روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

اجبار

سلام دوستان عزیزم

ثانیه ثانیه زندگیتون پر از لذت


امروز اون کوسنی که داشتم میبافتم را تمامش کردم

صورتی پررنگ

اگه قرار بود برم کاموا انتخاب کنم احتمالا یه طوسی براق، یا طلایی، شایدم تو مایه های آجری انتخاب میکردم

اما فعلا توی  این شرایط بیرون رفتنها را به حداقل رسوندم و از امکانات موجود استفاده میکنم

توی رنگ بندی کامواهام رنگهای متنوع زیادی دارم، اما این مدل کاموا را فقط همین یه رنگ داشتم، کامواهایی که ریشه های بلند دارن و وقتی میبافیشون یه زیبایی خاصی پیدا میکنند...

خلاصه کوسن تمام شد و اتفاقا خیلی هم خوشگل شده

وقتی بافتش تمام شد با مامان چرخ خیاطی را از کمد درآوردیم و گذاشتیم روی میز اتو... یه دایره از پارچه های اضافه ای که داشتیم بریدیم و دوختیم و داخلش را پر از الیاف کردیم....


حالا دیگه اونقدر تو خونه موندم که برای بیرون رفتن هول میشم

انگار دست و پام را گم میکنم

نمیدونم دقیقا چی بپوشم

فردا باید برم بیرون

یه چندتا خرید کوچولو و یه کار بانکی واجب...

اما انگار از همین الان تو دلم آشوب شده...


پ ن ۱: امشب حرفامون با آقای دکتر به یه جایی رسید که من اشکم در اومد

هنوزم دارم فین فین میکنم 

مرور خاطرات انگار یهو دلم را به درد آورد

دام تنگ شده


پ ن۲ : عطر کیک و نسکافه و وانیل برام تکراری شده بود

رفتم سراغ سیب و دارچین


پ ن۳: میخوام برای نی نی دانا بافتنی کنم

نمیدونم خوشش میاد یا نه

اما من با عشق و علاقه اینکار را میکنم


پ ن۴: دودوتاهای اقتصادیمون ، چهارتا نمیشه

و این یعنی یه جای کار میلنگه

این روزها انگار هرجور حساب کنی بازم درست از آب در نمیاد

ما ناامید نشدیم

با پدرجان همچنان در حال تحقیق و بررسی هستیم


پ ن۵: من توی تایپ با کیبورد خیلی سریع هستم

فکرهامو خیلی راحت به کلمه تبدیل میکنم و با همون سرعت تایپ میکنم

اما با صفحه کلید گوشی انگار انگشتام از فکرهام عقب میمانند

برای همین لابلای جمله هام خیلی از فعل و فاعلها جا میمانند

اگه به نظرتون ابن مدل نوشتن به درد نمیخوره بهم اطلاع بدین


نظرات 13 + ارسال نظر
بلاگر چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 08:24

همش هم فکرت نیست که داره تبدیل به کلمه میشه ، دارم بهت اطلاع میدم، بدرد نمیخوره ، خصوصا در زمینه فین فین ! (لبخند)


باید بیشتر حواسمو جمع کنم

رسیدن چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 08:26

مهم اینه که بیای بنویسی حتی با غلط غلوط
موفق و سالم باشی دوست من

مرسی که همه جوره هوامو دارین

ترمه چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 09:27

سلام عزیز وبلاگت خیلی زییاست من از طرف سایت موزیک مستر وان موزیک اومدم جدید راه اندازی شده و به حمایت نیاز داره خیلی ممنون میشم لطف کنی و حمایتمون کنی[گل]
اگر موافق باشه خوشحال میشم توی این ادرس گفتینوی من بهم اطلاع بدی
http://goftino.com/c/XDp6s0
لطفا اگه اومدی ادرس وبت رو هم بگو[گل]
منتظر حمایتتون هستم[لبخند][گل]

یک عدد مامان چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 09:57 http://Www.Kidcanser. Blogsky

خیلی هم خوب می نویسی
لطفا بنویس تیلو جان چون نوشته هات خیلی حس زندگی و شادابی داره

ای جانم
من خودم از نوشته های شما نیرو و انرژی میگیزم

شینسه چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 10:24

سلام آرزو میکنم خوب و سلامت باشین همینجوری هم خیلی خوبه تایپ کردن با گوشی سخته اما تو این روزهای تو خونه موندن و پر از نگرانی وبلاگ ها یکجور دلگرمی اند حداقل برای من اینجوریه وقتی یک دوست وبلاگ نویس مدتی نمینویسه من دلم براش پر از نگرانی میشه زندگیت پر از رنگهای گرم و شاد و عطرهای خوش باشه

سلام دوست خوبم
یعنی به طور مدام منو میخونید؟
چقدر دوستای خوبی دارم اینجا
خداراشکر

پیشاگ چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 11:03

دوباره تیلو چه چیزایی خلق کرده تو قرنطینه
اقا عسکشونو بزار قبول نیس
اخخخخییی دلم یه جوری شد گفتی اشکی شدی
ایشالا زود زود همو ببینید که هیچی بدتر از دلتنگی نیس

اخ اخ اصلا بلد نیستم با گوشی از این کارها بکنم
ممنون عزیزدلم
گاهی ادم اشک میریزه و سبک میشه

سعید چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 11:07 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی گل
خوبی؟
خدا به همه مون رحم کنه تو این بیماری و وضعیت اقتصادی
خوب میکنی رفت و آمدها رو محدود میکنی آخه چاره ای نیست
نوشته هات همینطوری خیلی عالیه
به قول شاعر تو سر عشق بیان کن به هر زبان که تو دانی
شاد باشی دختر عموی جان

سلام پسرعموجان
متشکرم
چقدر بهم لطف دارین
واقعا دلگرمی میگیرم از حضورتون

مخمور چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 14:06

آخ قربون دل تنگتون
دلتنگی هاتون چند ؟

ای جان
چقدر خوبه که دارمت

نسترن چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 16:30

من که تفاوتی نمیبینم بین با موبایل نوشتن و کیبورد. مثل همیشه نوشته ها دل انگیزه

بهم لطف داری نازنینم

پریناز چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 17:10

تو از هر چی میگی من زوم اصلیم رو داستان تو دکتره ...
اینجا رو با صدای بهروز وثوقی بخون ... بابا لامصب خفمون کردی از کنجکاوی .. د مصبتو شکر چیه این ماجرا که با اینهمه عشق فرسنگها فاصله و حسرت بینتونه
شوخی کردم .. هر چیم کنجکاویم اصرار بر دانستن ریز ماجرا و نقض حریم خصوصی نداریم خانم تیلو تیلو
من چرا هر وقت میگم تیلو یاد تیله میفتم یکی از خواننده ها گندم صدات میزنه ..گندم بهتر نیست؟

ای جان
ماجرای خاصی نیست
ته همه عاشقی ها که نباید برسه به زیر یک سقف
عاشقیم و دور
یکی دیگه از دوستام هم بهم میگه تیله
شما هرچی راحتی صدام کن اصلا ناراحت نمیشم

اعظم 46 چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 19:24

کسب کارو جدید با مشورت افراد کار بلد به ثمر می شینه
نوشته هات هم خوبه با همین فرمون جلو برو

موقعیت خوبی برای راه اندازی کسب و کار نیست
خیلی باید دقت کرد
ممنونم از محبت و انرژیت

Reyhane R چهارشنبه 5 آذر 1399 ساعت 22:27

سلام علیکم (:
خیلی هم خوبه.
من که زیاد تغییری تو نوشته هات احساس نکردم.چرا اینجوری فک میکنی.

پ.ن ۱ : ما هم دلمون تنگ شده برای خوندن قرارهای عاشقانه تون ):

علیک سلام عزیزدلم
ممنونم از پشتیبانی و دلگرمی که بهم میدی
به عشق شماها مینویسم

شینسه پنج‌شنبه 6 آذر 1399 ساعت 08:48

سلام هرچند خودم وبلاگ ندارم و متاسفانه در واقع شدم دوست یک طرفه اما به وبلاگ شما و چند دوست دیگه هر روز سر میزنم تا احوالی بگیرم از خوشحالی هاتون خوشحال میشم و برای رفع ناراحتی هاو دل نگرانی ها دعا میکنم

سلام به روی ماهتون
اینکه وبلاگ ندارید خدشه ای بر دوستی ما وارد نمیکنه
همین که هرروز به من سر میزنید یعنی خیلی خیلی لطف دارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد