روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

امروز چند شنبه است؟ چرا اینقدر سرمن شلوغه؟؟؟

سلام

حیفه ننویسم نانای عزیزم دیروز اومد بهم سر زد

کلی سختی راه را به جان خرید

در راه تصادف کرد

و خودش را به من رساند

در شرشر نگاهش خیس شدم

در میان گرمای آغوشش بهار شدم

شکوفه زدم و نزدیک نیم ساعت کنارم بود و رفت.....


پ ن 1: از دیروز وقتی بهش فکر میکنم فقط لبخند میزنم.

پ ن 2 : هنوز درگیر مراسم پدربزرگ هستیم و هیچ چیز مطلوب نیست

پ ن 3 : مادرم بی تابی میکند

پ ن 4 : اینقدر که این چند روز به لباس فکر کردم به هیچی فکر نکردم

پ ن 5 : من عاشق نانا هستم

پ ن 6 : شیرینی هایی که برایم آورده ای در کامم عسل میشود و من لبخند میزنم....

نظرات 5 + ارسال نظر
مبی دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 17:11

دیدی اومد. چه شیرین که اون همه راهو بکوبه بیاد برا دیدنت

اره مبی جون
دیدی
اومدش فقط به خاطر من
برای نیم ساعت دیدن من هفت ساعت رانندگی کرد

اذر دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 18:13 http://azar1394.blogfa.com

سلام من خواننده وبلاگتون شدم
از اول
همه شو هنوز نخوندم
راستی چرا با نانا نمیرید زیر ی سقف

ما عاشقیم
وصال توی تقدیر همه ی عاشقا نیست

اذر سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 12:34 http://azar1394.blogfa.com

وصال توی تقدیر همه ی عاشقا نیست

گریه نکن عزیزم
انشاله تو تقدیر تو باشه
تقدیر همه ولی نیست

اذر سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 15:24 http://azar1394.blogfa.com

عزیزم من عاشق نشدم
ولی خوب
ایشالا هرچی خیره

عاشقی خیلی قشنگه

مریم بانو چهارشنبه 11 آذر 1394 ساعت 09:29 http://rozhan313.blogsky.com

سلام....
چی شده بابا بزرگگگگگگگگگگگ :((((((((((((((((((((((

فوت شدن
خیلی وحشتناک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد