روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

چرت و پرت

سلام

روزتون بخیر و شادی


چه سوزی داشت امروز صبح هوا

تا رسیدم دفتر یک خانوم پشت در منتظرم بود...

بنده خدا کل صورتش از سرما سرخ شده بود... نوک بینی اش که دیگه نگفتنی...


امروز صبح یاد پارسال افتادم

همین موقع ها ... هر روز صبح میرفتم پیاده روی و با بی آر تی میامدم دفتر

هر روز هم یه ماجرایی داشتم برای تعریف کردن


داشتم برای مامانم ژاکت میبافتم که کاموا کم آوردم

و حالا هرجا میگردم دیگه اون کاموا را پیدا نمیکنم


امروز میخوام بساط رنگ و کاغذ رنگی و چسب و کاردستی را راه بندازم...



پ ن 1 : به شدت بی حوصله ام ... منتظر  رسیدن آن مژده ام ...


پ ن 2 : آقای دکتر تازگی کارشون خیلی بیشتر شده و شبها که میان خونه از شدت خستگی نای حرف زدن با من را ندارند... بعد دم صبح بیدار میشن و منو بیدار میکنن و میشینیم کلی گپ می زنیم ... بعد دوباره یکساعتی میخوابیم و بعد پامیشیم دنبال کار و زندگی


پ ن 3 : یک خانمی هر روز صبح از جلوی دفترم رد میشه که انگار همین الان از توی پالت رنگ درش آوردین... اینقدر خوشم میاد...

نظرات 11 + ارسال نظر
نفس1 چهارشنبه 6 بهمن 1395 ساعت 10:50 http://nafas1367.blogsky.com/

سلاااام...صبحت بخیر..ایشالله انتظار به سر میرسه و اون مزده زود زود میاد...

خدا کنه
انشاله

اناهیتا چهارشنبه 6 بهمن 1395 ساعت 11:45 http://khaterateman1369.blogsky.com

وای منم دارم بولیز میبافم کاموا کم اوردم خدا کنه پیدا کنم. یعنی خانومه خیلی ارایش میکنه؟

پیدا میشه انشاله
نگران نباش
خانومه آرایش میکنه در حد فراواااااااااااااان

امیر چهارشنبه 6 بهمن 1395 ساعت 12:09

سلام
و ظهر بخیر
الان زمستان است و نزدیک میشیم به وسطای آن قدیما به این روزل چله چارچار می گفتند و معتقد بودند چهار روز اخر چله بزرگ و چها روز اول چله کوچک چله چار چار هست و سردترین روزای سال و بعد از چله کوچک آخر بهمن که میشه شصت روز از زمستان که می گفتند شصتم شکستم و هفتادم افتادم یعنی شصت روز که بگذره کمر سرما شکسته و هفتاد روز که بگذره سرما از پا در میاد

در مورد ژاکت اگه کاموا همون رنگ پیدا نمیشه میشه استین اون را به رنگ دیگه ای که با هم هارمونی داشته باشند استفاده کنی یا بصورت ژیله اونو ببافی

باز هم کودک درون را از خواب بیدار کن و بساط کاغذ رنگی را بر پا کن و انچه خواسته های دل ات است را انجام بده

در مورد دکتر هم باید برنامه ریزی باشه و به تناسب توان کار انجام بده من نمیدونم پزشک چی هست و برنامه کاری اش چطوره ....
اما ادم باید وقت برای همه خواسته هاش بزاره و از افراط و تفریط خوداری کنه ....

و ان مژده:
مژده که ایام غم نخواهد ماند
اینچنین نبوده و اینچنین نیز نخواهد ماند....

اون خانم هم که اینقدر رنگ و لعاب داره شاید هم خودش را گم کرده و دنبالش خودش در قوطی های کرم پور و رژ های گونه و لب و .... می گرده ..... انشالله که خود واقعی اش را پیدا کنه وقتی که دیگه دیر نباشه .....

سلام
وقت شما هم بخیر
نهایت این سوز و سرما ده روز دیگه هست و تمام

در مورد ژاکت هم من ژاکت را به صورت یک تکه میبافم و این یعنی اینکه الان اینطوری نیست که آستینها را یه رنگ دیگه دربیارم

اصلا دست به رنگ و کاغذ نزدم ...

اقای دکتر ... اوممممم... ولش کن ... خودشون به فکر خودشون باشن

انشاله که اون مژده برسه

رنگ و لعابش خیلی خوبه... تازه اونوقت صبح خوبه وقت داره اینهمه....

شاذه چهارشنبه 6 بهمن 1395 ساعت 16:10 http://moon30.mihanblog.com

امیدوارم نگرانیت هر چه زودتر برطرف بشه

انشاله
منم امیدوارم
میشه برام دعا کنید؟

رسیدن چهارشنبه 6 بهمن 1395 ساعت 20:26

ایشالا دغدغه ذهنی ت که نمی تونی ازش حرف بزنی زود رفع بشه و ذهنت آروم بشه

الهی آمین
خیلی بده ... اشکم را در آورده

امیر پنج‌شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 07:19

دعا می کنم که هیچگاه چشم های زیبای تو را در انحصار قطره های اشک نبینم
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد همیشه از حرارت عشق گرم باشد
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه خانه ات دعا می کنم که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند

ممنونم از اینهمه دعای خوب
منم همه ی خوبی ها را برای شما دعا گو هستم

امیر پنج‌شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 08:03

سلام و صبح بخیر
درسته شما ژاکت یه تکه می بافید اما می تونید تجدید نظر کنید و سه تکه باشه دو تا استین جدا و تنه هم جدا ......
شاید هم ابتکاری جدید باشه .... امتحانش که ضرر نداره ....


در مورد رنگ و لعاب اون خانم باید خدمتتون عرض کنم که افراط و تفریط خوب نیست هر چیزی حد وسطش بهتر هست .....
نه زنگی زنگ و نه رومی روم ....

سلام و عمرتون بخیر
خب شما که بافتنی بلد نیستی چرا در موردش نظر میدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟


خب اون خانوم به من مربوط نیست ولی من از اینهمه رنگ خوشم میاد

بانو میم پنج‌شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 20:10 http://banoo-mim.blog.ir

ووووووووووویییییی چه سوزی داااره ها هوااا....
از ته دل میخوام اون مژده زودی برسه

اره خیلی سرد شده...
کاش میرسید

شاذه جمعه 8 بهمن 1395 ساعت 15:29 http://moon30.mihanblog.com

حتما عزیزم

خاله ریزه شنبه 9 بهمن 1395 ساعت 10:54 http://yaddashte-yek-zan.blogfa.com/

چقدر حس خوبیه دم صبح یکی از خواب بیدارت کنه و باهات حرف بزنه اونم تلفنی
خوش بحال اون خانومه رنگی رنگی... ان شاءالله حال دلشم رنگی رنگی باشه
ان شاءالله که خبر خوشت هر چه زودتر میرسه بهت

وای متشکرم
اره اون حال عالیه
خانومه پر از آرایشه... انشاله که دلش شاد باشه
امیدوارم و منتظر

آخی
دم صبح وقت می کنید با هم حرف بزنید

وای تازگی همونم به زور پیش میاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد