ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سلام
شبتون زیبا
هوا چند درجه خنک تر شده و این یعنی اردیبهشت دلچسب تر...
عطر کیک خونگی پیچیده توی خونه
و من در فاصله ای که کیک داره میپزه یه پست کوچولو بنویسم
صبح رفتم باشگاه
دیر رفته بودم و بیشتر از 75 دقیقه زمان نداشتم
بدو بدو از باشگاه اومدم بیرون و رفتم یه جایی که قرار داشتم
بعدش هم از میوه فروشی سرراه یه کمی میوه خریدم
اومدم دفتر و تایپ های ریاضی را انجام دادم
تا از دفتر بیام بیرون ساعت از 2 گذشته بود
رفتم نانوایی نان خریدم
بعدش هم مارکت ... ماست و پنیر
اومدم خونه و با مادرجان ناهار خوردیم
بعدش هم سریع آماده شدم و چسب هایی که خریده بودم برداشتم و رفتم طبقه پایین تا جاهایی که نیاز داشت را چسب بزنم...
یک ساعتی کارم طول کشید
بعدش هم گلهایی که قلمه زده بودم را برداشتم و بردم داخل فلاورباکس جلوی در کاشتم
هنوز شب بوهای جلوی در پر از گل هستند... ولی از همین الان باید قلمه ها را بکارم که تا به موقع سرسبز بشن
وقتی اومدم بالا... وقت خوردن قهوه ی عصرمون بود
بعدش هم یه کمی کمک مامان نعنا و پونه پاک کردم
مامان رفتند سبزیها را بشورن
منم سینک را سابیدم و برق انداختم
من کارهای خونه را دوست دارم
دوست دارم اجاق گاز را تمیز کنم و برای خودم خیال ببافم
دوست دارم سینک را برق بندازم و از برق زدنش چشمام برق بزنه
دوست دارم با پیرهن نخی رنگی رنگی توی آشپزخونه بچرخم و آشپزی کنم... با ادویه ها معجزه کنم
الان هم که یه کیک خوش عطر ریختم توی پلوپز...
هر وقت حال ندارم فر را روشن کنم ، میرم سراغ پلوپز...
این وسطها هرچی یادم میاد توی لیست مامان جان یادداشت میکنم
پ ن 1: دیشب با آقای دکتر در مورد دلخوری حرف نزدیم
تماس گرفتند... جو سنگین بود... هر دو تصمیم گرفتیم بعد حرف بزنیم...
صبح هم به خاطر یه سری کار مجبور بودم چند بار زنگ بزنم و پیگیری کنم... در نهایت یخ ها آب شد
ولی تا عصر در مورد دلخوری حرف نزدیم...
عصر آقای دکتر میخواستن در موردش حرف بزنند که من حس کردم اصلا زمان مناسبی نیست
هردو خیلی خسته بودیم...
فعلا آتش بس!
پ ن 2: باید برای این سفر پیش رو ، دوتا بالش گردنی طبی بخرم ...
اگه در موردش اطلاعات دارید بهم بدید لطفا
پ ن 3: خاله جان باید یک میلیون پول واریز میکردند
اشتباها ده میلیون واریز کردند...
برای همون توری که میخوایم بریم ...
و من از اینهمه پیگیری خسته میشم
پ ن 4: دوست داشتن و عاشق بودن اصلا آسون نیست
ولی محکم ترین گره ای هست که آدمها را به دنیا وصل میکنه
آدمها را دوست داشته باشید و با دلبستگیهاتون گره های محکم بزنید به زندگی
عین یه قالی ایرانی دستبافت...
شاعر میفرماید:
« دوستت دارم » را
من دلاویزترین شعر جهان یافته ام
این گل سرخ من است !
دامنی پر کن
ازین گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن !
که فشانی بر دوست !
راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست !
فریدون مشیری
پستت هم خوشمزه بود هم دوست داشتنی
یعنی پست شیرین و جذاب و روان و پر از آرامش و عطر زندگی بود، تا به دست گل خاله جان رسیدیم..... ای بابا
اونم جزئی از زندگیه
پیش میاد
برای هرکسی
یادتون نیست خودم چه اشتباه بزرگی کرده بودم؟ جای هشت هزارتومان هشتاد میلیون تومان از کارت مشتری کشیدم
سلام ،خوبین؟

چرامیگن این دلخوری ها نمک زندگیه
من که اصلا نمی فهمم
تازه نباشه زندگی بانمک تره
سلام به روی ماهت
متشکرم شما خوبین؟
دلخوریهایی که زخم نشن توی دل و روح آدم ... باعث میشن با حرف زدن ، عشق و علاقه آدم دوباره یادآوری بشه... وسط این جور حرفها... هزاربار بهم دیگه یادآوری میکنیم که چقدر هم را دوست داریم ... چقدر برای هم عزیز هستیم و چطور حاضریم برای همدیگه هر کاری انجام بدیم... برای همین نمک زندگی میشه!
بهتون خوش بگذره حسابی
ممنون
جای تک تک دوستای عزیزم خالیه