روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

خرداد مبارک

سلام

رسیدیم به ته تغاری بهار

دلتون بهاری


میدونید که وضعیت کاغذ بد هست و کاغذ خریدن جز کارهای خیلی دشوار شده

چند روز پیش از اتحادیه گفتن جواز کسب و کارت ملی ببرید فلان نمایندگی فروش کاغذ که با من کلی فاصله داره

وقتی رفتیم مدارک گرفتند و گذاشتن تو نوبت

صبح هنوز خواب بودم که زنگ زدن .... خانم بدوبدو بیا که دو کارتن!!!! (یعنی کلا 10 بسته) کاغذ بگیری... چقدر زمان دارم؟ ... نیم ساعت

سریع بلند شدم و لباس پوشیدم... هی دو به شک بودم که اصلا برم یا نه ... 10 بسته مقدار خیلی کمی هست و دردی دوا نمیکنه

بالاخره از جام پا شدم و به سرعت لباس پوشیدم و به بابا گفتم و سریع پریدم تو ماشین و تو پارکینگ و ته دلم هم پر از غرغر که حالا چطوری تا اونجا برم تو این شلوغی و ...

یهو دوباره گوشیم زنگ خورد... خانم نیا... منتفی شد

یعنی بهتون نگم که چقدر خوشحال شدم ...




من و پدرجان بیشتر توی اینستاگرام و شبکه های مجازی چرخ میزنیم

مادر جان خیلی خیلی کمتر

برای همین گاهی که جوک یا مطلب بامزه یا به درد بخوری توی شبکه ها میبینم برای مادرجان میخونم

دیشب داشتم یکی از جوک هایی که برای ماه رمضان و خدا و مهمانی خدا بود را برای مامان میخوندم

وقتی تمام شد ، مادرجان گفتند: حرمت همه چیز را زیر سوال بردین... قدیم ترها هرچیزی حرمت خاصی داشت ، کسی برای خدا و مهمانی خدا جوک نمیساخت، اما حالا چی....

یهو حس کردم چقدر حرف درستی هست و تازگیها در کنار یک طنز گاها سخیف چقدر همه چیز را زیر سوال بردیم....




مغزبادوم بالاخره تعطیل شد و صبح با صدای شاد و پر انرژی بهم تلفن زد و گفت که زودتر فکر برنامه های شاد و تفریح باشم

بهش گفتم باید تا ته ماه رمضون تحمل کنه کلی شاکی بود

دیروز رفته بود دندانپزشکی برای معاینه دندان... اخه با اینکه 7 سالش تمام شد بازم هیچکدوم از دندونهای شیری نیفتادند... شاید قبلا براتون گفته باشم که از وقتی پیش دبستانی بود و یکی یکی دندون دوستاش میفتاد منتظر بود با شور و هیجان که دندونش بیفته و فرشته دندون واسش کادو بیاره...

خلاصه که آقای دکتر گفته بود هنوز دیر نشده و 6 ماهی همچنان فاصله داره تا افتادن دندانهاش....



مامان فندوق کوچولو اعتقادی به شیر پاستوریزه نداره

نه واسه فندوق ... واسه خورد و خوراک خودشون ... برای همین میره شیر میخره و به روشهایی که دقیق نمیدونم چیه ... در سه تا 20 دقیقه مجزا این شیر را میجوشونه و کلی دنگ و فنگ ... بعد مقداریش را تبدیل به ماست میکنه و مقداری برای نوشیدن

خب این پروسه خیلی زمان بر هست و خیلی وقتا تو گروه وقتی سراغش را میگیریم بخصوص سرشب ها میگه دارم شیر میجوشونم

کلا حالا دیگه هر وقت تو گروه باشیم و خواهر نباشه ، همه متفق القول میگن : داره شیر میجوشونه




پ ن 1: دیشب طبق معمول آقای دکتر خیلی دیر اومد... منم خسته بودم و بی حوصله شده بودم

ولی بعدش بازم جادو کرد


پ ن 2: عاشق امروزم ... چون فردا نمیام سرکار


پ ن 3: دیروز نتونستم مقدار مورد نظرم قرآن بخونم... تازه وقتی رفتم دیدم 5 جز عقب نیستم 7 جز عقب هستم

اما امروز جبران میکنم انشاله

نظرات 12 + ارسال نظر
لاندا چهارشنبه 1 خرداد 1398 ساعت 10:49

چه جالبه حرکت خواهرتون. مامان منم شیر پاستوریزه نمیگیره، ولی خب یه بار میجوشونه.
و وای از این 4شنبه ها که عشقن. واقعا آدم حالش خیلی خوبه 4شنبه ها

خب واقعا شیرهای پاستوریزه کیفیت لازم را ندارند
حال آدم خوب میشه به چهارشنبه میرسه

تیلو عزیزم سلام .روز خرداد ماهی تو هم بخیر
پسر برادر منم دیروز آخرین امتحانش بود و امسالم تموم شد براش خوشبحالشون که تعطیلات طولانی دارند خوشبحالت که فردا نمیری سرکار (من میرم )
برم شیر بجوشونم بیاام

سلام به روی شما مهربانوی عزیزدلم
یادش به خیر که چه ذوقی داشتیم برای تابستانهای طولانی
برو برو

سعید چهارشنبه 1 خرداد 1398 ساعت 12:04 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموی شادم
خوبی؟
خدا قوت
روزه نمازات قبول
آخه مامان بنده مربا زیاد میپزن همش تو یخچال جا نمیشه
منم گاهی مربا با قاشق میخورم
بار ها شده بعد از نیم ساعت غوطه ور بودن تو کابینت اومدم بیرون دیدم جای مربا رب شکار کردم

زنده باد مغز بادوم
زنده باد مامان با حوصله ی مغز بادوم
زنده باد خاله ی پر انرژی مغز بادوم
زنده باد پسر عموی خاله ی مغز بادم
کلا همه دور هم زنده باشیم

سلام بر پسرعموجان خودم
متشکرم
به همچین طاعات شما قبول
ما همیشه مرباها و ربها را جا میدیم تو یخچال
راست میگی دور هم خوش باشیم بهتر از هرچیزی هست

انه چهارشنبه 1 خرداد 1398 ساعت 13:00 http://manopezeshki69.blogsky.com

تیلو جان والا این شیرای پاستوریزه همش ابه منم ترجیحم به شیر خریدن و جوشوندن هست مامانم همیشه اینکارو میکنه خب فندق کوچولو هنوز خیلی براش زوده که بخواد شیر گاو بخوره...
چه خوب اقای دکتر جادو کردن بلده که قلبتو مال خودش کنه

بله متاسفانه کیفیت شیرهای پاستوریزه جالب نیستند
نه فندوق شیر مادر میخوره ... اصلا نیاز به شیرهای دیگه نداره فعلا
کاش هممون همدیگه را یاد بگیریم و حال هم را خوب کنیم

رسیدن چهارشنبه 1 خرداد 1398 ساعت 13:02

انشاءالله میخونی و میرسی ... عقب مونده ها جبران میشه .
کاش جبران روزای زندگی مثل ورق زدن کتاب و رد کردن سطور اون ، آسان بود و ممکن ....

انشاله
به دعای شما دوستای خوبم امیدوار و دلخوشم
بله ... ای کاش

الی چهارشنبه 1 خرداد 1398 ساعت 23:21

کاغذ که معظلی شده
البته این بی تدبیری های مسئولین مشخصا کار رو به همچین جاهایی میرسونه
امیدوارم درست شه
وااای تیلو باورت میشه من اولین دندونم که افتاد یادمه؟ دندونای منم خیلی دیر افتاد. کلاس دوم ابتدایی که بودم

انشاله که همه ی مشکلاتمون یکی یکی حل بشه
منم یادمه اولین دندان را .... من کلا دندونهام نمی افتادند و یه پروسه ی نفس گیری داشتند برای خودشون

می سا پنج‌شنبه 2 خرداد 1398 ساعت 09:00

سلام
منم کلا از شیرپاستوریزه خوشم نمیاد، ولی 3 تا 20 دقیقه خیلیههههه، بعد از جوش اومدن 20 دقیقه روی گاز باشه و آروم جوش بخوره حلللللله
فعلا توی این 40 سال تب مالت نگرفتیم خدا رو شکر
خوش باشی همیشه

سلام به روی ماهت
انشاله که همیشه سلامت باشی و هیچوقت هیچ بیماری نگیری و همیشه خوش باشی

چیکسای پنج‌شنبه 2 خرداد 1398 ساعت 12:51 http://havali38.blogfa.com

خرداد برای من خیلی شگون داره خیلی مبارکه و از خدا خواستم تا زنده ام مبارکی و میمنتش برام بمونه .. ۶ خرداد ۸۱ در حالیکه تازه ۲۰ سالم تموم شده بود خداوند منو لایق مادری دید و هدیه ای بهم داد که تا اخر عمر سپاسگزارش خواهم بود

عزیزم الهی که تک تک روزهای سال برات خیر و برکت داشته باشن
پس پیشاپیش سالگرد مادر شدنت را تبریک میگم و همچین هجده ساله شدن پسر جانت را
الهی سالیان دراز کنار هم شاد و خرم زندگی کنید و زندگی برات سوپرایزهای شاد زیادی داشته باشه

قلب من بدون نقاب پنج‌شنبه 2 خرداد 1398 ساعت 17:25 http://daroneman.blog.ir

سلام بر روی ماه تیلو جانم


عزیزم نمیدونم چرا حس میکنم باید روحیم رو به روحیه مغز بادوم نزدیک کنم برای زندگی کردن
اون منه زور گو و پارفشار درونم باید زنده بشه
و بیشتر بهش بها بدم
میدونی خیلی از کارها و حرفای مغز بادوم دقیقا خواسته های کودک درون منه
ینی همون مدلی که می نویسی
کودک درون من با من حرف میزنه

سلام به روی ماه خودت ... دختر گل
همشه باید مراقب کودک درونمون باشیم ... از خیلی جهات وقتی حواسمون از کودک درونمون پرت میشه زندگی را به خودمون سخت میگیریم

ریحانه جمعه 3 خرداد 1398 ساعت 00:39

تیلو جان یه خبر. من یه کدی نوشتم که میتونه تعداد زیادی تبلیغ را با قیمت یک پنجم مخابرات بفرسته. مثلا تو میخوای کارت را تبلیغ کنی. یه متن اماده میکنی. هزینه ارسال پیامک به هر کسی ۱۴ تومان هست. پس برا یک میلیون نفر میشه ۱۴ میلیون. کدی که من نوشتم هزینه را به یک پنجم کاهش میده. چند تا مزیت دیگه هم داره:
۱) تا حد زیادی میتونی جامعه اماریت رو انتخاب کنی. یعنی به کیا ارسال بشه
۲) این کار میشه با موبایل خودت انجام بشه. در حالی که همراه اول یک شماره بهت میده برا ارسالهای همگانی مثل ۵۰۰۰. وقتی شماره خودت باشه، مشتری راحت همون اس ام اس را ریپلای میکنه. ولی وقتی شماره مثلا ۵۰۰۰ باشه یه مرحله مشتری بیشتر باید انجام بده (ذخیره شماره تو و ارسال پیامک بهت) که این شانس جذب مشتری رو کاهش میده.

خلاصه اگه خواستی یا از دوستانت کسی خواست در خدمتم.

سلام ریحانه ی عزیزم
این را اینجا تایید کردم که اگه از دوستان کسی خواست به راحتی بتونه از طریق همین پست بهت مراجعه کنه ... حتما در میان دوستان و اطرافیانم هم به همه خواهم گفت
متشکرم

صحرا جمعه 3 خرداد 1398 ساعت 09:14

خرداد ماه قشنگیه. تولد کلی از دوستای خوبم خرداده
در مورد حرمتها با مامان جان شما موافقم.

به به
پیشاپیش تولد همه ی دوستای خوبت مبارک

رافائل شنبه 4 خرداد 1398 ساعت 09:00 http://raphaeletanha.blogsky.com

واقعا این روزها با هر چیزی شوخی میکنیم و حرمت هیچی رو نگه نمیداریم. این خیلی بده!
چه کار خوبی میکنه خواهرت شیر میخره و خودش میجوشونه. البته خیلی سخت میشه چون دو بار باید بجوشونه.
منم مثل مغزبادوم دلم شادی و تفریح میخواد
عاشقانه هاتون مستدام.

رافائل عزیزم این روزها خیلی از حرمتها نادیده گرفته میشن...

کار سختی هست که هرکسی حالش را نداره ... کلی فقط ظرف و ظروف کثیف میشه

کیه که دلش تفریح و شادی را نخواد

به همچنین عاشقانه های شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد