روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روز کوهان شتر...

سلام

روزتون بخیر

رسیدیم به وسط هفته

هفته ای که هر روز هوا یه سازی زد

یه روز ابری و بارونی

یه روز باد و طوفان

یه روز آفتابی

خلاصه که بهار با تمام توان داره دلبری میکنه

نشستم توی دفتر و اونقدر کوچه خلوته که صدای گنجشکهایی که روی درخت روبرو شیطنت میکنن را به خوبی میشنوم



دیروز روز شلوغی داشتم

با دوتا مرکز سم پاشی تماس گرفته بودم

یکیشون ساعت 11 تماس گرفت و گفت تا نیم ساعت دیگه میاد

بدو بدو کار را تعطیل کردم و رفتم سمت خونه

سرراه یه نون سنگک هم خریدم

رسیدم و اون آقا اومد و بررسی کرد و حرفای خانم مستاجررا شنید و گفت که از نظر ایشون نیاز به سمپاشی کلی نیست و با همین سم های دم دستی مشکل حل میشه ..

اون آقا رفت و منم رفتم یه مدل سم خریدم و براشون آوردم

در این بین اون مرکز دومی هم تماس گرفت و ساعت نزدیک 2 بود که اومد

ایشون نظرشون این بود که باید یه مقداری از اسباب و وسایل سه تا اتاق خوابی که شکایت وجود سوسک دارن را کمتر کنند تا بشه نظر داد و سمپاشی انجام داد

که اینم قرار شد خود مستاجر تصمیم بگیره و اگه دوست داره وسایل را جابجا کنه و زنگ بزنه به همون مرکز... دیگه نهایت هزینه ش را من به عهده میگیرم

اینطوریه که مثلا روزی دو سه تا دونه سوسک دیده میشه ... البته تمام در و پنجره ها توری دارن و هواکشها هم توری دارند... ولی بازم سوسک هست!!!!!

در این میان یه طبقه هم خالی هست که دیروز بنگاه چندین نفر را برای دیدن طبقه آورد

و لازمه بگم چقدر انرژی در این میان از من گرفته شد؟؟؟؟؟

دیگه بعدازظهر یه تایپ برده بودم خونه که باید حتما انجام میدادم و مشغول اون شدم

بازم سرشب بنگاه زنگ زد و یکی دیگه را آورد...

دیگه آخر شب تایپ را تحویل دادم و نفهمیدم چطوری خزیدم توی رختخواب و تا صبح یه نفس خوابیدم

صبح یه کمی دیر بیدار شدم و زمان برای دوش گرفتن نداشتم

باید یه محافظ برای پکیچ طبقه ای که میخوام بدم اجاره میخریدم

سرراه اول رفتم سراغ اون ... که البته تست کردن و محافظ سالم بود و گفتند ایرادی نداره

میخوام بگم که زندگی یه عالمه کار و مشغله و بدو بدو میزاره جلوی پای آدم ...

اینا جزئی از روزمرگی هست .. کاریش نمیشه کرد

مثلا دیروز آقایی که اومدن بررسی کنن برای سوسک، داشتن دریچه های جلوی پارکینگ را بررسی میکردن که موقع باز کردن یکی از دریچه ها شکست

من خودم حساس هستم و خوشم نمیاد یه چنین چیزی دائما جلوی چشمم باشه - همونموقع که این آقا رفت دریچه را برداشتم و رفتم چند تا ابزار فروشی سرزدم تا تونستم پیداش کنم و خریدم و اومدم جعبه ابزار پدرجان را آوردم و دریچه را عوض کردم .. چون بدم میاد چیزای شکسته و نامرتب دائما جلوی دید من باشن...




پ ن 1: وقتی کارکنان دور و بر آقای دکتر میان باهاشون درد دل میکنن، من حرص میخورم

این طبیعیه؟؟؟

یه حس هایی زنانه هست و برای آقایون قابل درک نیست



پ ن 2: خواهر بهم پیام داده که فلان جا فلان محصول مراقبتی از پوست را که لازم داشتی با قیمت خوب داره

میخوام ازش خرید کنم ... برات بخرم ؟

براش مینویسم : من توی اقتصاد مقاومتی زندگی میگذرونم

اونم مینویسه... برات خریدم

خب چرا مقاومت آدم را میشکنین؟



پ ن 3: بعضی خوابها اونقدر واقعی هستند که وقتی بیدار میشی همچنان توی صحنه های خواب سردرگمی!!!!!



نظرات 3 + ارسال نظر
Soly سه‌شنبه 26 فروردین 1404 ساعت 11:44

سلام تیلو جونم
در مورد سوسک ، وقتی آپارتمان یا خونه هیچ گونه آثار سوسک نداشته باشه این حشرات از طریق وسایل خونه ای که میارن هم میتونن قابل انتقال باشن. اصلا و احتمالا خونه سوسک نداره فقط از طریق اسباب کشی اومدن.

سلام به روی ماهت
میدونی سولماز جان شاید هم اینطوری باشه ولی من باید هرجوری میتونم بهشون کمک کنم
حتی اگه با وسایل اومده باشن قابل کنترل و از بین رفتن هستند

ربولی حسن کور سه‌شنبه 26 فروردین 1404 ساعت 11:44 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
یادم افتاد به سال 1360 و وقتی بابا خونه سابقشونو خرید.
وقتی اسباب کشی کردیم توی روز هیچ خبری نبود. اما شب لشکر سوسکها بهمون حمله کردند! از اون به بعد تا چند هفته هر شب با نفری یک دمپایی توی حیاط بودیم و مشغول کشتن سوسکها تا این که تعدادشون به تدریج کمتر و کمتر شد.
پ.ن1. اگه آقا باشند که مشکلی نداره

سلام جناب دکتر
من خودم به شخصه خیلی خیلی از سوسک میترسم
تصور این چیزی هم که گفتید برام ترسناک بود
ولی یادمه یه سالی هم خودمون توی اون خونه قبلی ، یه جایی زیر ظرفشویی نم زده بود و گویا پشت کابینتها کسی متوجه نشده بود و خلاصه شده بود یه محلی برای زندگی سوسکها... یادمه پدرجان کابینت را برداشتند و اون آقایی که برای تعمیر اومده بود با همون وسیله ای که دستش بود زد به دیوار که ببینه وضعیت چطوریه... که یهو سوراخ شد و یه دنیا سوسک ریخت بیرون من که در لحظه فرار کردم ... تا پایان اون ماجرا هم به خونه برنگشتم


یادم رفته بود جواب بدم ... اخه اقا نیستند که ... همشون خانم هستند

ربولی حسن کور سه‌شنبه 26 فروردین 1404 ساعت 12:32

میگم حالا که دارین جواب کامنتها را میدین
کوهان شتر چرا؟

یه پستی خانم ترانه گذاشته بودن
در مورد اون تبریک وسط هفته ...
Happy Hump day
که یعنی به قله (وسط- بالاترین نقطه) رسیدیم و از این به بعد سرازیری هست
سربالایی ها را رد کردیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد