روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

دومین روز اسفند

سلام 

روزتون قشنگ 

اخ که امروز چه آفتاب دلچسبی داره 

اگه اینهمه کار نبود حتما با مادرجان میرفتیم باغچه و کلی کار انجام میدادیم

ولی خب نمیشد

صبح زودتر بیدار شدم 

دوش گرفتم 

پرده های اتاقم را در آوردم و انداختم توی ماشین 

توی همون زمان پنجره را تمیز کرد 

بعد هم فیلترهای اسپلیت اتاقم را درآوردم و شستم 

و لوستر اتاقم را برق انداختم تا حسابی بدرخشه

و در نهایت پرده ها را از ماشین درآوردم و نصب کردم 

نردبان گذاشتم و قسمت بالایی کمدم را سامان دادم و یه قسمتی از لباسای خیلی زمستونی را گذاشتم توی سبد اون طبقه بالایی

یه جاروبرقی کشیدم و تخت را گذاشتم سرجای خودش و تمام!!!!!

پروژه اتاقم تمام شد و آقای شیشه بر از راه رسید

شیشه ها را اندازه زد و برش زد م قرار شد ببره توی مغازه ش تا لبه هاش را پرداخت کنه تا دیگه حالت تیزی نداشته باشه 

تا شیشه بر رفت خرده های شیشه و اضافه هاش را جمع و جور کردیم 

تازه در حال جارو برقی کشیدن بودم که شیشه ها را آوردن

شیشه ها را گذاشتم سرجاهاشون و مشغول تمیزکاری شیشه های پر از لک شدم که همسایه پایینی زنگ زد!!!

در ورودی ساختمان یه ایرادی توی زبانه ش پیدا شده بود که بسته نمیشد

دیگه رفتم پایین و یه خرده روغن زدم و یه مقداری باز و بسته کردم شاید درست بشه ولی نشد که نشد

دیگه ساعت از یک گذشته بود و مطمئنا مغازه ها باز نبودند... برای همین باید بعدازظهر برم قفل ساز بیارم!

بعدش دیگه اومدم بالا و جاتون خالی ناهار خوردم و تصمیم گرفتم یه کمی پرده های سالن را بزنم کنار و توی رد دلچسب نور دراز بکشم و یه پست تازه بنویسم


برای اسفند باید بنویسم:

لابلای بدو بدو های اسفند آب نوشیدن یادمون نره که به پوستمون طراوت میده 

با دستهامون مهربون باشیم و حواسمون به پوست حساس و زیبای دستامون باشه 

یه لیست تهیه کنیم و برای عزیزامون هدیه های کوچولو کوچولو هم که شده بخریم و سال نو رو با حال بهتری شروع کنیم 

گل خریدن یادمون نره که بهار را باید با تازگی و طراوت شروع کرد

و در نهایت تا جایی که میتونیم توی کارهای آخر سال به همدیگه کمک کنیم...



اسفندتون مبارک

سلام 

شب زمستونی تون بخیر

دیشب بعد از اون پستی که نوشتم آقای کابینت ساز اومدند 

و به همون نام و نشان تا ساعت 2 شب اینجا مشغول کار بودند

خب کار کابینت نصب کردن و رگلاژ و درست کردنش ، کار پر سر و صدایی هست و اصلا مناسب اون زمان نیست 

تازه اگه خونه آپارتمانی باشه 

واقعا من معذب بودم و واقعا اذیت شدم 

ولی ایشون انگار نه انگار 

اونقدر حرف زد... حرف زد... اصلا منتظر نمیشد نه کسی گوش بده ... نه جواب بده ... عین رادیو حرف میزد

و منی که دیگه واقعا اعصابم خرد شده بود 

تازه آقای دکتر هم از نیمه شب به بعد پیامکی و تلفنی در حال غر زدن بودند ... و البته که حق داشتند ولی من مقصر نبودم و کاری از دستم بر نمیومد

چند بار به آقای کابینت ساز گفتم میخواین بقیه کار را بزارید برای فردا صبح؟؟؟؟

و ایشون خیلی ریلکس فرمودند نه صبح باید جای دیگه باشم و همه این وسایل را باید با خودم ببرم...!!!!

در نهایت ساعت 2 شب کارش تمام شد و رفت

البته قرار شد چسب آکواریوم و یه مدل چسب دیگه بیاره و چند تا خرده کاری انجام بده ... بعدا!!!!!!!!!!!!!!!!

من و مامان جان صبح از خواب بیدار شدیم و مشغول تمیزکاری شدیم و کابینت جدید را حسابی تمیز کردیم 

بعدش هم همه کابینت ها را به بهانه کابینت نو از اول چیدیم و کلی تمیزکاری کردیم 

دوتا کمد خیلی عمیق زیر جزیره بود که به علت عمق خیلی زیاد ، خیلی خوب، قابل دسترس نبود

حالا اون کابینتها تبدیل شده به چهارتا کابینت با عمق معمولی و دسترسی عالی...

و اینطوری انگار یه عالمه جا توی آشپزخونه باز شد

تغییراتی که توی دکوراسیون میدیم یه انرژی خوب با خودشون میارن توی خونه 

تا نزدیک ساعت 5 دستمون توی تمیزکاریهای آشپزخونه بند بود...

بعدش خواهر و فسقلیاش تماس گرفتند و گفتند به خاطر شلوغیای خونه ی ما دارن میرن خونه خاله جان مهمونی و به ما هم گفتند که بریم تا دور هم باشیم

ولی دیگه من و مامان توان مهمانی نداشتیم ... 




پ ن 1: امروز نتونستم برم باشگاه 


پ ن 2: فردا صبح با شیشه بر قرار داریم... 


پ ن 3: مامان جان پتوس ابلق خوشگلی که خیلی دوستش دارن را صبح گذاشتند یه جایی نزدیک پنچره های سالن... 

اونقدر منظره ی خوبی داشت ... انگار ساقه هاش را کشیده بود توی آفتاب و لم داده بود

کلی ازش عکس گرفتم 


پ ن 4: باید لیست بنویسم برای کارهای نوروز...

هنوزم به خاطر فسقلیها هم که شده دوست دارم جشن و شادیها پابرجا باقی بمونن