روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

شهریوری نوشت

سلام

روزتون قشنگ

شهریور را دوست دارم

میدونید که تمام ماههای سال و فصل ها را تک تک دوست دارم

نمیتونم بگم این یکی را بیشتر از بقیه دوست دارم

اصلا باید بگم تک تک روزهای هفته را دوست دارم

هرکدوم برام یه رنگ و بویی دارن

اینکه الان هوا یه خنکی و گرمای خاصی داره برام یه حال خوبی داره

سرظهر مثل الان گرمم میشه ... در عوض سرصبح از خنکای دلچسبی که میخوره به صورتم لذت میبرم

خلاصه که نمیتونم از وسط روزهای سال چند تا روز را بکشم بیرون و بگم از این روزها خوشم میاد... شاید چند روزی توی سال هستند که خیلی دوستشون ندارم و ازشون خوشم نمیاد... اما نمیتونم بگم از این روزها خاص خوشم میاد... چون تک تک روزها هدیه خداوندهستند و من دوستشون دارم



یهو نگاه میکنم میبینم چند روز گذشته و یه پست ننوشتم

همونطوری که یهو نگاه میکنم میبینم شب شده و یه عالمه کار تیک نخورده توی لیست توی ذوق میزنن



فسقلیا و خواهرا دلتنگم شدن

دیگه اونقدر سرم را کردم توی کامپیوتر و اونقدر مشغول کار شدم که حساب روزها از دستم رفته

دیروز خواهر و مغزبادوم بعد از جشن مدرسه اومدن اینجا

تا شب هم ماندند

دلشون برامون تنگ شده بود و چون ما اینجا بودیم (محل کار) اونا هم اومدن اینجا

روز قبل تر هم اون یکی خواهر و دوتا فسقلا اینجا بودن

امروز دیدم مادرجان از پشت سر هم صبح تا شب سرکار اومدن خیلی خسته شدند- برای همین صبح گفتم امروز شما نیا!!!!

اومدم و رسیدم سرکار و نفهیمدم چطوری چند ساعت گذشت

یهو دیدم فسقلیا از در اومدن تو

حالا دیگه خواهر رانندگی را تمرین میکنه و یهو میبینم از در میان تو!!!!!

خورد توی ذوقشون که مامان جان نبود

با مامان تماس گرفتند و مامان باغچه بود

ناهارشون را برداشته بودند و اومده بودند که اینجا کنارمون باشن

ولی وقتی دیدن مامان باغچه ست با مغزبادوم تماس گرفتند و تصمیم گرفتند همه شون برن باغچه

در گوشی بگم خیلی خوشحال شدم

چون برنامه امروزم فشرده ست و اصلا وقت برای حضورشون نداشتم

اینطوری شد که از نانوایی کناری براشون نان تازه خریدم و اونا هم رفتند که برن پیش مامان جان!!!




للی هم صبح برام پیام گذاشته بود که دلتنگ شده و خیلی وقته هم را ندیدیم!!

واقعا مدتی هست که همش صبح و شب و تعطیل و غیرتعطیل چسبیدم به کار

براش نوشتم یه قرار بزار

دیروز سالگرد پدرش بود... چقدر زود هر دو پدرمون پر کشیدند

با فاصله کوتاه...

یادتونه که!؟؟

امروز سرمزار برنامه داشتند... سه سال گذشت...

گفت باشه برای شنبه که تعطیله!!!

نوشتم من تعطیل نیستم ولی چند ساعتی زمان آزاد میکنم ... یه قرار بزارید و بهم خبر بدید...



من از آدمهایی که میان و میرن زندگی یاد میگیرم

از کلماتشون به وجد میام

از حرفایی  که میزنن انرژی میگیرم

یاد میگیرم از چه کلماتی در چه جایی استفاده کنم که جادو کنه

یاد میگیرم که با یه لبخند چه معجزه هایی در راهه..

و بچه ها...

عشق...

من زندگی را عین یه صفحه ی رنگی رنگی پر از نقش و نگار میبینم

گاهی وسط شلوغیا دکمه استپ را میزنم و چند لحظه می ایستم... نفس میکشم و یادم میاد که زندگی هنوز ادامه داره..

برای لحظه ها شاکرم

ثانیه ها را دوست دارم

صبح که میشه عاشق صبحم

به ظهر که میرسم از شنیدن اذان و دیدن آفتاب پررنگ به وجد میام

و وقتی آروم آروم آفتاب کمرنگ میشه ذوق میکنم

چای و قهوه و عصرانه برام یه جشن باشکوهه

زندگی قشنگه

شب که میشه... یه بار دیگه عاشق میشم

حرفای عاشقانه شبانه با آقای دکتر باعث میشه که دوباره پر از انرژی و شور زندگی بشم...

خواب را دوست دارم

بیدار شدن یه معجزه ست که ازش لذت میبرم

و میدونم که مهربونی زندگی را قشنگ و قابل تحمل میکنه...





پ ن 1: وقتی زندگی سخت میشه باید زندگی را دوباره از اول شروع کنیم...


پ ن 2: وسط مشکلات یادمون نره لطف خدا هنوز هست

یه معجزه خیلی نزدیکه...


پ ن3: فصل میخواد عوض بشه...

یادتون باشه که برای جشن پاییز آماده بشین...


نظرات 7 + ارسال نظر
ربولی حسن کور پنج‌شنبه 29 شهریور 1403 ساعت 12:36 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
خسته نباشید
پس اون همه تولدبازی توی شهریور که وعده داده بودید چی شد؟

سلام جناب دکتر
اونقدر ذوق داشتم برای خوندن سفرنامه - هنوز نرسیدم یه سر بزنم

پت پنج‌شنبه 29 شهریور 1403 ساعت 12:50

چه قشنگ بود، مخصوصاً برای من که مشتاقم این روزها زودتر بگذرند

روزها که میگذرن... انشاله روزهایی که میخوای و منتظرشونی روزهای بینظیر و خوبی باشن
امیدوارم یه عالمه روز خوب بسازی و برامون ازشون تعریف کنی

جازی پنج‌شنبه 29 شهریور 1403 ساعت 14:16

با سلام
کل سال زیباست اما مهر و اسفند و در رده بد فروزدین و شهریور رادوست دارم بهمن هم که تولدم است و تولد دوست عزیزی که همیشه برام عزیز است ولی از هم دوریم
میدانم که سرت شلوغ است و کار زیاد داری و تا ابان ادامه دارد این شلوغ بودن زیباست
راستی اگر برایت مقدور بود برنامه سالانه دبیرستان متوسطه دوم را اگر داشتی برایم بفرست اگر دبیرستان دخترانه باشد که خیلی بهتر است

سلام دوست خوبم
همه ماهها را که جدا کردید... فرق گذاشتید
خداوند شما و دوست عزیزتون را حفظ کنه ...همین که دلهاتون نزدیکه عالیه
شلوغ بودن زیباست را خیلی قبول ندارم ... من دوست دارم زندگی را مزمزه کنم و به همه کارها برسم و این شلوغی کار نمیزاره هیچ کار دیگه ای را درست و دلچسب انجام بدم ... ولی شکر...الحمدلله
هنوز برنامه سالانه ننوشتم اصلا... بنویسم براتون ارسال میکنم حتما
اصلا امسال هنوز دستورالعمل برنامه سالانه را نگاه هم نکردم

ساناز پنج‌شنبه 29 شهریور 1403 ساعت 14:24

سلام عزیزم
قشنگی زندگی به همین روزمرگی ها و گاهی حای به حجم بالای کارهاست مگه نه؟
یک سوال داشتم یادمه با اسنپ از قم برگشته بودید؟منظورتان اسنپ بین شهری بود؟ایا راحت درخواست را میپذیره؟و امن هست؟
مجبورم برای کار اداری از اصفهان برم خوانسار نمیدانم چجوری برم

سلام سانازجانم
زندگی قشنگی های زیادی داره... باید قدردان باشیم
منم قدردان و شکرگذار این شلوغیا هستم ... انشاله برکت داشته باشه
با اسنپ برگشتیم و خیلی راحت
اینبار از تهران هم با اسنپ برگشتم و خیلی راحت
بله بین شهری... خیلی راحت پیدا شد و من راضی بودم
دفعه آخر با یه خانمی اومدم ... خیلی بد رانندگی میکرد ولی نگران نشدم
من که راضی هستم از اسنپ و تپسی... اسنپ ارزونتر هست
انشاله سفرت بی خطر باشه
یه جورایی ارزون ترین راه انجام کار اداری همین هست

الف. پلف پنج‌شنبه 29 شهریور 1403 ساعت 16:27

سلام ، چه قشنگ‌نوشتی ، چقدر هوا تاثیر داره تو حال آدم ،روزگارت رنگی رنگی و شاد باشه همیشه

سلام به روی ماهت
عزیزمی
حتی یه نگاه روی حال آدمها تاثیر داره
کلمه ها ... جمله ها ... آب ... هوا
برای همینه باید خیلی مراقب باشیم
برات بهترینها را آرزو میکنم

مینا خواننده ی خاموش پنج‌شنبه 29 شهریور 1403 ساعت 16:33

و من هربار که اینجا رو میخونم قلبم پر از عشق پر از شور پر از حس زندگی پر از یه عااااااالمه حسهای خوب میشه.
همیشه باش و با عشق برامون بنویس

ای جان
چقدر خوبه که یه خواننده خاموش برام کامنت بنویسه
تازه اینقدر ازم تعریف کنه
من به خاطر شماها، دوستای عزیزم، نمیتونم اینجا نباشم و ننویسم

الهام پنج‌شنبه 29 شهریور 1403 ساعت 17:29

سلام
توی تمام سال‌هایی که می‌خونمت؛ قشنگ‌ترین‌ چیزی که ازت یاد گرفتم و می‌گیرم این شوق زندگی و تلاش برای قشنگ زیستن هست؛ در اوج غم‌ها ، ناراحتی ها و تلخی‌هات‌هم شوق زندگی هست.
ممنون که بهمون یاد می دی حس خوب ساده اما ساختنیه
امید که زندگیت سرشار باشه از شادی های عمیق و شیرین

سلام الهام جانم
چقدر خوشحالم میشم که میشنوم سالهاست منو میخونی
منم از شماها یاد میگیرم
زندگی یاد گرفتنی هست
زندگی سخته و بالا و پایین زیاد داره...اما چاره ای نیست جز اینکه تلاشمون را بکنیم و لذت ببریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد