم

بهار شیراز شنبه 22 اردیبهشت 1397 ساعت 09:58

بهار با یک لبخند پت و پهن از ذوق عاشقانه هایتان
مستدام باشن الهی

ای جان به لبخند قشنگت
متشکرم

هفت مین شنبه 22 اردیبهشت 1397 ساعت 10:41

خیلی خوب بود ... .
خیلی حس خوب و قشنگی بود . عاشقانتون مستدام .

عزیزمی
الهی که به زودی از عاشقانه های بی پایانت بنویسی
از خوشی هات

رابعه شنبه 22 اردیبهشت 1397 ساعت 11:01

خوشحالم برا تیلو جان همیشه برقرار باشید.

فدای مهربونیات

رسیدن شنبه 22 اردیبهشت 1397 ساعت 11:45

وای عزیزم چقدر خوشم اومد که آقای دکتر اومد میونه دلتنگی هات و نیمه راهت . خیلی حس شیرینی داشت . چقدر خوبه که اینقدر به دلتنگی هات اهمیت میدن ایشون . خدا برا هم نگه تون داره

عزیزدلمی شما
ایشون کلا زیاد احساسات منو جدی نمیگیرن
نه زیاد هوای دلتنگیم را دارن ... نه زیاد به احساسات خیلی خیلی زیاد من توجه میکنن
موضوع این بود که میرسیدیم به ماه رمضان و دیگه برای دیدار فرصتی باقی نمیماند

یه دوست شنبه 22 اردیبهشت 1397 ساعت 15:45

وای چه حس قشنگی
قشنگ عشق کردم از خوندنش

خدا را سپاس
امیدوارم عاشقانه هایی هزاران برابر زیبا نصیبتون بشه

الی شنبه 22 اردیبهشت 1397 ساعت 20:06 http://elhamsculptor.blogsky.com

ای جووونم
عاشق این عاشقانه هاتم
از اینا زیاد بنویس
پلییییززززززززززز

عزیزم
عاشقانه های خودت بی پایان

سولی شنبه 22 اردیبهشت 1397 ساعت 20:24

ان شالاه بی دردسر کاردندونانت تموم بشه.کارخوبی میکنی.کاردندونو نباید عقب انداخت و بیخیال شد.خوش باشی عزیزم .

متشکرم
اتفاقا برای این دوتا دندون اصلا نباید بیخیال شد... چون اونوقت بعدا پشیمانی در پی خواهد داشت

یه دوست یکشنبه 23 اردیبهشت 1397 ساعت 00:32

تیلو جان چقدر تو حال دلمو خوب میکنی، الان از یه جایی دلم گرفت دلم خواست بیام پیش تو

اخیش عزیزم
کاش این دوستی ها واقعی بود و نزدیک هم بودیم و میتونستیم در مواقع این چنینی کنار هم باشیم

P سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1397 ساعت 00:39

Salam.ozr mikham in hame mayeat akhe!!!
Age man budam kole gharare asheghanamo tu das b ab budam k

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد