روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

زن بودن

چقدر زن بودن سخت است

از یکی از دوستانم متنی میخوانم که چشمهایم ابری میشود

متنی که گویای روزهای نوجوانی زیر سلطه سخت گیرانه پدری متعصب است ...

متنی که گویای روزهای جوانی زیر سلطه همسری سخت گیر تر و اخمو تر است...

چرا اینهمه زن بودن سخت است

چرا نمیشود راحت خندید

چرا نمیشود راحت راه رفت

چرا زن بودن در این نقطه از دنیا اینهمه سخت شده است...

چرا نمیگذارند هیچکس خودش باشد...

آسوده باشد

شاد باشد

چرا یک زن حتی برای لبخند زدن باید بترسد؟

چرا این  گوشه از دنیا... جایی که ما به خاکش اینهمه مهر و عشق داریم ... جای زن بودن و زندگی کردن نیست؟

گاهی مردد میشوم میان اینجا بودن و نبودن

من عاشق این زبان هستم

عاشق مردمان این سرزمین

ولی اینهمه سختی ...گاهی مردد میکند مرا در بودن در سرزمینی که اینهمه نامهربانیم با زن ها ... زن هایی که زاییده عشقند و عشق میزایند...

با خواندن یک دوست، بر آشفتم

دلم لرزید

دلم سوخت... برای تمام پدرهایی که مهرورزیدن را یاد نگرفتند...

برای تمام دخترهایی که مهر پدری را اینهمه نامهربان دریافت کردند...

برای همسرانی که نمیدانند چه زخم هایی به روح لطیف یک زن می تواند زد...

چقدر زن بودن سخت است


نظرات 10 + ارسال نظر
رسیدن دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 09:33

سلام دوست مهربون من . خوبی صبح بخیر . عزیزم ممنونم از محبتت و به فکر بودنت. فداااات

فدای مهربونیات

امیر دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 09:46

متن زیبای زیر از یکی از بانوان محترم است که من خیلی خوشم آمد انشالله شما و سایر دوستان هم خوششان بیاید

کاش می دانستی که چقدر سخت است زن باشی
عمق احساس زنانه ات را به پشتوانه غیرت پنهان کنی
کاش می فهمیدی که ظرافت روح یک زن مثل بلور شیشه ای
نازک و شکننده است و به تلنگری از بی رحمی می شکند....
کاش یک روز جای من بودی
یک روز زن می شدی
یک روز مادر و همسر می شدی
درک می کردی تکیه گاه محکم و سخت بودن
و در عین حال لطیف رفتار کردن چقدر سخت است
کاش می دانستی که سکوت من از بی تفاوتی نیست
از سر تسلیم هم نیست
از سر ادب و مراعات هم نیست
من از سردی روابط عاشقانه خسته ام
از گوش کردن های بی حواس خسته ام
از نشنیده شدن و ندیده شدن احساسم خسته ام
کاش ندانی و هرگز نباشی
تا گلدانهایم رنگ عاشقی به سبک زنانه را ببینند
تا همیشه آفتاب زندگیم از درخشش مهر و عاطفه
طلوع عشق نوید دهد

و تو هرگز نخواهی فهمید که پس از سالها
روزی که زیر پایه های زندگی مثل دردهای نفس گیر خم شده ای
روزی ، در یک لحظه ، نگاهم را به دریچه قلبت راه ندادی
و از سر احساسم با بی رحمی گذشتی
و من برایت روزگار بی عشقی خواستم
می دانی
من به تقدیر باور ندارم
به قانون مسخره ای که روزگار سیاه تو جزای شکستن دل من است
هرگز ایمان ندارم
ولی
به دلهای خسته از نامرادی ها سخت باور دارم
و می دانم صدای شکستن دلی از سر هوس
تا آخرین نفس گوش خراش است و
زندگی را بی عشق خواهد کرد.....
و می دانم
که خاطرات با اینکه با گذشت زمان کمرنگ می شوند
ولی درد نادیده شدن و نامردیها هرگز فراموش نمی شود...

به یاد داشته باش
زن بودن هنر زندگی کردن زیر سقف دردهای مشترک است
زن بودن درک همیشگی خستگیهای مردانه است
زن بودن آرامش بی توقع در لحظه های تاریکی است
زن بودن امید و انگیزه برای ادامه در تکرار روزمرگیهاست
و این گل همیشه بهار
گاهی به نوازشی آرامتر می شود
و به توجهی کوچک شاداب می گردد

با قصه غرور مردانگیت گاهی کنار بیا
و داستان تازه ای طرح کن
که نیاز زن را در آن با هم آغوشی عاشقانه تفسیر کنی
که نوازش بی کلام را جایگزین حسابهای بانکی کنی
و گاهی هم به پای دردل زنانه بنشینی و شنونده خوبی
برای صبوری های همیشگیش شوی.....

مژده ناصری ( برای دل شکسته ای که صدایش شنیده نشد....)

امیر دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 09:47

چقدر سخت است زن بودن
وقتی که باید مثل یک مرد فکر کنی
مثل یک بانو رفتار کنی
مثل یک عروسک زیبا به نظر برسی
و مثل یک اسب کار کنی !

حامد دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 10:19 http://hamed-92.mihanblog.com

حرمتها که شکسته میشه دیگه زن ومرد نداره همه آسیب میبینن

گاهی اصلا بحث حرمت نیست
مردها خودشون را محق میدونن که اینگونه به زنها دنیا را تنگ کنن

امیر دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 10:31

سلام
دوست عزیز حرفاتون تا حدودی درست است ولی نه کامل
در همه جوامع اعم از کشور های پیشرفته و جهان سوم به نوعی زن مظلوم واقع شده است
در کشور های پیشرفته استفاده ابزاری و در جهان سوم نیز بدتر از اونا مورد ظلم قرار میگیرد. عذر میخام که اینطور می نویسم . زن خودش نیز ممکن است در این مورد بیگناه نباشد اگه همه زن ها از میزان حقوق و مزایایی که می توانند داشته باشند آگاه باشند کمتر مورد ستم واقع می شوند. این هایی که تو نوشتی در مورد جوامع شهری است و در جوامع روستایی و عشایر باز به مراتب بدتر است . زن همپای مرد در کارهای خونه مثل کشاورزی و دامداری فعالیت دارد و مضاف بر آن کارهای پخت و پز و اب آوردن و لباس شستن و بچه داری نیز به عهده آنان است. و با کوچکترین مسامحه ای و حتی گاهی بدون علت مورد کتک خوردن و فخاشی و حتی بیرون کردن از خونه می شوند.
به کی پناه ببرد؟ به دادگاه و هیات منصفه ؟
که باید اینقدر بیاد و بره که از کارش پشیمون بشه
در مورد مهریه هم که دیگه نیاز به گفتن نیست . حداکثر کاری که براش کنند پرادخت ماهیانه و قسطی اون است که چیزی حدود صد سال طول میکشه و هنوز به نصف نرسیده زن از دنیا میره و ....

نمیدونم حتی در مورد صیغه عقد هم به نظرم به زن ظلم شده
آنجاد که عاقد از طرف زن میگه انکحت ... الی صداق المعلوم ...
یعنی خود را در اختیار تو قرار میدم با مبلغ ذکر شده ... آیا زن خودشو فروخته؟ آیا این صداق معلوم که هیچ وقت پرداخت نشده بهای یک انسان است؟
بگذریم که گفتن ما هیچ نفعی ندارد.

همه این حرفا جای بحث و گفتگو داره

امیر دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 11:43

ممنونم بابت بخشندگی و محبت هایت

اصلا در عالم رفاقت این چیزایی که شما میگین را نمیشناسم

امیر دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 14:08

خدا نگهدارتون دوست خوبم

جین دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 14:37

آخ آخ
جای تیمسار خالی

mahee دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 17:13 http://gahnegar.blogsky.com

سختتر از این حرفاس.

متاسفانه بله

گیلاس سرخ دوشنبه 6 دی 1395 ساعت 21:51 http://a363.blogsky.com

من امروز دلم بستنی قیفی میخواست. از جلوی مغازه هم رد شدم ولی چون تنها بودم نخریدم. چون میگن زشته یه زن تو خیابون بستنی لیس بزنه!


تو حرف نداری گیلاسی جونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد