روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

ریتم تند زندگی در آخرین جمعه اسفندماهی...

سلام 

شب اسفندماهیتون خوش


امروز صبح بیدار شدیم و رفتیم سمت باغچه

از اون شیر خراب آب زیادی داشت هدر میرفت...

زنگ زدم یه لوله کش دیگه و در نهایت متوجه شدم باید برم سراغ مغازه ای که وسایل آبیاری برای باغ و باغچه میفروشن 

خلاصه کسی را پیدا کردم و قرار شد تا ظهر حلش کنند

رفتیم سمت خاله و آلاله ، برشون داشتیم و رفتیم بازار گل و گیاه 

به شدت شلوغ بود

به زور یه چرخ دستی پیدا کردیم و یه دور زدیم 

دوتا گلدون رز مینیاتوری و پامچال و گل جعفری خریدیم برای سرمزار پدرجان 

برای تراس خودمون هم اطلسی و بگونیا

خاک برگ و گلدان هم برای گلهای داخل سالن میخواستیم که خریدیم

خاله و الاله هم گل خریدند

لابلای گلهای بهاری قدم زدیم 

تماشا کردیم 

حال و هوای مردم را تماشا کردیم که با هیجان و ذوق و شوق گل میخریدند

و کلی هم عکسهای خوشگل گرفتیم

برگشتیم و توی مسیر نان خریدیم.... اونم نان از نانوایی که با هیزم نان میپختن!

خاله و آلاله را رساندیم و خودمون رفتیم سمت باغچه 

شیر درست شده بود و راحت تونستیم باغچه را آبیاری کنیم 

هنوز شکوفه ها باز نشدند... ولی شکوفه های صورتی هلو و شکوفه های سفید زردآلو حسابی دلبری میکردند...

بوی خاک و آب و هوای اسفندماهی... یه ترکیب بینظیر و دلچسب

لابلای صدای آب و گنجشک ها قدم زدم و جریان آب را تماشا کردم... چند تایی عکس گرفتم 

بعدش هم اون آقایی که قرار بود کار سمپاشی را انجام بده اومد... تا ساعت 3 اونجا بودیم

بعدش رفتیم سمت مزار پدرجان 

عمه اونجا بود و داشت دعا میخوند...

چقدر صحنه برام غم انگیز و حزن آور بود.... انگار توی ذهنم صدای یک نی نوازی حزین میومد 

آسمون آبی بود و لکه های ابر سفید خیلی خوشگل و دلبر بودند

ولی غم بزرگی که اون گوشه ی دنیا داره با هیچی کمرنگ نمیشه

خاک سرد نیست... اونجا که میرسم قلبم آتش میگیرد... 

گلدونهای پدرجان را مرتب کردیم و گل کاشتیم و خاک را عوض کردیم

مادرجان سعی میکرد دور از چشمم اشکهاش را پاک کنه

میدونم سخته... خیلی سخته... مزار عشقش... 

بعدش هم آبیاری و شستن سنگ مزار!!!

برگشتیم خونه و با مادرجان رفتیم سراغ عوض کردن خاک گلدونهای توی خونه!

باید زندگی را ادامه داد

باید حالمون عوض میشد

گلدونهایی که نیاز به تعویض داشت را عوض کردیم ... خاک عوض کردیم و در نهایت گلها را حمام کردیم!

حسابی تمیز و سرحال شدند

برشون گردوندیم سرجاهاشون و هلاک و خسته اومدیم توی خونه!

ساعت نزدیک 7 شب بود

دیگه بعد از غذا خوردن ، تصمیم گرفتیم یک کمی شیرینی درست کنیم و بعد بریم برای استراحت!

بازم عطر کره و وانیل و هل...

یه روز شلوغ ...

من با مغزبادوم تماس گرفتم و یکساعت کامل باهاش حرف زدم و ازش انرژی گرفتم ... 

باهاش خندیدم و به حرفاش گوش دادم 

مادرجان هم زنگ زده بودن به خواهر و داشتند باهاش حرف میزدند... 



نظرات 11 + ارسال نظر
پت شنبه 25 اسفند 1403 ساعت 05:06

فضا قشنگ نوروز و بهاری شده

جدی؟
و من چقدر عطر بهار و حال و هوای جشن نوروز را دوست دارم...

ربولی حسن کور شنبه 25 اسفند 1403 ساعت 07:50 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
چه خوب که مشکل شیر آب حل شد. توی این کم آبی واقعا حیف بود آب این قدر هدر بره.

سلام جناب دکتر
البته اونجا آب هدر نمیره به این سادگی... چون آب وارد حوض میشه و نگهداری میشه برای یکی دو روز بعد که قرار هست آبیاری انجام بشه

رویا شنبه 25 اسفند 1403 ساعت 15:55

خیلی حوصله می‌خواد تو این ترافیک و شلوغی دم عید هی بری باغجه بیای دوباره بری این راه دور را . خدا بهت سلامتی بده اما خب حس و حال خوبی داره

ستاره شنبه 25 اسفند 1403 ساعت 21:32 http://Setareha65.blogsky.com

سال نو و فصل نو پیشاپیش مبارک عزیزم، روح پدرعزیزتون هم در اسمانها شاد، سال خوبی برات ارزو میکنم

الف پلف شنبه 25 اسفند 1403 ساعت 23:39

سلام تیلو جان .
چند بار این پستت رو خوندم ، میون نوشتت یه غم سنگین میاد میشینه رو قلب آدم . روح پدرتون قرین رحمت حق

شیرین ۲ یکشنبه 26 اسفند 1403 ساعت 09:45

روح پدر شاد باشد

باهات موافقم، خاک سرد نمیکنه، فقط غم آدم رو درونی تر میکنه

مانی یکشنبه 26 اسفند 1403 ساعت 22:54

تیلو جانم
چه خوب که مشکل شیر آب حل شد, و چه خوب اونجا آب هدر نمیره

روح پدر جان شاد .

مانی جانم
اصلا خیالم راحت شد که شیر آب درست شد ... واقعا داشتم براش حرص میخوردم

مامان فرشته ها دوشنبه 27 اسفند 1403 ساعت 00:58 http://Mamanmalmal.blogfa.com

حس خوش زندگی در این وبلاگ جاریست و نیم نگاهی هم به اینکه دلخوشی ها کم نیست پرانرژی تر از هر روز باشی قشنگم

عزیزمی
بهم لطف داری نازنینم
زندگی همینه.. نباید دلخوشی های ریز ریز و کوچولو را نادیده گرفت

لیمو دوشنبه 27 اسفند 1403 ساعت 08:42 https://lemonn.blogsky.com

چه روز خوش رنگ و بویی. بوی پخت شیرینی از دلپسند ترین بوهاست.
روحشون شاد باشه عزیزم

عزیزم... جاتون خالی
عطر زندگی داشت...
ممنون عزیزدلم
خدا رفتگان شمارا بیامرزه

رهآ سه‌شنبه 28 اسفند 1403 ساعت 13:28 http://Ra-ha.blog.ir

منم چند روز پیش بازار گل بودم، بازار گل اسفندماه واقعا دیدنی و لذت‌بخشِ :)

روح پدرجان شاد

خیلی حس خوب داره این بازار گل و گیاه... دم عید حال هوای دیدنی داره
خدا شما و عزیزانتون را حفظ کنه

جازی چهارشنبه 29 اسفند 1403 ساعت 01:59

با سلام
خدا قوت مرد (بانو) خستگی ناپذیر
برایت بهترین ها را ارزو می کنم

سلام دوست خوبم
زن بودن سخت ترین کار در این جهان است...
منم براتون بهترینها را آرزو میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد