روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

در پیله ترین حالت دنیا، آن شاپرکِ امید ماییم...

سلام

روزتون زیبا


در حالی پست مینویسم که دوتا شاخ روی سرم دارم!!!!

خب البته گاهی باید آدم یه چیزایی را یاد بگیره و متوجه بشه ... حتی اگه به قیمت شاخ در آوردن باشه..

(پست و کامنتهای پست آخر دکتر ربولی را خوندم)




چند روز پیش توی خونه بودم که یکی زنگ آیفون را زد

رفتم پشت آیفون و کسی نبود

از روی دوربین آیفون چک کردم عکس ثبت شده بود ولی هیچکس داخلش نبود

زیاد توجهی نکردم و از موضوع عبور کردم


جمعه مستاجر جدید (همون عروس و داماد) داشتند وسایل می آوردند

باهام تماس گرفتند و گفتند اسپلیت یهو از کار افتاده

زنگ زدم به تعمیرکار و لطف کرد و یکی دو ساعت بعد اومد... 

در اثر نوسانات برق سیم کشی داخلی سوخته بود و مجبور شدند سیم ها را تعویض کنند

توی اون طبقه بودم که دیدم یکی زنگ زدم و بعد گفتند هیچکی پشت در نیست!


دیروز عصر باز نشسته بودم و تایپ انجام میدادم که باز همین ماجرا تکرار شد...

منم دوربین را چک کردم و دیدم یه دختر بچه ... توی کوچه دوچرخه سواری میکنه و میاد زنگ همه طبقه ها را میزنه ...

با دقت هم می ایسته که عکسش توی دوربین آیفون ثبت نشه

ولی حواسش به دوربینهای مدار بسته نیست....

این ماجرا را تا اینجا داشته باشید


من توی سفر بودم که همسایه پایینی باهام تماس گرفت و گفت که روی دیوار خونه... 

(یه دیوار بزرگ که سیمان سفید شده سمت چپ خونمون داریم... از کوچه که میپیچی این دیوار ما پیداست و برای همینم کامل سیمان شده .... (جز نما نیست)

یه نفر با اسپری مشکی - نوشته مرگ بر اهالی ساختمان ... (اسم ساختمان ما)...

وقتی برگشتم از دست خط حدس زدم که کار همین بچه هایی باشه که توی کوچه دوچرخه سواری میکنن!!!

ولی ترجیح دادم اصلا به روی خودم نیارم

یکی دیگه از همسایه ها ... زحمت کشید و چند روز بعد بدون اینکه به من چیزی بگه یه مقداری رنگ سفید زد روی نوشته ها که خوانا نباشه....


دیگه دیروز وقتی دوربین را چک کردم ... عکس اون بچه را هم گرفتم

رفتم پایین و بچه ها همشون مشغول بازی بودند

صداشون زدم و گفتم بچه ها کی زنگ آیفون ما را زد و فرار کرد؟

گفتند : نه ... ما نبودیم

گفتم : مطمئن هستید... ؟ چون ما آیفونمون دوربین داره...

باز گفتند ... نه ما نبودیم!!!

گفتم بچه ها نگاه کنید ما دوربین توی کوچه هم داریم ... خودتون بگید خیلی بهتره ها...

گفتند نه .. اصلا و ابدا!!!!

منم گوشیم را درآوردم و عکس اون دختر را به خودش نشون دادم ... گفتم عزیزم ... این شما نیستی؟

گفت من اشتباه کردم

گفتم میدونم اشتباه کردی... ولی چرا دروغ میگی... از اول بگو ...

گفتم شما ماله کدوم خونه هستی... گفت نه نمیگم ... نمیخوام مامانم بدونه...

گفتم منم نمیخوام به مامانت بگم ... ولی میخوام بدونم روی دیوار هم شما نوشتی؟؟؟؟؟

یهو بین بچه ها ولوله شد که ما ننوشتیم و این کار ماها نبوده و این کار خیلی زشته!!!!!

راستش را بخواین من بچه ها را دوست دارم ... اصلا قصدم پیدا کردن مقصر نبود... فقط میخواستم بدونن که کارشون زشت و اشتباهه...

من مقصر را پیدا هم بکنم دیوار سفیدی که کثیف شده دیگه به این سادگی به حالت قبل برنمیگرده ... مگر اینکه دوباره سیمان بشه ... یا کلش رنگ بشه...

خودشون توی خودشون شروع کردند به حرف زدن!!!!

منم بهشون گفتم دوست داشتم خودتون بگید... وگرنه که ما دوربین داریم و من متوجه میشم!!!!!!

اومدم سمت خونه...

اول اینکه خیلی وقته که دیگه هیچ جایی بچه ها توی کوچه بازی نمیکنند... ولی دو سه سالی هست که این قسمت از کوچه ی ما چون خلوت و پهن هست تبدیل به پیست دوچرخه سواری شده... نه حالا خیلی شلوغ... ولی عصرها... به خصوص توی بهار و تابستان ... حداقل 15 تا بچه جمع میشن...

تذکرم را دادم و اومدم بالا...



پ ن 1: هنوزم کلی کامنت برای تایید دارم 

هیچ قصد و نیتی هم پشتش نیست ... جز اینکه زمان کم میارم


پ ن 2: دیروز اپلیکیشن برق من کار نمیکرد

غافلگیر شدم توی دفتر و نتونستم برم باشگاه


پ ن 3: امروز باید برم باشگاه و دادم تند تند مینویسم که برم


پ ن 4: یه عالمه حرف دارم برای گفتن....

انگار زمان برای زندگی کم میارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد