روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

کرم های خوش بو

سلام

روزتون پر از حس های قشنگ

تو ساعتهای نزدیک ظهر - آفتاب پاییز پهن میشه تا لبه های پنجره و من از نور مست میشم

همیشه آفتاب را دوست داشتم و دارم

من زاده پاییزم و پاییز را خیلی دوست دارم

البته شماها میدونید که من همه فصل ها را دوست دارم

عین همه رنگها

بوها...

مزه ها...

حس ها

من لبخند های آدمها را هم دوست دارم... لبخندشون یادم میماند

من در اولین برخورد عاشق لبخند آقای دکتر شدم

اون موقع نفهمیدم که عاشقش شدم

اون وقت خودم را تا این حد نمیشناختم...

ولی وقتی از در اومد تو و سلام کرد و لبخند زد ، دلم یه طوری شد

در توصیفش به للی و خواهرم گفتم  یه طور خاصی لبخند میزد...

اون روزها کسی بهم نگفت عاشق شدم... اما بعدها فهمیدو...



پ ن 1 : روزها خیلی آروم و کم کم کار میکنم

پ ن 2: شبها هم بافتنی میبافم

پ ن 3 : دلم کتاب میخواد و موسیقی و فنجان بزرگ چای و یه عالمه سکوت و تنهایی و خلوت...

نظرات 3 + ارسال نظر
هفت دقیقه دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت 12:34 http://7min.blogsky.com

الان خواهرتون چه حسی داره که میبینه همش دارید لبخند اقای دکتر رو میبینید
از دکتر رفتنت برای گوشت چه خبر ؟
وای خوش به حالت منم خیلی دلم بافتنی میخواد

سعی میکنم نبینه
نرفتم دکتر .... فعلا به اون عنبرجون رضایت دادم
عزیزمی...

صحرا دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت 16:40

من هم امروز از پنجره ی اتاق درختها رو دیدم که رنگشون قرمز و نارنجی شده دو ماه پیش نگاه میکردم سبز سبز بودن الان تدریجی دارن رنگ عوض میکنن

چقدر خوبه این همه تغییر
حس خوب میده

امیر سه‌شنبه 16 آبان 1396 ساعت 07:24

با سلام دوست خوبم
پاییز است و هزار رنگ و زیبا
اما زیباتر زمانی است که دل های دوستان زیبایی و شادی را با تمام وجود حس کند پس با تمام وجود میلاد دوباره ات را تبریک می گویم و برایت موفقیت و خوشحالی ارزو می کنم
من با گوشی اینو نوشتم بخشید اگه کوتاه و مختصر هست

سلام به روی ماهتون
بله
متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد