روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

دختر کو ندارد نشان از پدر....

سلام

روزتون خوش


امروز صبح من و پدرجان با هم اومدیم بیرون

من ریموت را زدم و در باز شد و اومدم بیرون ...

دیدم ای دل غافل پرستوجان با جفت خوشگلش پریدن تو پارکینگ....

در اتوماتیک بعد از عبور یک ماشین بسته شد

من رفتم کمی جلوتر و منتظر شدم تا پدرجان هم از پارکینگ خارج بشن

دیدم ایشون اومدن توقف کردند و بعد از ماشین پیاده شدند و باز در را باز کردند تا پرستوها بیان بیرون و بعد دوباره در را بستند



از کله سحر با پدرجان یه سره تو اداره دارایی بودم

یه مالیاتی برام بریده بودند جاااااالب ... وقتی شنیدم برق از سرم پرید

تا مدارک را ارائه بدم و مشکلات را حل کنم طول کشید

هرچند باید معاف میشدم و نشد و ...

نمیدونم چی باید بگم

بعد هم با پدرجان یه سری به بازار زدیم برای خرید چند قلم جنس و مغزمان سوت کشید....

کاغذ و مقوا قیمتهای نجومی پیدا کرده

خدایا کمکمون کن



از علاقه پدر و مادر من به گل و گیاه و سبزه و کشت و کار که خبر دارید

باغچشون هم میدونید الان بهشته

بعد تازه بخاطر دل من به تراس هم رسیدگی میکنند

برام خاک مناسب آوردن و گفتند خاک دوتا گلدون را میخواستم عوض کنم ولی گذاشتم برای جمعه که تو هم باشی

و من در این مواقع چشمام قلب قلبی میشه



آخرین پروسه فروش برای تهیه پول خونه جدید دیشب به پایان رسید

شادی و غم توامانی که دلم را روشن کرده

خدایا سپاس که هوای بنده هات را داری



پ ن 1: از بازار یه مقدار مداد رنگی خریدم ، مداد رنگیهای ارزون 6 تایی

دلم نمیخواست بعضی از باباها خجالت بچه هاشون را بکشن ....

باید همه جور مداد رنگی داشته باشم


پ ن 2: یکی از خاله ها توی گروه مطرح کرده که روز دورهمی به جای رفتن به میدان نقش جهان بریم فلان پارک

مغزبادوم باسواد من بدوبدو زنگ زده به دفترم میگه : خاله لطفا تو رأی به هیچکی نده، من حتما میخوام برم میدون....

تو گروه نوشتم : همه الزاما باید بیاین میدان نقش جهان... والسلام

  با ذوق بی حد برام نوشته میدونستم که هرچی من بگم گوش میکنی...


پ ن 3: تماس تصویری میگیرم با خواهر و فندوق کوچولو با شنیدن صدام شروع میکنه به خندیدن

خدایا... خوشبختی یعنی همین


پ ن 4: علیرغم میل مامان و با اینکه میدونم خیلی از عصا بدش میاد، امروز براش یه عصای ساده و سبک خریدم

دلم نمیخواد یهو خدای نکرده بخوره زمین


نظرات 11 + ارسال نظر
رسیدن سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 13:07

چه پدر خوبی داری خدا حفظش کنه یه عمر سایه ش بالا سرتون باشه .
تو هم البته از محبت کم نذاشتی براشون .

خدانگهدار همه پدرها باشه

قلب من بدون نقاب سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 13:40 http://daroneman.blog.ir

خدایا خوشی خوندن شیرین زبونی های مغز بادوم را از ما نگیر


به زودی فندوق هم اضافه میشه

SOLY سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 13:50

الهی چشم و دلت همیشه روشن باشه

الهی که همیشه کنار عزیزانت به شادی روزگار بگذرونی

لاندا سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 14:49

ای جان خاله ی مهربون. میدون نقش جهان خیلی باحال بود. حالا چرا دوس داره بره اونجا؟
آخ که چه خوب کردی مدادرنگی ارزون هم گرفتی...

متشکرم لاندا جان از محبتت
عین خودم یه علاقه ویژه به اون گوشه از زمین داره ... خوشش میاد... هم فضای زیبا.. هم شاد.. هم خرید میکنیم... هم گردش میکنیم

سعید سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 18:45 http://www.zowragh.blogfa.com

دختر عموی گلم تیلو
سلام
خوبی؟
پس پرستوی طفلک واسه جفتش انقده بال بال میزده
آفرین
کاش بعضی از آدما عاشقی رو از این پرستو یاد می گرفتن
مالیات که سوهان اعصابه

به نظر منم همه بدون استثنا بااااااااااااااید بیان میدون نقش جهان
کجا بهتر از این میدون؟

سلام بر پسرعموی جان
نخیر جفتش داخل گیر نکرده بود... نمیدونم چرا نگران بود
عاشقی کار سختی نیست ... در عین اینکه سخت و دشواره
هورا... میدان نقش جهان را عشقه

امیر سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 19:02

با سلام
در مورد پرستو ها خدمتتان عرض کنم که احتمالا مستاجر جدید خانه شما خواهند بود و اون پرستویی که روز قبل در پارکینگ و بعد هم در پشت نگران به نظر می رسید قریب به یقین زوجی هستند که قصد ساختن کلبه گلی در گوشه ای از پارکینگ را دارند و خانم و آقا اومدند محل را بررسی کردند و پسندیدند و انشالله مهمان و مستاجر امسال و شاید صاحب خانه سال های آینده خواهند بود بشرطی که با آنان خوش رفتاری شود و اسباب و اثاثیه اش بیرون ریخته نشود . صدای نازک و ظریف آنان در سحرگاهان بسیار دلنشین و امید بخش و شوق به زندگی را در آدمیان بالا می برد . جوجه های کوچک آنان چنان عزیز و دوست داشتنی می شوند که ادم دلش میخاد خودش به دست خودش به آنان آب و غذا بدهد. پس منبعد دوست و سرگرمی جدید و دوست داشتنی برات فراهم شده .
میدان امام یا همون میدان نقش جهان برای خودش جهانی فرا سوی جهان مادی است . بازار قیصریه اش با بوی ادویه جات و وسایل سمتی اش جان تازه به انسان می بخشد درشکه ها و ماشین هایی که جدیدا درمیدان مسافران را جابجا می کنند حال و هوای ادم را به احسن الحال تبدیل می کند. لهجه شیرین اصفهانی شیرین تر از گز آردی ۵۰ درصد است
خوش باشید و سلامت و انشالله زندگی تان شیرین تر از گز و قطاب

سلام به روی ماهتون
خیر پرستوها لانه نمیسازن و ما هم به عنوان مستاجر قبولشون نمیکنیم
یه دوری زدند و یه دید و بازدیدی کردند و رفتند
جای پرنده ها تو فضای باز و آزاد هست
اخ اخ که میدان نقش جهان برای همه ایرانی ها پر از لذت و حس خوب هست
حال و احوالتون بهتر شد؟
اون فامیل نزدیک خوب شدند؟
مادر بهترن؟

مهدی سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 19:18

چقدر دلم گرفت گفتی واسه مادر عصا خریدی..

میدونی مهدی جان منم اولش اینطوری نگاه کردم و بهو بغضی شدم
ولی بعد به خودم گفتم اصلا ناراحت نباش... مامان داره دوران نقاهت را طی میکنه
قرار نیست همه عمر عصا دست بگیره
مادر من این عمل سخت را پذیرفت تا بتونه بهتر و راحت تر راه بره و زندگی کنه
پس گذروندن دوران نقاهت و مدتی عصا دست گرفتن خیلی هم قشنگ و زیباست
وقتی این دوران بگذره و مامان سلامتی کامل به دست بیارن من میتونم خاطره این روزها را نگاه کنم و شکرگزار پروردگاری باشم که بهم فرصتهای زیادی میده برای زندگی ... برای عشق ورزیدن ... برای دوست داشتن

الی سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 20:51

از گرونی که نگوووو
ما اینجا اصلا کاغذ گیرمون نمیاد
برادر کوچیکم کارش چاپ هست الان عملا تعطیل کرده و خیلی داغونه دو روزه اصلا کاغذ نیست
خاله ها همیشه مهربونن خدا تو رو برا خواهرزاده هات و اونا رو برا تو و تو زو برا همه ما نگه داره دختر پرانرژی

بیداد کرده گرونی
کاغذ کلا نیست شده ... نایاب شده ... مقوا جز اقلامی هست که کلا نابود شده و پیدا کردنش ساده نیست
از اسفند توزیع کاغذ را محدود کردند و خیلی کم گیر میاد
دو روز هست که به اوج خودش رسیده
الهی خداوند عزیز دل همه را براشون نگه داره

ریحانه چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 01:17

چطوری تونستی مالیات رو درست کنی؟ ما از دست مالیات کارگاه رو تقریبا خوابوندیم!

درست کردنی نیست مالیات
وحشتناکه
با حساب کتابی که معلوم نیست از کجا در میارن و چی میگن برای خودشون
منم به تعطیلی فکر کردم و حتی ممکنه مجبور بشم
خدا خودش بهمون کمک کنه

طیبه چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 11:00 http://almasezendegi.mihanblog.com/

سلام تیلوی هنرمند مهربان که به فکر همه ی کوچولوهاست

گرونی تو همه ی کالاها بیداد می کنه و اداره ی مالیات هم که
نامرد ... پس چطوری کسب و کار رونق پیدا کنه آخه؟

منم با مغز بادوم موافقم.نقش جهان رو هزار بارم که بری تکراری نمیشه.چند روز پیش به فندوقی نازنازی گفتم من اصفهان زیاد رفتم ولی اصفهان هیچوقت برای من تکراری نمیشه اما نمی دونم چرا شیراز تکراریه با اینکه سه بار بیشتر نرفتم اما به هرحال مجبوریم دوباره بریم چون شیراز رو وقتی نیکان رو نداشتیم رفتیم ولی بعد از به دنیا اومدن نیکان هنوز نرفتیم و نیکان به شدت به شیراز علاقمنده و اصرار داره که بریم
ایشالا هم مامان و هم بابا همیشه سالم و سرحال باشند عزیزدلم.

میگم خیلی خوبه دیدن پرستو از نزدیک.من چندساله ندیدم

سلام به روی ماهت عزیزدلم
امیدوارم هر روز بهتر و شادتر زندگی کنی
واقعا مشکلات مالی داره همه را از پا در میاره
امیدوارم در کنار نیکان دیدن شیراز تجربه ای باشه که باعث بشه بازم هوس رفتن به شیراز را بکنی
واقعا اصفهان تکراری نمیشه
من چند روزه چندتاییشون را دارم هی میبینم

مهدی چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 12:48

دوست داشتم نگاه و جوابت رو


من نگاه ظریفت را دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد