روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

پدرها

کاش اگه یه روزی بچه داشته باشم، رابطه ام باهاش مثل رابطه پدر و مادر خودم با خودم باشه...

البته نباید از حق گذشت که ما بچه ها ، همیشه راههای پیچوندن والدینمون رو خوب بلدیم




ناهارم هنوز از گلوم پایین نرفته

میز را جمع و جور میکنم و ظرف ها را میشویم

و سریع دستمال و اسپری میارم و شروع میکنم به گردگیری...

پدر جان همون طوری که متفکرانه دارن توی گوشی اینترنت گردی میکنند :

پدر :  کی قراره بیاد دیدنت؟

من: هیچ کس

پدر: هیچکس میخواد بیاد و داری گردگیری میگنی

من : ااااااااا همیشه مگه کی دفتر را گردگیری میکنه... خب من گردگیری میکنم دیگه

پدر: کورشه اون بقالی که مشتریش را نشناسه....

و من در حال گردگیری کردن فکر میکنم ... هیچکس مثل پدرها ... دخترها را خوب نمیشناسه....


پ ن 1 : آقا اندازه سه دقیقه دستمال کشیدم روی میزها - فکرنکنید دارم خونه تکونی میکنما

پ ن 2: بهم زنگ زد گفت میخوام بیام ببینمت ... اندازه یکی دو ساعت و نه بیشتر ... گفتم جوری برنامه ریزی کن که سه شنبه یا پنجشنبه نباشه... گفت باشه... زنگ زده میگه ..عزززززززززززززیزم خوشحال باش، من پنجشنبه صبح میام پیشت....

پ ن 3 : خواهرم خواب پدربزرگ مرحومم را دیده

نظرات 7 + ارسال نظر
اذر سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 14:22 http://azar1394.blogfa.com

هههههه
احتمالا خیلی تابلو بودی هههههههههه
باید تو ایینه چهره تو میدیدی

گلشن سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 14:28 http://shoutingmutely.blogsky.com

چه بده دست آدمو بخونن

sevil سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 15:15 http://ashpazisevil.persianblog.ir

سلام
خوب من که اصلا چیزی ازشون مخفی نمی کنم چرا ؟ چون رفتارم هم نشون نده چشمهام قشنگ تابلو میکنه به همین جهت از اول راست همه چیز رو میگم حالا من شوهر کنم چی میشه دیگه دستم برای اونم رو میشه از رو چشمهام ؟

مریم بانو سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 16:57 http://rozhan313.blogsky.com

بابا از نانا خبر دارن ؟؟
واقعا پدر مادرها همه چیز رو میفهمن :))

نههههههههههههههههه
سرم را میزارن لب باغچه.....
خدانکنه که بدونن

نفس سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 21:59 http://nafas1367.blogsky.com/

چقدر خوبه که اینجوری فکر میکنی من همش میگم خدا کنه اگه روزی بچه دار شدم پدر مادری مثل مامان بابام نباشیم برای بچه
ایشالا خواب خواهرت خیره..
پنج شنبه بسیااار خوش بگذره عزیزم...

عزیزمی
به شما هم همیشه خوش بگذره

غزال چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 10:18 http://yaldayeshab.blogsky.com

سلام
منم هنیشه دوس دارم برای فرزندمون مثل پدر مادرم باشیم...خدارر شاکرم که چنین پدر مادری داشتم

بله شکر خدا
اما من فکر میکنم بچه ی شما خیلی لوس و ننر بشه
آخه فکر کن ما همه میشیم خاله های اون عزیز دردونه
میدونی خاله ها چقدر بچه ها را لوس میکنن
لوس و عزیزدردونه

ساناز چهارشنبه 7 بهمن 1394 ساعت 14:20 http://sanaz1359.persianblog.ir

عزیزم بگذار مامان بشی اونوقت میفهمی که بچه ها فکر میکنن پدر و مادر پیچوندن، تمام حرکات بچه ها معنی خاصی میده که والدینشون میفهمن. حرف پدرتون در مورد بقال گویاست

ای جان
واقعا همینطوریه ها
من عاشق این همه فهم و شعور پدر و مادرهام
خدا شما را حفظ کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد