ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
سلام
روزتون پر از شادیهای بی پایان
خوب هستین
امروز صبح باید پدر جان را میرسوندم به یکی از این مراکز سونوگرافی
برای همین دیرتر رسیدم دفتر و کارهام یه کمی از نظم خارج شد و این شد که دیرتر پست گذاشتم
داداش جانمان چند روز تعطیلات داشتند
این تعطیلات را به سوئیس رفتند
و چه عکسهای زیبایی که از سوئیس فرستادند
داداش گفت که سه شنبه « روز تولد رم » هست و برای همین دوشنبه و سه شنبه را تعطیل هستند و کلی جشن و پایکوبی دارن
موزیک باکسم که خراب بود و با پدر جان خودمون اقدام به تعمیرش کردیم و نیاز به باطری داشت امروز رو به راه شد
الان داره به شدت آهنگهای شاد برایمان پخش میکند... هورا
اینم بگم و برم
دیشب وقتی از دفتر برمیگشتم سمت خونه... گویا خواهر جان و همسرش و مغز بادوم در اتوبان منو میبینن
مغز بادوم به محض دیدن من زده بود زیر گریه و جیغ و داد که من خاله را همین الان میخوام
تا رسیدنمون به درب منزل... یک سر گریه کرده
یعنی علاقه در این حد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
الان میفهمم دل به دل راه داره یعنی جی
خوبی گندم خانم؟حالا که نیم پرده برانداخته ای بهتر میتونم تصورت کنم. قبلا تو رو همیشه با این دختر چادری وبلاگت تصور میکردم
فدای مهربونیات
باور کن اون دختره خیلی شبیه منه
اخی نازی خداحفظش کنه چقدر مهربون اخه