روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

امروز ...

سلام

صبح تقریبا گیج و خوابالود بودم

دیشب خیلی دیر خوابم برد

اما الان که سرکارم ... خوبم... سرحالم و ....

نانا رفته تهران ... جلسه و این حرفا

منم اومدم سرکار

صبح هوا عالی و خنک بود

اما باز خورشید داره به شدت تلاش میکنه که ما از گرما به هلاکت برسیم.... ما هم به جای هلاک شدن لذت این آفتاب طلایی را میبریم و میریم که یه روز بینظیر داشته باشیم

نیمه شب و بی خوابی

ساعت ده و نیم اومدم توی رختخواب

با نانا حرف زدم و شب بخیر گفتم

خوابم نمیومد

شروع کردم کتاب خوندن

خوندم و خوندم تا ساعت دوازده

حوصله م سر رفت

زنگ زدم نانا !!!! یه کم حرف زدیم ، خواب آلود شدم، شب بخیر گفتم

هرچی تو تختم غلت زدم خوابم نبرد

دوباره شروع کردم کتاب خوندن

بازم خبری از خواب نیست

زنگ زدم نانا!!!!!!

از خواب بیدارش کردم و حرف زدم و آرام شدم و شب بخیر.....

بازم خبری از خواب نیست....

هنوز بیدارم

ساعت  دو و ربع هم گذشته......

اولین بار در بلاگ اسکای...

سلام

سالهای زیادی در بلاگفا عضو بودم

روزانه نویسیها و عشق بازیهای زیادی با کلمات داشتم

اما بعد از ویرانی ، دیگه وبلاگ منو بهم پس نداد

مدتی تصمیم گرفتم دیگه ننویسیم (البته طبق عادت سالیان دراز ، روی کاغذ هر روز و هر شب مینویسیم)

اما امروز هوس کردم .... هوس داشتن مخاطب ... هوس خونده شدن

سالها نوشتم

سالها بی مخاطب...