روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

امروز کلا کرونا را به فراموشی سپرده بودیم

سلام دوستای نازنینم

لحظه لحظه زندگیتون پر از شور و شوق و شادی


صبح که بیدار شدم دیدم پدرجانی که مدتهاست توی قرنطینه تشریف دارن، آماده بیرون رفتن شده اند

اون فکر اقتصادی بدجوری مغز دوتاییمون را درگیر کرده و پدر تصمیم گرفته بودند برای مشورت برن جایی...

منم صبحانه خوردم و آب تنگ ماهیها را عوض کردم و یه سرکشی به گل و گلدونها کردم

پدرجان اومدن و دوتایی یه سر نشستیم پای ایده و نقشه و سوال و....

بعدازناهار هم بی وقفه نشستیم پای کار

دوتایی با گوشیهامون اطلاعات در می آوردیم و یادداشت مبکردیم

نزدیک ساعت ۴ خواهر با فندوق و پسته اومد خونمون

ده روزی بود ندیده بودمشون

کلی ذوق کردبم  و کار را تعطیل کردیم

زنگ زدیم ب خواهر و مغز بادوم ‌که اونا هم بیان

ولی خواهرجان فرمودند نمیان

این شد که من و فندوق رفتیم به سوی خونه خواهرجان

بچه ها از  دیدن هم بی نهایت ذوق کردند

اتاق مغزبادم دست کمی از شهر اسباب بازیها نداره، اونقدر که این بچه اسباب بازی و عروسک داره

خلاصه شروع کردند به بازی و چقدر بهشون خوش گذشت

خواهرجان هم یه کیک خوشمزه فندوقی پخته بود و با هم دیگه نشستیم به حرف زدن و کیک و چای خوردیم

دوساعتی اونجا بودیم و بعد برگشتیم سمت خونه

مامان جان بساط آش رشته را برپا کرده بودند و بوی خوش نعنا داغ تا پشت در هم میومد

این شد که به همسایه ها هم آش دادیم

قبل از ساعت ۹ خواهر و دوتا فسقلی رفتند سمت خونشون

و من و پدرجان برگشتیم سمت کار و بحثای خودمون...

آخرای شب دیدم ذهنم خیلی خسته شده، رفتم توی آشپزخونه و مشغول شستن ظرفها شدم

چقدر هم ظرف کثیف داشتیم...

بعد هم سینک را سابیدم و سابیدم

بعد ضدعفونی کردم

بعد گاز را سابیدم

وقتی ب خودم اومدم هلاک و خسته بودم اما ذهنم آروم شده بود....




پ ن ۱: فندوق یه عالمه پیام صوتی فرستاده توی گروه خانوادگی برای مغزبادم... 

لحن کودکانه ش دلم را میبره


پ ن ۲: پسته جان روز به روز شیرین تر میشه

۸۳ روزه شده


پ ن ۳: یه عالمه انار کوچولوی خشک جمع کردم

همیشه انارها را با اسپری رنگ میزنم و برای تزیین ازشون استفاده میکنم

شما پیشنهاد بهتری برای رنگ آمیزیشون ندارید؟



نظرات 5 + ارسال نظر
پیشاگ دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت 10:07

تیلو جونم خسته نباشی حسابییییی
83 روز !!! اول فک کردم اخیی هنوز به ماه هم نرسیده سنش
بعد یادم اومد ماه 30 روزه

خدا حفظشون کنه نوه های شیرین و اجیلیتونو

ممنونم عزیزدلم

متشکرم
به همچنبن عزیزان شما را

سعید دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت 11:42 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دخترعموی گل
خوبی؟
من هیچ وقت سلیقه م به پای سلیقه ی شما نمیرسه و از الان تسلیم میشم هر جور که خودت رنگ آمیزی کنی همون بهترینه
خدا شما ها رو برای هم نگه داره سالیان سال همینطور گرم و صمیمی
پسته تون هنوزم بوی نی نی میده؟

سلام پسرعموجان
ممنونم
شما خوبین
مطمئنم خوش سلیقه هستی
بوی نی نی میده و مغزبادوم همیشه میگه کاش میشد بوی نی نی را بریزیم توی شیشه و نگه داریم

گندم دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت 12:39 http://40week.blogfa.com

اصلا رنگشون نکن یا یک قسمتهای کمی از آنها را با ورق طلا کار کن
خاله شدن یک نعمت بزرگه

وای چه پیشنهاد قشنگی
بلد نیستم که...

لیلی۱ دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت 12:58

سلام عزیزم از اینکه از روزهای کرونایی نهایت استفاده رو میبری خوشحالم امیدوارم کار اقتصادی هم بهترین نحو به بار بشینه به امید خدا
مراقب خودتون باشین

سلام نازنینم
دارم تلاش،میکنم برای استفاده از زوزهای کرونایی
شما هم همینطور

نمکی سه‌شنبه 4 آذر 1399 ساعت 00:28 http://zendegie-shahrivari.blogfa.com/

اونقدر شرایط اینروزا سخت هست که منم گاهی وقتها عمداً کرونا رو به فراموشی میسپرم تا بتونم نفس بکشم

واقعا همینطوره
خیلی سخت شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد