روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

سفرنامه تبریز

سلام

روزتون زیبا

هنوز در اردیبهشتِ بهشتی هستیم ولی دیگه نمیتونم بگم هوا خیلی بهاریه!!!!

دیگه نمیتونم بگم از بهار لذت ببرید... هرچند به وضوح دیدم توی یه سری از شهرها و گوشه های دیگه همین مملکت واقعا هنوز بهار بود

ولی حداقل میتونم بگم اصفهان ... دقیقا تابستونه!!!!!!

رسما خرداد امسال ، جز تابستون محسوب میشه.... چون از الان هوا بینهایت گرمه و دمای هوای به وضوح بالای سی درجه هست....



این پست را اختصاص میدم به سفرنامه...

البته چون باید برم باشگاه ، و زمان زیادی ندارم ... تصمیم گرفتم هر یک روز از سفر را در یک پست بنویسم

انشاله بعد از هر پست ... البته برم خونه ... توی اینستاگرام موازی با همین نوشته ها عکس ها را هم میزارم

tilotilo.1404

(لطفا کسانی که تایید نشدن داخل اینستاگرام بهم پیام بدن... چون بدون پیام تایید نکردم ... چون نمیخوام کسی جز دوستان وبلاگی اونجا باشه)




سفراز اونجایی شروع شد که ...

قرارمون ساعت 11 شب یکشنبه - 21 اردیبهشت ماه بود

صبح رفتم باشگاه و یه کمی خرید کوچولو برای توی راه کردم و برگشتم خونه

دیدم لیدر یه گروه توی واتساپ ایجاد کرده و اعلام کرده همه سرساعت 10 - یه جایی نزدیک ترمینال کاوه ... جمع بشن

زمان داشتم ... چمدون را از کمد در آوردیم و یکی یکی وسایل را تیک زدیم و چیدیم داخل چمدون

بعدش هم بقیه کارها یکی یکی تیک خوردند... 

گلها را آب دادیم

آب ماهی را عوض کردم

سه راهی ها را از برق در آوردیم

و ... و ... و ...

ساعت 8 و نیم هم تپسی گرفتیم و پیش به سوی محل قرار...

با خاله و آلاله هم هماهنگ بودیم و تقریبا همزمان سوار شدیم و تقریبا هم همزمان رسیدیم

نزدیک ساعت 9 و چند دقیقه ...

هنوز هیچکس نیومده بود

ما نفرات اول بودیم

دیگه یکی یکی بقیه از راه رسیدند

سرپرست آژانس را از قبل میشناختم (همون آژانسی که باهاش رفتیم هند) ...

ایشون هم اومدند و با همه حال و احوال کردند و جالب اینکه ساعت یک ربع مانده به 10 اتوبوس رسید و دقیقا سر ساعت 10 حرکت کردیم...

ما صندلی های اول بودیم... دقیقا پشت سرراننده (که البته از وسط سفر جاها دقیقا عوض شد)

با حرکت اتوبوس لیدر که یه خانم فوق العاده با اخلاق و مهربون و خوش رو بود شروع به صحبت کرد...

برای اینکه یخ گروه باز بشه قرار شد هرکسی خودش را معرفی کنه... نفر اول من بودم

یکی یکی همه خودشون را معرفی کردند... توی اتوبوس 19 نفر خانم 4 نفر آقا... لیدر و همسرشون ... راننده و کمک راننده که خانم بودند...

27 نفر

تقریبا دو ساعتی برنامه معرفی و آشنایی طول کشید و طبق برنامه لیدر گفت بخوابین که صبح سرحال باشین و کلی برنامه داریم

ما شام نخورده بودیم و خاله برامون ساندویچ آورده بودند... 

ساندویچ ها را خوردیم

بالشتهای گردنی که واقعا عالی بودند را گذاشتیم و سعی کردیم بخوابیم

البته که یکی دو ساعتی خوابم نمیبرد و با آلاله حرف میزدیم ... بعدش یه مقداری خوابیدم

دیگه از ساعت 5 که هوا روشن بود مناظر هم زیبا شده بود و نزدیک زنجان بودیم بیدار شدیم

صبحانه را نزدیک سلطانیه - در یک پارک محلی - خوردیم

بعدش هم رفتیم بازدید گنبد زیبای سلطانیه... آرامگاه اُلجایتو... از سلاطین مغول

زیبا و دیدنی بود و تا طبقات بالا هم رفتیم و دیدن مناظر از اون بالا لطف خودش را داشت ...

سوار اتوبوس شدیم و به سمت معبد داش کسن که 15 کیلومتری همین گنبد بود رفتیم

یک معبد بودایی - صخره ای ... در دل طبیعت زیبایی پر از گلهای خودرو...

عکس گرفتیم و از اینهمه هنر که در طوفان روزگار در حال نابودی هست حسرت خوردیم...

دوباره سوار شدیم و پیش به سوی کندوان زیبا...

همین جا لازم هست که بگم در طول مسیر دمای هوا به طور محسوسی تغییر کرد و هرچه به سمت آذربایجان نزدیک شدیم .. خنک و خنک و خنک تر شد

به زنجان که رسیدیم ... مناظر کوههای آلاداغ ... با اون شکوه و رنگهای سحر انگیز واقعا دیدنی بود

و بعد از زنجان ... پوشش گیاهی ... سبز و سبزتر شد ... تا جایی که وارد آذربایجان که شدیم کوه و دشت با یک مخمل سبز یک دست پوشیده شده بود...

من تا حالا کوههای سبز و دشتهای به این سبزی ندیده بودم!!!!

ساعت حدود 3 بود که دیگه واقعا همه گرسنه شده بودیم - در تبریز توقف کردیم

یک رستوران از قبل برامون رزرو شده بود

(البته اینجا توی پرانتز بگم که توری که گرفته بودیم ناهار و شام به عهده خودمون بود)

رفتیم رستوران

من کوفته تبریزی سفارش دادم که سرآشپز اومد و عذرخواهی کرد و گفت که ندارن...

برای همین کباب تبریزی... خوشمزه ... خوردیم

بعد هم دوباره سوار براتوبوس و پیش به سوی کندوان زیبا

حدود ساعت 6 و نیم رسیدیم کندوان و هنوز هوا روشن روشن بود... یکساعتی غروب آفتاب با اصفهان فرق داشت (اگه اشتباه نگم)!!!

دیدن اون خانه های صخره ای ... مهمان نوازی اهالی... اصرارشون برای دعوت به جای و دمنوش!!!!

خیلی خاطره انگیز و زیبا بود

از خانه های صخره ای دیدن کردیم ... از کوچه پس کوچه های جادویی عبور کردیم ... میان مه و نم نم باران لذت بردیم... و اونقدر اونجا ماندیم تا غروب شد!

به توصیه لیدر از کندوان عسل- یه مدل حلوای محلی گردویی- سوجوق و گردو خریدیم

محل اقامتمون یه هتل در اسکو بود

ساعت نزدیک 9 شب رسیدیم هتل

برای استقبال برامون چای آماده کرده بودند در حیاط زیبا و سرسبز هتل...

دیگه یخ همه گروه هم باز شده بود... دور هم چای نوشیدیم و قرار مدار برای فردا صبح گذاشته شد...

تا دوش بگیریم و بخوابیم ... ساعت از 12 گذشت....







پ ن 1: محبت و مهربونیتون برام ارزشمنده ... 40 تا کامنت دارم که آروم آروم تاییدشون میکنم ..



پ ن 2:  میخواستم به صورت سوپرایزی چندین دوست تبریزی و ارومیه ای را ببینم

متاسفانه با گم شدن گوشیم ... قسمتی از شماره های همراهم که روی گوشی ذخیره بود را از دست دادم

ولی خبر نداشتم که هتل بهمون اینترنت نمیده...

تا حالا هرجایی هتل رفته بودم اینترنت داشتیم...

اینترنت همراه هم با تمام تلاش و کوشش هممون به فیلتر شکن وصل نشد و در نهایت به هیچکس و هیچی دسترسی نداشتم...



پ ن 3: برنامه های تور اونقدر فشرده بود که واقعا زمان برای دسترسی به وبلاگ نداشتم

وقتی تمام سفرنامه را بنویسم ... متوجه میشید که حتی در حد نیم ساعت هم وقت آزاد پیدا نکردم


پ ن4: قصد داشتم روزانه و به صورت مداوم توی اینستا عکس بزارم

برای همین عکس چمدانم را از دم در خانه گذاشتم ... ولی به محض اینکه به زنجان رسیدیم متوجه شدیم فیلترشکنم با اینترنت همراه کار نمیکنه...



نظرات 17 + ارسال نظر
ربولی حسن کور دوشنبه 29 اردیبهشت 1404 ساعت 13:05 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
تا اینجا که سفر خیلی خوبی بوده.
وقتی ما به سلطانیه رفته بودیم درحال تعمیر بود و نتونستم به طبقات بالا برم.
بقیه جاهایی که گفتید هم توی سفر تبریز ندیده بودم.
شاید دفعه بعد اگه عمری باقی بود.

سلام جناب دکتر...
قدم برچشم من میزارید که همیشه اولین کامنت از طرف شماست
سلطانیه همچنان هم در حال تعمیر بود... لیدر گفت همیشه در حال تعمیره
ولی میشد رفت طبقه بالا
انشاله صد و بیست ساله باشید و سلامت
من فکر میکنم ما هم اگه با تور نرفته بودیم اینهمه جاهای مختلف را در این زمان کوتاه نمیتونستیم ببینیم ولی با برنامه ریزی دقیق تور این امکان فراهم میشه

الف پلف دوشنبه 29 اردیبهشت 1404 ساعت 13:12

سلام .
به به . سفرنامه.
خوندم ، منتظر باقیشم لطفا زود زود بیا

سلام عزیزدلم
لطف کردی خوندی
اینهمه جزئیات خسته تون نکنه؟

مینا دوشنبه 29 اردیبهشت 1404 ساعت 15:18

تیلوی عزیز سلام
همیشه به سفر
مرسی که با جزئیات می نویسی

سلام به روی ماهت مینای عزیزم
امیدوارم حوصلتون را سر نبرم

Soly دوشنبه 29 اردیبهشت 1404 ساعت 15:27

سلام مهربون
امیدوارم سفر خوبی رو تجربه کرده باشین .:

سلام به روی ماهت
عالی بود... یکی از تجربه های به یاد ماندنی

مریم ... دوشنبه 29 اردیبهشت 1404 ساعت 15:47

سلام سفر بخیر
امیدوارم خوش گذشته باشه بهتون
لطفا در اینستاهم تایید کنید
Maryam00rahmani

سلام مریم جانم
به کمال میل... خوش اومدی نازنینم

مهسا دوشنبه 29 اردیبهشت 1404 ساعت 16:16

سلام تیلو جان
سفر خوش بگذره. اگر امکان دارد اینستا nz.6107 تایید کنید

سلام به روی ماهت مهساجانم
البته که امکان داره
با کمال میل
خوش اومدی عزیزدلم

پدیده دوشنبه 29 اردیبهشت 1404 ساعت 17:12

سلام تیلو جان
من اینستا پیام دادم .
Padidarfard
اگر دوست داشتی اکسپت کن

سلام به روی ماهت
البته که دوست دارم
با کمال میل
قدم برچشم من گذاشتی نازنینم

رویا دوشنبه 29 اردیبهشت 1404 ساعت 18:48

سلام یه مدت کم حوصله بودم و حوصله م نمیکشید بخوام مطلبی بخونم از وبلاگها ولی امروز تا دیدم از شهرمون مینویسین اومدم بگم خیلی خوش اومدین ما تبریزیها هم خودمون عاشق شهرمون هستیم بهتون توصیه میکنم حتما از قنادی های تبریز خرید داشته باشین که طعمشو جای دیگه نخواهین خورد اگر براتون امکان بازارگردی هم بود پیشنهاد میکنم کفش هم بخرین

سلام به روی ماهت
چرا حوصله نداشتی عزیزم... امیدوارم خوب و خوش باشی
ما هم شهرتون را دوست داشتیم و لذت بردیم
شیرینی خریدیم ... ولی کفش... با اینکه بهمون توصیه شده بود پیدا نکردیم

م دوشنبه 29 اردیبهشت 1404 ساعت 19:03

پ.ن 2


بهم بدهکار شدی تیلو جان
چطوری تا دو ساعتی من بیایی و نبینمت
چطوری نتونستم برای مامان و خاله و دختر خاله ات خودم کوفته بپزم

ای جانم... قربون مهربونیاتون
چقدر تک تک آذریها مهربون و مهمان نواز هستید
به خودم بدهکار شدم که دوستای خوبم را ندیدم ...
این شد یه تجربه که دفعه بعدی قبلش اعلام کنم دارم کجا میرم و قرار مدارها را از قبل بزارم

خواننده خاموش دوشنبه 29 اردیبهشت 1404 ساعت 20:17

سلام وقتتون بخیر
از خواننده‌های قدیمیتون هستم‌.
تو اینستاگرام درخواست دادم. ممنون میشم درخواستم رو بپذیرین.
mhtb3489 مهتاب

سلام عزیزدلم
قدم برچشمم گذاشتی
ممنون که کامنت دادی عزیزم
اکسپت کردم ...

رها دوشنبه 29 اردیبهشت 1404 ساعت 20:52

همیشه به سفر تیلو جان

عزیزمی
برای همه سفردوست ها انشاله

فری دوشنبه 29 اردیبهشت 1404 ساعت 21:28

سلام همیشه به تفریح و خوشی عزیزم.
من هم با خواندن نوشته های شما کلی لذت بردم .

سلام دوست عزیزم
بهم لطف دارید ...
امیدوارم بقیه سفرنامه هم همین حس را بهتون بده

مانی سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 ساعت 06:57

تیلو‌عزیزم
رسیدنتان به خیر

روز اول سفرنامه را بسیار دلنشین نوشتی
مشتاقانه منتظر بقیه گزارش سفر هستیم

همیشه به شادی و سفر با عزیزان

خانم دکتر عزیزم ... ممنون
بهم لطف دارین... اینقدر این سفر دلنشین و خوب بود که حسش به شماهم منتقل میشه

آزاده سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 ساعت 07:49

چه عالی مشتاقانه منتظر بقیه سفرنامه هستم

عزیزمی نازنینم
کاش خسته نشدید از اینهمه جزئیات که مینویسم

لیلا سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 ساعت 08:52

رسیدن به خیر تیلو‌خانم
.
تور اگه خوب باشه و آدمهای پایه‌ای باشند خیلی باحاله .کلی دوستی‌های صمیمی شکل میگیره
فکر کنم همه سفرنامه دوست دارند.ی جورایی انگار خواننده رو هم میبره به اون مکان
ممنون که در موردش مینویسی

ممنون لیلای نازنینم
تور خوبی بود... همسفریهای بینظیری داشتیم و جالب اینکه از همون اول خیلی زود یخ ها آب شد و هممون انگار مدتهاست با هم دوست هستیم...
خودمم هروقت سفرنامه بقیه را میخونم همین حس را دارم

شادی سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 ساعت 12:20

همیشه به شادی و‌سفرهای قشنگ تیلو جان عزیزم

فدای محبتت شادی جانم
سفر را دوست دارم

مامان فرشته ها سه‌شنبه 30 اردیبهشت 1404 ساعت 16:04 http://Mamanmalmal.blogfa.com

همیشه به سفر و شادی

ممنون نازنینم
برای همه ی اونایی که سفر را دوست دارند همین آرزو را میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد