روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

یک روز معمولی اردیبهشتی

سلام 

شبتون پر از ستاره 

خنکای نسیم اردیبهشتی نوش وجود نازنینتون 


امروز یه روز معمولی بود

مگه یه روز معمولی باید چطوری باشه؟

صبح بیدار شدم و بعد از صبحانه رفتم باشگاه 

دقیقا یک ساعت و چهل دقیقه ورزش کردم و اونقدر بهم حس خوب داد که سرحال اومدم بیرون 

یک خرید خاص داشتم که سرراهم در کمترین زمان ممکن انجامش دادم 

رفتم سرکار

ساعت یازده بود

چند تا کار انجام دادم و با پیک ارسال کردم 

خانم همسایه اومد بهم سرزد و در حد چند دقیقه حرف زدیم 

ساعت 2 تعطیل کردم و اومدم سمت خونه

توی مسیر یه آهنگ پرسروصدا توی ماشین گوش دادم و به هیچی فکر نکردم 

سرراه یه سرزدم به پدرجانم و گلها را آب دادم 

بعدش هم اومدم خونه و از توی راه پله عطر سبزی تازه را حس کردم 

کوکوسبزی و پلوشوید باقالی...

بعد از ناهار هم 2 ساعت کامل خوابیدم... از تراس هوای خنک و بهاری میومد داخل و منم زیراندازم را انداختم توی مسیر نسیم... 

بیدار شدم ... 

قهوه عصرگاهیمون را با آداب همیشگی خوردیم 

یه کمی جمع و جور کردم 

آشغالها را بردم پایین 

یه کمی کتاب خوندم ... 

مگه یه روز معمولی همین شکلی نیست؟

گاهی بد نیست همه دنیا را بزاریم به حال خودش و برای خودمون زندگی را آروم تر زندگی کنیم 

آروم تر و  دلچسب تر... 





پ ن1: لابلای یک روز معمولی هم حرص و استرس های عادی وجود داره 

زنگ زدم برای میزناهارخوری و بازم «وعده سرخرمن»....

بازم گفتند چند روز دیگه صبر کنید... 

صبرم داره تموم میشه 


پ ن 2: گل قلمه زدم برای فلاورباکس جلوی در

هنوز شب بوها پر از گل و عطر هستند


پ ن 3: باید یکی دو صفحه تایپ انجام بدم و امشب تحویل بدم...