روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

صدای باران

سلام

روزتون پر از شادی

با صدای نم نم بارون بیدار شدم

خیلی آرام و نرم نرمک به شیشه اتاقم تلنگر میزد.... با یه لبخند گنده چشمام را باز کردم و خوب میدونم خدا هست...


دیشب سر یه موضوع بی اهمیت ، اعصاب خودمون را خراب کردیم

تا نزدیک ساعت چهار بیدار بودم

اونم بیدار بود

صبح با اخمای در هم برهم اومدم سرکار


دارم یه عالمه خروس رنگی رنگی درست میکنم که برای سال نو ، آواز بخونن... برای یه عالمه بچه های شاد و خندان




نظرات 6 + ارسال نظر
دل آرام دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت 10:21

سلام
حالا اوضاع بهتر شد؟ دعوا رو فیصله دادین؟

سلام
ما نمیزاریم قهر کش بیاد... یاد گرفتیم در موردش همون موقع حرف بزنیم و پرونده اش را ببیندیم... اینکه ماجرا همان دیشب بسته نشد این بود که پای یک مهمان وسط بود که جلوی اون نمیشد حرف زد....

امیر دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت 10:57

خیلی خوب است که با صدای نم نم بارون و خنکای آخرای اسفند بیدار بشی و ریه هاتو پر از اکسیژن ناب کنی و نفس عمیق بکشی و بعد یه خمیازه طولانی و روی نوک انگشتان بایستی و سینه را بالا ببری و دو مشت محکم بکوبی رو سینه و همه رخوت و سستی را از خودت دور کنی و بشوری دست و صورت را وضو بگیری و دو رکعت عشق بخوانی و با خدای خود نجوا کنی و سپس کنار سفره با نان گرم و تازه از خجالت معده در بیایی و بعد پر انرزی و قبراق به کار بپردازی و طرح بزنی و رنگ کنی و ....
حف نیست در اخر سال که فقط دو هفته ازش مونده خودتو ناراحت کنی به جای اینکه ناراحتی های سال را در دم دمای اخر سال بیرون بریزی بیایی و خودتو ناراحت کنی که خوابت نبره ....
دل آزاری نکن که ....
ای جان یه عالمه خروس درست می کنی باید ده عالمه مرغ هم پرورش بدی آخه گناه داره خروس ها ....


ده عالمه مرغ حالا از کجا بیاریم؟

سلام دوشنبه 16 اسفند 1395 ساعت 12:08

امان از این موضوع های بی اهمیتگاهی ذهن مون از چیزای کوچیک یه کوه بزرگ درست میکنه
اخماتو باز کن تیلو جونم
ببین چه هوای خوشگلیه امروز

امروز هوا واقعا محشر بود

مامان نجمه سادات سه‌شنبه 17 اسفند 1395 ساعت 02:42

خانم جان چون دستور دادین کام بزارم میزارم


حست لطیف از پشت این صفحه ی سرد قلقلک میده دلمو



ازون خروسام دلم خاست کاش تو این سهر بودی که با کلی ذوق و شوق میگفتم برام پست کن که دلم خوش شه منه دیوونه

سلام عزیزدله من
من هیچ دستوری ندادم و شما دارین لطف میکنین و هر روز منو خوشحال میکنین

چقدر خوبه که حسای همدیگه را درک میکنیم

شما با نجمه سادات بانو که عموزاده ی منم هستن دست به کار بشین... دقت کنی با درست کردن چند تا قلب رنگی رنگی به سادگی به خروس دست میابیم... و نجمه سادات هم میتونه این خروس ها را برای عید به دوستاش بده... کلی هم ذوق میکنه...

سعید سه‌شنبه 17 اسفند 1395 ساعت 09:04 http://www.zowragh.blogfa.com

دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت

تا صبح به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک چک چک چکار با پنجره داشت

سلام
روز تو هم پر از انرژی مثبت

یه روز میام تو کوچتون پیرهن صورتی رو برات می خونم

شما از همینجا هم بخونی ما قبول میکنیم... چه کاریه بیای توی کوچه ی ما...

سعید چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت 08:39 http://www.zowragh.blogfa.com

اوهوممم
اوووووهووووممممم

پیرهن صورتی دل منو بردی
کشتی تو منو غممو نخوردی
نشون به اون نشون یادته
گل سرخی روی موهات نشوندی
گفتی من میرم الان زودی بر میگردم
گفتی من میام اون وقت باهات همسر می گردم
چراغ شام تارم
بیا چشم انتظارم
چقد نازت کشیدم
تو رفتی از کنارم
بیا این بی وفایی را رها کن
بیا فکری به حال زار ما کن
تو گفتی آشناییمون خطا بود
خطا کردم تو هم یک شب خطا کن

پیرهن صورتی دل منو بردی
کشتی تو منو غممو نخوردی

آخیییییششششش بالاخره خوندمش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد