روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

هر جوانی که به دل عشق ندارد پیر است

سلام 

شب قشنگتون ستاره باران 

بعد ازظهر یهو هوا ابری شد 

یهو طوفانی شد

گرد و غبار شد 

یه کمی بارون زد 

و در نهایت الان هوا خنک شده ... 

خدا را شکر



امروز صبح بیدار شدم و دوش گرفتم و صبحانه خوردم و یه راست رفتم باشگاه 

از این دوره ، جلسه آخرم بود

نمیدونم چرا دو جلسه هست که به سختی ورزش میکنم و نمیتونم توی تایم مشخصم همون میزان مشخص کالری را بسوزونم

ولی تلاشم را کردم و وقتی حسابی سرحال شدم اومدم بیرون 

رفتم سمت دفتر

کار انجام دادم 

روبروی دفترم ، داشتند روی دکوراسیون یه مغازه کوچولو کار میکردند تا یه مغازه تازه افتتاح بشه

رفتم یه سری بهشون زدم و متوجه شدم قراره یه آرایشگاه مردانه باز بشه

دیگه کارهام را سر و سامان دادم و ساعت 2 اومدم بیرون 

وقتی رسیدم اول گلدانهای پارکینگ را آبیاری کردم 

بعدش اومدم و ناهار خوردیم 

امروز خواهرم برای اطلسی (که هفته بعدی مراسم عقدش هست) نوبت آرایشگاه گرفته بود

برای خودشم نوبت گرفته بود

دیگه از بعدازظهر توی گروه خودمون همه در حال رد و بدل کردن آهنگهای شاد و تبریکهای قشنگ هستند...

یه کمی کتاب خوندم 

یه کمی بی برقی را تحمل کردم 

قهوه عصرم را کنار مادرجان خوردم 

یه کمی کمد لباسم را مرتب کردم 

با داداش و همسرش صحبت کردم 

با للی بعد از چهل روز حرف زدیم... من توی گوشیم اسمش را سیو کردم لیلو!

Lilo لیلو دوستی هست که شما هر روز باهاش مکالمه و رفت و آمد ندارید ... ولی اونقدر بهم نزدیک و همدل هستید که این دوری تاثیری روی دوستیتون نداره!

و منم للی را توی گوشیم لیلو!  سیو کردم...


الان که دارم پست مینویسم بوی سیر تازه پیچیده توی خونه

مادرجان دارن پوست سیرها را جدا میکنند تا ترشی سیر درست کنند!




پ ن 1: امشب قصد دارم تمام کامنتها را تایید کنم 

برای همین یه پست کوچولو نوشتم



نظرات 4 + ارسال نظر
ربولی حسن کور دوشنبه 5 خرداد 1404 ساعت 23:19 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
پس مغازه جدید هیچ کاربردی براتون نداره!
راستی اون نونوایی تعطیل شد؟
زودتر کامنتها را تایید کنید تا حرف درنیاوردن!

سلام جناب دکتر
والا خودشون گفتند داره ... حالا نمیدونم ... بزارید مستقر بشن اگه رفتم موهام را کوتاه کردم خبر میدم
گفتم براتون ... فراموش کردید ... نانوایی تعطیل شد و به جاش غذای بیرون بر زدند که با هم خیلی مراوده نداریم
زود زود تایید میکنم که ...

مامان فرشته ها سه‌شنبه 6 خرداد 1404 ساعت 06:03 http://Mamanmalmal.blogfa.com

پستت رو‌که خوندم انگیزه گرفتم پاشم بدجور این روزا دپرس شدم و دارم فرصت‌های زندگی کردن رو هدر میدم مرسی که مینویسی دختر پرانرژی اونم از نوع مثبتش

شما که خودت انگیزه ای ... برای من همیشه خوندنت پر از حس و حال خوبه و کلی ازت یاد میگیرم

لیمو سه‌شنبه 6 خرداد 1404 ساعت 12:27

من از اسم لیلو یاد کارتون دوست داشتنی بچگی هام میفتم. لیلو و استیچ

اره راست میگی.... منم الان یادم اومد... ولی اون کارتون بچگیای من نبود

khatoon سه‌شنبه 6 خرداد 1404 ساعت 17:42 https://memories-engineer.blogsky.com/

چه خوبه که هر روز باشگاه میری
من تا وقتی سرکار میرفتم روتین بود رفتنم به باشگاه اما بعد بازنشستگی کلا حس و حالش رو ندارم

مهر و محبتتون با للی همیشه جاودان

هر روز که نمیرم ... اتفاقا با تنبلی و به سختی میرم
ممنون دوست جانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد