ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سلام
روزتون قشنگ
اخ که امروز چه آفتاب دلچسبی داره
اگه اینهمه کار نبود حتما با مادرجان میرفتیم باغچه و کلی کار انجام میدادیم
ولی خب نمیشد
صبح زودتر بیدار شدم
دوش گرفتم
پرده های اتاقم را در آوردم و انداختم توی ماشین
توی همون زمان پنجره را تمیز کرد
بعد هم فیلترهای اسپلیت اتاقم را درآوردم و شستم
و لوستر اتاقم را برق انداختم تا حسابی بدرخشه
و در نهایت پرده ها را از ماشین درآوردم و نصب کردم
نردبان گذاشتم و قسمت بالایی کمدم را سامان دادم و یه قسمتی از لباسای خیلی زمستونی را گذاشتم توی سبد اون طبقه بالایی
یه جاروبرقی کشیدم و تخت را گذاشتم سرجای خودش و تمام!!!!!
پروژه اتاقم تمام شد و آقای شیشه بر از راه رسید
شیشه ها را اندازه زد و برش زد م قرار شد ببره توی مغازه ش تا لبه هاش را پرداخت کنه تا دیگه حالت تیزی نداشته باشه
تا شیشه بر رفت خرده های شیشه و اضافه هاش را جمع و جور کردیم
تازه در حال جارو برقی کشیدن بودم که شیشه ها را آوردن
شیشه ها را گذاشتم سرجاهاشون و مشغول تمیزکاری شیشه های پر از لک شدم که همسایه پایینی زنگ زد!!!
در ورودی ساختمان یه ایرادی توی زبانه ش پیدا شده بود که بسته نمیشد
دیگه رفتم پایین و یه خرده روغن زدم و یه مقداری باز و بسته کردم شاید درست بشه ولی نشد که نشد
دیگه ساعت از یک گذشته بود و مطمئنا مغازه ها باز نبودند... برای همین باید بعدازظهر برم قفل ساز بیارم!
بعدش دیگه اومدم بالا و جاتون خالی ناهار خوردم و تصمیم گرفتم یه کمی پرده های سالن را بزنم کنار و توی رد دلچسب نور دراز بکشم و یه پست تازه بنویسم
برای اسفند باید بنویسم:
لابلای بدو بدو های اسفند آب نوشیدن یادمون نره که به پوستمون طراوت میده
با دستهامون مهربون باشیم و حواسمون به پوست حساس و زیبای دستامون باشه
یه لیست تهیه کنیم و برای عزیزامون هدیه های کوچولو کوچولو هم که شده بخریم و سال نو رو با حال بهتری شروع کنیم
گل خریدن یادمون نره که بهار را باید با تازگی و طراوت شروع کرد
و در نهایت تا جایی که میتونیم توی کارهای آخر سال به همدیگه کمک کنیم...
سلام
شب زمستونی تون بخیر
دیشب بعد از اون پستی که نوشتم آقای کابینت ساز اومدند
و به همون نام و نشان تا ساعت 2 شب اینجا مشغول کار بودند
خب کار کابینت نصب کردن و رگلاژ و درست کردنش ، کار پر سر و صدایی هست و اصلا مناسب اون زمان نیست
تازه اگه خونه آپارتمانی باشه
واقعا من معذب بودم و واقعا اذیت شدم
ولی ایشون انگار نه انگار
اونقدر حرف زد... حرف زد... اصلا منتظر نمیشد نه کسی گوش بده ... نه جواب بده ... عین رادیو حرف میزد
و منی که دیگه واقعا اعصابم خرد شده بود
تازه آقای دکتر هم از نیمه شب به بعد پیامکی و تلفنی در حال غر زدن بودند ... و البته که حق داشتند ولی من مقصر نبودم و کاری از دستم بر نمیومد
چند بار به آقای کابینت ساز گفتم میخواین بقیه کار را بزارید برای فردا صبح؟؟؟؟
و ایشون خیلی ریلکس فرمودند نه صبح باید جای دیگه باشم و همه این وسایل را باید با خودم ببرم...!!!!
در نهایت ساعت 2 شب کارش تمام شد و رفت
البته قرار شد چسب آکواریوم و یه مدل چسب دیگه بیاره و چند تا خرده کاری انجام بده ... بعدا!!!!!!!!!!!!!!!!
من و مامان جان صبح از خواب بیدار شدیم و مشغول تمیزکاری شدیم و کابینت جدید را حسابی تمیز کردیم
بعدش هم همه کابینت ها را به بهانه کابینت نو از اول چیدیم و کلی تمیزکاری کردیم
دوتا کمد خیلی عمیق زیر جزیره بود که به علت عمق خیلی زیاد ، خیلی خوب، قابل دسترس نبود
حالا اون کابینتها تبدیل شده به چهارتا کابینت با عمق معمولی و دسترسی عالی...
و اینطوری انگار یه عالمه جا توی آشپزخونه باز شد
تغییراتی که توی دکوراسیون میدیم یه انرژی خوب با خودشون میارن توی خونه
تا نزدیک ساعت 5 دستمون توی تمیزکاریهای آشپزخونه بند بود...
بعدش خواهر و فسقلیاش تماس گرفتند و گفتند به خاطر شلوغیای خونه ی ما دارن میرن خونه خاله جان مهمونی و به ما هم گفتند که بریم تا دور هم باشیم
ولی دیگه من و مامان توان مهمانی نداشتیم ...
پ ن 1: امروز نتونستم برم باشگاه
پ ن 2: فردا صبح با شیشه بر قرار داریم...
پ ن 3: مامان جان پتوس ابلق خوشگلی که خیلی دوستش دارن را صبح گذاشتند یه جایی نزدیک پنچره های سالن...
اونقدر منظره ی خوبی داشت ... انگار ساقه هاش را کشیده بود توی آفتاب و لم داده بود
کلی ازش عکس گرفتم
پ ن 4: باید لیست بنویسم برای کارهای نوروز...
هنوزم به خاطر فسقلیها هم که شده دوست دارم جشن و شادیها پابرجا باقی بمونن