ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
روزتون زیبا
امروز صبح یه کمی دیرتر از همیشه بیدار شدم
مادرجان را رسوندم باغچه
اومدم سرکار
یک تایپ عجله ای انجام دادم و اومدم سراغ وبلاگ...
ولی ساعت یازده برق قطع شد...
توی پیچ اینستا براتون عکس گذاشتم که بساط میناکاری را دوباره راه انداختم ... برای همین حرص نخوردم و نشستم سر سفال و نقش زدن!
ساعت یک برق اومد
دیگه تایپ را میبرم خونه ولی گفتم یه پست بنویسم
چون طبق پیش بینی جناب دکتر ربولی پنجشنبه و جمعه از پست خبری نبود!!!!!!
پنجشنبه صبح تا ظهر را به تمیز و مرتب کردن خونه گذروندم
از ظهر به بعد هم ماسک و حمام و آرایش و انتخاب لباس
ساعت 5 راه افتادیم سمت خونه خاله
خاله و آلاله و مغزبادوم را هم با خودمون بردیم
رسیدیم اونجا و متوجه شدیم برق قطع شده!!!!!
دیگه هوا تاریک شده بود و کلافه شده بودیم که برق وصل شد
وسایل سالن شون و کل فرش ها را جمع کرده بودند کامل و صندلی و میز و لوازم پذیرایی را کرایه کرده بودند
یه جایگاه خوشگل هم برای عروس داماد گرفته بودند که خیلی خوشگل بود
روی تمام میزها شیرینی و میوه و بشقاب های پذیرایی چیده شده بود
سرساعت 8 که قرار بود خانواده داماد بیان، از راه رسیدند
یه گروه دف و نی هم با خودشون آورده بودند که خیلی زیبا با آهنگ وارد شدند
خنچه ها را (نمیدونم درستش همینه یا نه!!!) با گل تزئین کرده بودند
شیرینی و انگشتر و لباس و نبات و کله قند و ...
یه دسته گل خیلی بزرگ جداگانه و یه باکس شیشه ای خوشگل پر از مینی کیکهای خوشگل نامزدی!
لباس عروس صورتی بود و بیشتر گلها و تزئینات هم سفید و صورتی
خلاصه که با ساز و دهل وارد شدند و زدند و رقصیدند و شادی کردند
کل کشیدند و یه عالمه نقل و شکلات پاشیدند روی سر عروس و داماد (کار خیلی خیلی بدی که همه جا را به گند میکشه)
تعداد خانواده داماد خیلی زیادتر از ما بود!
اونا حدود 25 نفر بودند که البته از قبل اطلاع داده بودند و کاملا هماهنگ شده بود
مراسم با رسومات خودش برگزار شد
البته به نظر من بهتره که بله برون خیلی خلوت و خصوصی و بین دوتا خانواده برگزار بشه ... ولی خب نظرشون این بود و خوب هم بود
چند ساعتی هم مراسم بزن و برقص برپا بود!
خانواده داماد یه ریشه های شمالی داشتند که این باعث شده بود که مراسم بزن و بکوب یه کمی بیشتر از حد اصفهانی!!! باشه
خلاصه که در نهایت هم انگشتر را دست عروس خانم کردند و نامزد شدند
ساعت حدود 12 بود که مهمانها رفتند
داخل سالن اونقدر نقل پاشیده بودند و روی نقلها مراسم پای کوبی برگزار شده بود که ....
با رفتن مهمانها هممون دست به کار شدیم
پسرخاله ها میز و صندلی ها را جمع کردند و منتقل کردند به حیاط خونشون
مامان و خاله ها شیرینی و میوه ها را جمع کردند و ظروف کرایه را شستند و در این فاصله منتقل شد به حیاط
ما هم اول جارو زدیم ... بعد جارو برقی و در نهایت تی...
دیگه من و دوتا پسرخاله با سه تا تی، مشغول شدیم ...
فکر کنم بالای ده بار کل سالن را تی زدیم و تی شستیم و دوباره و دوباره ...
و در نهایت بعد از یک ساعت و نیم همه جا برق میزد
وسایلشون را که توی اتاق دپو کرده بودند آوردند و فرش پهن شد و مبلها چیده شد و تمامممممممممممم!!!!
کار که تمام شد متوجه شدیم شوهر خاله رفته و شام خریده
دیگه جاتون خالی ساعت دو نصفه شب نشستیم دور هم شام خوردیم ... لازمه بگم چقدر خوش گذشت؟
تا برگردیم خونه و سرراه مغزبادوم و خاله اینا را برسونیم ساعت نزدیک 4 بود
هممون به خواب ناز فرو رفتیم
صبح بیدار شدم ساعت 10 و نیم بود
صبحانه خوردیم و اونقدر هوا محشر بود که حیف بود خانه بمانیم
زنگ زدم خاله و آلاله و قرار چهارباغ گذاشتیم...
فیلم چهارباغ بارونی را هم براتون گذاشتم اینستا
tilitilo.1404
جاتون خالی ساعت نزدیک 3 ناهارمون راهم همونجا توی هوای بینظیر... وسط گل و سبزه و صدای قشنگ گنجشکها خوردیم
خواهر تماس گرفت بریم خونه خاله... ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و همگی پیش به سوی خونه خاله... کلی عروس جان و خاله خوشحال شدند
و عصر جمعه را باز هم دور هم و به بحث و تبادل نظر در مورد نامزدی گذروندیم
تا برگردیم خونه ساعت نزدیک 10 شب بود
شاید برای همینم امروز دیرتر از همیشه بیدار شدم و اومدم ...
پ ن 1: نامزدی عین تمام جشن و مراسمهای دیگه حاشیه های لج درآر و حرص دهنده هم داشت
پ ن 2: در نهایت برای مراسم نامزدی کت قرمز و شلوار و تاپ مشکی - شال مشکی و قرمز- کفشهای پاشنه بلند قرمز و کیف دستی قرمز پوشیدم
پ ن 3: ساعت 4 صبح که از مراسم برگشتم آقای دکتر را بیدار کردم
یک ساعت کامل حرف زدم و تعریف کردم
چون وقتی هیجاناتم زیاده ایشون باید بهم گوش بدن
و البته خب این رابطه که ماله امسال و پارسال و ده سال نیست ... دیگه منو میشناسن...
میدونستن من برگردم باید این کار را بکنن...
تازه روز بعدش ازشون آزمون هم میگیرم که مطمئن بشم با دقت به من گوش دادن و توی خواب منو گول نزدن!!!!!
سلام
خوبی؟
مبارک باشه
خوشبخت بشن
خوشگلم انشاالله نامزدی خودت با آقای دکتر
از ته دلم خوشبختی و آرامش و عشق برات از خدا میخوام عزیزم
سلام مونای نازنینم


متشکرم عزیزدلم
الهی همه اونهایی که با هزار عشق و امید با هم پیمان میبندند خوشبخت و شاد باشن
ممنون نازنینم
سلام .مبارک باشه ،همیشه به شادی و خوشی
اینو آقای دکتر سرودن: و صبوری مرا کوه تحسین می کرد
فقط پ.ن۳ :
سلام به روی ماهت
بازم مثل همیشه کلی از دستت خندیدم
سلام
پس حدسم درست بود
مبارک باشه
جالبه من امروز شیفت 24 ساعته ام و اینجا هم از یازده تا یک برق نبود.
یعنی پیش از اومدن خانواده داماد شام نخورده بودین؟
رمز اینستا را پیدا کردین؟ چه خوب
سلام جناب دکتر
خوب هستید
عه... احتمالا فردا هم همزمان بی برق میشیم... اهان راستی دیگه شما فردا شیفت نیستید
اصلا شام دعوت نبودیم که
قرار بود مراسم بعد از شام باشه دیگه ... ساعت 8
بعد هم قبل از اومدن خانواده داماد دو ساعت کامل برق نبود
نه رمز اینستا را پیدا نکردم و رهاش کردم ... از حوصله م خارج شده گشتن دنبال چیزهای گمشده....
با سلام

ضکن ارزوی خوشبختی برای زوج جوان
کاش عکس و فیلم هم از مراسم می گرفتین
مراسم بله برون بعضی وقتا اولش کسل و خسته کننده است خصوصا اگر در مورد مهریه و... اختلاف نظر باشد
ولی بعد از نوافق دیگه بزنو بکوب و شادی و کل کشیدن و جیغ و داد است
محل جشن را باید با ماشین اتش نشانی شست تا تمیر بشه
ولی انشالله همیشه شادی و سرور باشه
سلام دوست خوبم




در مورد محل جشن دقیقا درست گفتید
متشکرم ... خدا همه جوانها را خوشبخت کنه
کسل کننده نبود... اون صحبت ها انجام شده بود و حرف و سختی نبود
گفتم که با ساز و تنبک وارد شدند و دف زنان و کل کشان اومدن داخل
تیلو جان عزیزم


همیشه به شادی دور هم باشین
اطلسی جان و نامزد جان ، خوشبخت باشند
پ ن ۳
مانی نازنینم
الهی همه جوانها خوشبخت و شاد باشند
ای واای
از دست تو تیلو که انقدر شیطنت میکنی 
اخه ازمون دیگه چرا
یه کم شیطنت لازم نیست؟
خب میخوام مطمئن بشم که خواب نبوده و به من گوش داده ... لااقل برای دفعه بعدی تکلیف خودم را بدونم
سلام
همیشه به جشن و خوشی .
آدرس اینستا رو اشتباه نوشتین به جای iباید o می نوشتید
سلام به روی ماهت
راست میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چه بی دقتی هایی میکنم من ... تیلوی سر به هوا هستم دیگه
و چه قد عشق اقای دکتر از دور به شما زیباست ماندانا باشید
شما و عزیزانتون هم همیشه مانا و شاد باشید
عشق از هر شکل و با هر فاصله ای باشه زیباست...
چه قشنگ
انگار خودم هم اونجا بودم
ای جانم... کاش بودی
مبارک باشه خانومی، بالاخره فندق و پسته و بادوم رو دیدیم توی اینستا ی شما عزیزم چه قدر دو تا پسر ناز هستند و شبیه هم.
متشکرم دوست خوبم
ممنون ... چشمای شماست که اینطوری زیبا میبینه و نگاه زیبا بین شما...
ولی از نظر من پسرها اصلا شبیه نیستند... یکی موهای صاف - اون یکی موهای فرفری و مشکی
یکی خیلی خیلی لاغر و اون یکی کمی تپل
وا
خودتون گفتین فیلم بارونو گذاشتم اینستا!
بله... یه پیچ تازه باز کردیم و از خیر خاطرات قدیم گذشتیم