روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

لمس واژه سرنوشت

دیدم بدک نیست کتابهایی را که میخونم اینجا ثبت کنم ...

خدا را چه دیدی شاید به درد کسی خورد

کتابی که دیشب تمامش کردم

کتاب « لمس واژه سرنوشت» 

نوشته : پاتریشیا ویلسون

بود...

از اونجایی که یه قانونی از زمان دبیرستان برای من وجود داره که دبیر ادبیاتمون بهم گفت :

هر کتابی ارزش یکبار خوندن را داره....

این کتاب جز کتابایی بود که ارزش یکبار خوندن را داشت و نه بیشتر....


امروز ...

سلام

صبح تقریبا گیج و خوابالود بودم

دیشب خیلی دیر خوابم برد

اما الان که سرکارم ... خوبم... سرحالم و ....

نانا رفته تهران ... جلسه و این حرفا

منم اومدم سرکار

صبح هوا عالی و خنک بود

اما باز خورشید داره به شدت تلاش میکنه که ما از گرما به هلاکت برسیم.... ما هم به جای هلاک شدن لذت این آفتاب طلایی را میبریم و میریم که یه روز بینظیر داشته باشیم

نیمه شب و بی خوابی

ساعت ده و نیم اومدم توی رختخواب

با نانا حرف زدم و شب بخیر گفتم

خوابم نمیومد

شروع کردم کتاب خوندن

خوندم و خوندم تا ساعت دوازده

حوصله م سر رفت

زنگ زدم نانا !!!! یه کم حرف زدیم ، خواب آلود شدم، شب بخیر گفتم

هرچی تو تختم غلت زدم خوابم نبرد

دوباره شروع کردم کتاب خوندن

بازم خبری از خواب نیست

زنگ زدم نانا!!!!!!

از خواب بیدارش کردم و حرف زدم و آرام شدم و شب بخیر.....

بازم خبری از خواب نیست....

هنوز بیدارم

ساعت  دو و ربع هم گذشته......

اولین بار در بلاگ اسکای...

سلام

سالهای زیادی در بلاگفا عضو بودم

روزانه نویسیها و عشق بازیهای زیادی با کلمات داشتم

اما بعد از ویرانی ، دیگه وبلاگ منو بهم پس نداد

مدتی تصمیم گرفتم دیگه ننویسیم (البته طبق عادت سالیان دراز ، روی کاغذ هر روز و هر شب مینویسیم)

اما امروز هوس کردم .... هوس داشتن مخاطب ... هوس خونده شدن

سالها نوشتم

سالها بی مخاطب...