روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

اهنگهای شاد

سلام دوستای نازنینم

زندگیتون پر از شادی و دلگرمی

ما که نباید بزاریم این شرایط خسته و افسرده مون کنه

باید این شرایط را یک فرصت ببینیم برای تجربه های تازه و شاید حتی فرصتی برای ذخیره انرژی برای روزهایی که در راه هست


بعدازصبحانه یک آهنگ شاد پلی کردم 

پدرجان فرمودند یه کمی صداش را زیادتر کن

این شد که حال خوب آهنگ به هممون انرژی داد و هرکسی رفت دنبال کاری

من اول از همه سرزدم به گلهای سرسرا

چندتا قلمه تازه گرفتم و توی دوتا گلدون کوچولو جا دادم 

یکی برای جلوی آینه ی روشویی تو سرویس بهداشتی

یکی برای جلوی آینه داخل حمام

یه تغییراتی هم در چیدمان حمام دادم 

بعدش مجسمه ها را یکی یکی شستم و خشک کردم و کمی جابه جاشون کردم

تراس را شستم و شیشه های تراس را برق انداختم

جاکفشی را حسابی مرتب و خلوت کردم 

آینه میزتوالت خودم و اتاق خواب مامان جان وپدرجان را برق انداختم و هردوتا میز را خلوت و مرتب کردم

کرمهای تاریخ گذشته را جدا کردم و دور انداختم

تابلویی که روی دیوار سالن بود را اوردم پایین و تمیزش کردم

ساعتمون را هم...

نمیدونم چرا مدتیه ساعتمون تیک تبک صدا میده

قبلا صدا نداشت

فکر کردم شاید روی دیوار تراز نیست، اما تراز بود

گفتم شاید اشکال از باتریش باشه، اونم عوض کردم

اما فایده ای نداشت

صدای تیک تیک خیلی کم و آروم هست در حدی که پدرجان و مادرجان به زور و بعد از اصرارهای من ، شنیدند

اما من میشنوم و اصلا برام مطلوب نیست

در این میان که من این کارها را میکردم پدرجان با آقای سرویس کار آسانسور رفته یودند پشت بام 

مادرجان هم توی آشپزخانه مشغول بودند

ظهر بعد از ناهار باز سه تایی فیلم دیدیم

بعدش هم باز رفتیم سراغ اون بحث اقتصادی...

بعدش کتاب خوندم

با گوشی نقاشی کشیدم

وبلاگهای شماها را خوندم

بافتنی کردم

باز کتاب و باز کتاب...

الان هم زودتر از هر شب اومدم توی تختخوابم

یکی دوساعتی با آقای دکتر حرف میزنیم و بازم قراره کتاب بخونن برام

و اینطوری پرونده امروز بسته میشه

آقای دکتر اهل رمان خوندن نیستند برعکس من

در عوض هر رمانی که میخونم و تمام میشه کل داستان را براشون تعریف میکنم

ایشون هم کتابهای مورد علاقه خودشون را برام میخونن یا تعریف میکنند

به قول ایشون، اینطوری اجبارا هم که شده کتابهایی با موضوعات متنوعتری را میخونیم

البته تازگی ها، یه سری کتاب به اجبار آقای دکتر میخونم و خلاصه نویسی میکنم

برعکس چیزی که فکر میکردم اینکار خیلی هم برام دلچسب بوده و هست


پ ن۱: عدد روزهای قرنطینه م خیلی زیاد شده...

پ ن۲: دلتنگ فسقلی هام

پ ن۳: معجزه آهنگهای شاد را نادیده نگیرید

پ ن۴: معجزه هوای تازه را هم، هرروز صبح در و پنجره ها را باز کنید و اجازه بدید هوای تازه مهمون خونه هاتون بشه

پ ن۵: کاش هایی که الان توی ذهنتون هست، چیه؟؟


نظرات 5 + ارسال نظر
میترا پنج‌شنبه 6 آذر 1399 ساعت 23:56

سلام عزیزم
کاش دوباره برگردم سرکار
کاش سربرج حقوق داشته باشم
کاش بشه برم پیاده روی پارک خرید
کاش بشه برم سینما
کاش بتونم خانواده و دوستامو تو بغل بگیرم محکم و ببوسم
کاش عروسی دعوت میشدیم
کاش کرونا محو بشه بزودی
بگم بازم

سلام نازنینم
کلی از این کاشها برای ههمون هست
کاش هایی که یه روزی عادی و معمولی بودند

سارا جمعه 7 آذر 1399 ساعت 11:07 Http://15azar59.blogsky.com

کاش زودتر پیدات کرده بودم از همون اول اولش
تیلو چقدر کار میکنی من میخونم حس میکنم میدویی از اینور به اونور خونه
منم الان دارم اهنگ گوش میدم
زند وکیلی رو گوش میدم روسری ابیشو

من همین که دوستی مثل تو دارم کلی خداراشاکرم
اهنگای خوب حال خوب ... نوش جانت

سعید جمعه 7 آذر 1399 ساعت 13:38 http://zowragh.blogfa.com/

سلام دختر عموی جان
حالت خوبه
من جای شما بودم حالا که آهنگ شاد پلی کردی یکم قر میدادم جای دوری نمیرفت
بعدشم وبلاگ منم خوندی؟ اگه خوندی چرا تو پست جدیدم نظر ندادی؟
نظرت برام مهمه دختر عمو
من میگم ای کاش می شد امروز تو این پاییز دل انگیز می شد با دوستام بزنیم به دل طبیعت و نهار رو اونجا بخوریم اما نشد

سلام پسرعموجان
متشکرم خوبم
مطمئنا کنار آهنگ شاد همیشه قر هست
راستش رد بخوای با گوشی سختمه سر زدن ولی الان حتما یه سری میزنم
ببخش این کم اومدن منو
کاش مییییششششد

بلاگر جمعه 7 آذر 1399 ساعت 13:43

یکی دو ساعت برات کتاب بخونه؟ بعد شما کل یه داستان را براش تعریف میکنی؟ جایزه مردِ صبور در مقابلِ زنِ زورگو را به آقای دکتر تقدیم میکنم !

چرا؟؟؟
من که بهش زور نمیگم
پیشنهاد خودشونه
شایدم شنیدن داستان آسونتر از گوش دادن به حرفای منه

taraaaneh جمعه 7 آذر 1399 ساعت 19:47 http://taraaaneh.blogsky.com

با معجزه آهنگهای شاد موافقم.
منکه وقتی حوصله ام سر میره و هیج کاری ندارم بکنم میفتم به جون تمیز کردم خونه و مرتب کردن کمدهام. فکر کنم خونه ام کلی از کورونا سپاسگزاره بخاطر اینهمه توجهی که این روزها میبینیه.

معجزه های کوچولو را باید بلد باشیم تا از زندگی لذت ببریم
چقدر تمیزکاری حس خوب داره
منم گاهی اینکار را میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد