ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
سلام
شب خردادماهی تون پر از ستاره
هوا یه کمی خنک تر از چند شب قبل هست
صبح امروز با مادر جان صبحانه خوردیم و با یه کمی تاخیر از خونه اومدیم بیرون
مادرجان قصد داشتند یه جفت کفش خیلی ساده مشکی با یه پاشنه متوسط بخرن که برای مراسم عقد اطلسی ازش استفاده کنند
البته گفتند که نمیخوان خیلی بگردن و یه کفش ساده میخوان
برای همین سرراهمون یه کفش فروشی که سالهاست میشناسمش (خودشون تولید کنند هستند و از تولید به مصرف) سر زدیم
مادرجان سخت گیر نیستند و یه جفت کفش خریدند و با هم رفتیم محل کار
من کار داشتم و مشغول شدم
مادرجان هم گفتند میرن که هم قدم بزنن هم یه کمی بچرخن
2 ساعتی به کارهام رسیدم و مادرجان اومدند و گفتند میخواستن ملافه بخرن ولی نظر منو میخوان
دیگه کارهام را جمع و جور کردم و با مادرجان رفتیم و ملافه و رو بالشتی براشون خریدیم
بعدش هم دوتا پارچه نخی برای پیراهن خونگی که خواهرجان برای مادرجان بدوزن!
در مسیر برگشت یه سری به تره بار زدیم و بامیه و کدو خریدیم
و در نهایت برگشتیم سمت خونه
امروز خاک یکی از گلدان های داخل سالن را عوض کردم
داشتم فکر میکردم سالها دوست نداشتم هیچ خاکی وارد محیط خونه بشه و اگه گل و گیاهی هم میخواستم توی خونه نگه دارم توی تنگ آب نگهداری میکردم
ولی حالا ... بعد از اینکه گلدونهای خوشگل و بزرگ هدیه گرفتیم ناچار چندین تا گلدون با خاک آوردم داخل!!!!
آدمیزاد بنا به شرایط خودش را تغییر میده ... و چقدر خوبه که منعطف باشیم و خیلی سخت نگیریم
در نهایت گلدانها را آبیاری کردم و یه کمی رسیدگی...
پ ن 1: همه کامنتها را تایید کردم و خیال هممون راحت شد
پ ن 2: همچنان باید سوال ریاضی تایپ کنم
پ ن 3: امروز یه خانم حدود 75 ساله- برام شعر آوردند که براشون تایپ کنند... گفتند خودم سرودم!
پ ن 4: واقعا ماجراهای میزناهار خوری روی اعصابمه! توی این کشور هیچ قانونی وجود نداره؟