روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

نمیدونم چندشنبه نوشت

سلام

خوب هستید دوستای نازنینم؟

امیدوارم شادی و شور و سلامتی توی زندگیهاتون جاری باشه


پارسال وسطای بهمن یک جفت چکمه بلند خریدم 

توی حراجی

فکر نکنم امسال قسمت بشه افتتاحشون کنم

صبح همون کاپشن سرمه ای و شال بافت کرمی را با کفش و شلوار مشکی پوشیدم و با دوتا ماسک و دستکش راهی بانک شدم

به جای اینکه کارها را ساده تر کنند تا کمتر نیاز به حضور در بانک باشه، هرروز تا بتونند کارها را پیچیده میکنند

دو سه باری بین دوتا بانک رفت و آمد کردم تا اون کار بانکی حل شد

بعد هم سرراه، یه کوچولو خرید کردم ، البته از جاهای خلوت

در نهایت هم پدرجان را جلوی قصابی پیاده کردم و منتظر شدم 

بعد هم اومدیم خونه

سه تایی کمک کردبم و فریزر را خالی کردیم و حسابی شستیم و خشک کردیم و وسایل را دوباره جا دادیم

بعد هم گوشتها بسته بندی شدن

یه قسمتیشون هم چرخ شدند و رفتند سرجای خودشون

بعد از ناهار ، دیدم آفتاب پاییزی پهن شده وسط سالن، بالشت و پتوی سبک آوردم و خوابیدم یه جایی وسط آفتاب

دیدم پدرجان و مادرجان هم دقیقا همینکار را کردند

چقدر این خواب میچسبه

انگار تمام انرژی آفتاب نیمروزی توی رگهای آدم جاری میشه

یکساعتی خوابیدیم و بعدش چای خوشرنگ عصرانه و معاشرتهای مجازی...

داداش و همسرش زنگ زدند و طولانی حرف زدیم

بعدش خواهر و مغز بادوم

عموجان و دخترعموها

بعدش خواهر و فندوق و پسته

در نهایت هم تلفنی حال دایی جان را پرسیدم

و اینطوری یک روز دیگه ، بدون شمارش، بدون توجه به تاریخ ، بدون حساب کتابهای معمول روزها .... گذشت

بعد از شام سه تایی یه قسمت از سریال مون را دیدیم

حالا هم آقای دکتر را منتظر گذاشتم و گفتم صبورز کنند تا پست من تمام بشه... 

قرار شده امشب برام یه بخشی از یه کتاب را بخونن...

البته اونقدر خسته بودند که احتمالا بهشون عفو بدم و بمونه برای فردا...

فردا هم روز خداست...


پ ن۱: تبلتم را شارژ کردم تا کتاب کلیدر را از روش بخونم

نمیدونم اونم از بس خوابیده تنبل شده یا کلا خراب شده

خیلی کند و اعصاب خرد کن کار میکنه


پ ن۲: قصد داشتم یه بافتنی تازه شروع کنم

از بس اون کوسن خوشگل شده بود به پیشنهاد مامان جان دارم یکی دیگه میبافم تا زیباییشون تکمیل بشه

اولی گرد بود و حالا مربع...

لابلای کامواهام، از همون کاموای ریشه دار یه کرم -قهوه ای هم پیدا کردم...


پ ن۳: مهربونی یادمون نره...

تو این روزها هممون بهش نیاز داریم

حتی اندازه چندتا پیام حال و احوالپرسی...


نظرات 6 + ارسال نظر
الی پنج‌شنبه 6 آذر 1399 ساعت 09:33 https://elimehr.blogsky.com/

اصلا خوابیدن توی آفتاب پاییزی گلی ست از گلهای بهشت

اخ اخ اخ گفتی الی جون
گل گفتی

سعید پنج‌شنبه 6 آذر 1399 ساعت 09:43 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گل
خوبی
صبحت به خیر
از بانک که نگو
من بیشتر کارم با بانکه انقد که معطل میشم اعصابم به هم میریزه
الان کارمندای بانک رو کم کردن برای یه کار جزئی باید کلی وقت بذاری

سلام پسرعموجان
متشکرم
شما خوبین؟
خانواده محترم خوبن؟
خیلی بد بود اوصاع بانک
به جای اینکه تمهیداتی بزارن که بیشتر کارها اینترنتی و از راه دور حل بشه روز به روز همه چیز را سخت تر میکنن

بلاگر پنج‌شنبه 6 آذر 1399 ساعت 10:16

یعنی خوابی هم هست که خانمها دوست نداشته باشند؟
زیر آفتابِ پاییزی میچسبه ، توی ماشین کنار نشسته باشی میچسبه (معمولا هم عینک دودی میزنند ، که خوابشون دیده نشه!)، در بهار که کلا خوابید، بهاره دیگه اکسیژن زیاده !، زمستون هم بیرون برف بیاد پتو رو بکشید روتون و با شمارشِ دونه های برف که از آسمون میاد بخوابید ، یادمه یه بار هم زیر اسپیلت در تابستان داشتی برای خواب به به و چه چه میکردید ! (لبخند)

یعنی آقایون خواب و آرامش را دوست ندارن؟
خب بله میچسبه
اما فراموش نکنید خیلی از خانمها میخوابن که ساعت کمتری آقایون را تحمل کنند

soly پنج‌شنبه 6 آذر 1399 ساعت 16:26

ان شالاه چکمه های جدیدتم افتتاح میکنی . روزای قشگ خدا توی راهه.

امیدوارم
خوش به حالتون بانو، اولین برف را تماشا کردین
انشاله خمیشه شاد و سلامت باشین

رهآ پنج‌شنبه 6 آذر 1399 ساعت 22:34 http://Ra-ha.blog.ir

ونوس دوشنبه 10 آذر 1399 ساعت 11:36 http://shakibajoon90.blogfa.com

سلام تیلوجان..میشه عکس کوسن هات بزاری..منم عاشق بافتنی ام ..اگه وقت کنم

سلام عزیزدلم
با گوشی بلد نیستم عکس بزارم
شرمنده
شما هم بباف
حس خوبی داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد