روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

تابستونتون مبارک

سلام

روزتون زیبا

زندگیتون پر از حس و حال خوب

برگشتم که بنویسم

اصلا نوشتن انگار فراموشم شده

نوشتن وقتی روتین و هر روزی میشه مثل نفس کشیدن هست

آسون و لذت بخش ...

گاهی نوشتن برام عین حرف زدن روان و ساده ست

ولی الان که مدتهاست ننوشتم اصلا نمیدونم از چی شروع کنم از چی بنویسم

اول عذرخواهی کنم

وبلاگ من روزانه نویسی هست و اینقدر دور بودن اصلا معنا و مفهوم وبلاگم را زیر سوال میبره

باید هر روز بنویسم

هر روز بنویسم تا برام دلچسب باشه

تا تک تک خاطره ها و روزمره هام ثبت بشه

مدتهاست ننوشتم

علت اصلی ننوشتنم هم این هست که نیومدم دفترم و اصلا سرکار نبودم

برای همین پشت سیستم نبودم که بخوام بنویسم

برای نوشتن با گوشی هم که بی نهایت تنبلم...

حالا ده روز از تابستون قشنگ و پر نور گذشته و من اومدم بگم تابستونتون مبارک!

الکی هم غر غر نکنید که هوا خیلی گرم هست و به دمای تصعید رسیدیم و این حرفا...

بله گرم هست ... خورشید خانم هم دارن با تمام توانشون تلاش میکنن که ما بپزیم ... اما ... اما ... از اینکه توی یه کشور چهار فصل زندگی میکنیم  لذت ببرید

از اینکه بعد از بهار دلچسب و دل انگیز داریم روزهای پر آفتاب و گرم تابستونی را هم تجربه میکنیم لذت ببرید

دیگه حالا وقتشه که جدی تر از همیشه بطری های آبتون را همراهتون بردارید

کرم ضدآفتاب و آبرسان یادتون نره

حواستون به خوشگلی هاتون باشه

لباسای نخی و خنک و رنگی رنگی بپوشید

اجازه بدید یه کلاه یا نقاب از صورت قشنگتون محافظت کنه و در عوض از روشنایی و نور لذت ببرید...

برم سراغ حرفای روزانه!




داداش جان و همسرش اومدن

روزهای قبلش را به بدو بدو های آماده سازی برای استقبال و مهمانی گذراندیم

ساعت 10 و نیم و یازده شب رسیدند

خواهرا هم اومدند خونمون برای استقبال

پدر و مادر همسرداداش هم اومدند

از صبحش با مغزبادوم یه عالمه شیرینی و کیک خامه ای آماده کردیم

همون عکسایی که براتون توی اینستا گذاشتم

@tilotilomaniya1402

گل خریدم و خواهرا گل آوردن و فضای خونه را پر از گل کردیم

میوه های تابستونی با رنگهای جذاب و دلچسبشون، شکوه خودشون را دارن

و برای همین میز پذیرایی که آماده کردیم انگار یه تابلوی نقاشی بود

با تاکسی هماهنگ کرده بودم و به محض اینکه رسیدند فرودگاه و چمدانهاشون را تحویل گرفتند، سوار تاکسی شدند

چند ساعتی طول کشید تا از تهران رسیدند اصفهان

و بعد ذوق و شوق نگفتنی بچه ها و خودمون

خودشون هم از راه که میرسن ذوق دارن که سوغاتی هایی که آوردن را بدن

دیگه جیغ و داد و خنده های فسقلیا خونه را پر کرد

ما هم براشون هدیه خریده بودیم

هدیه بازی کردیم

دیگه ساعت از 12 گذشته بود اما مادرجان براشون فسنجان آماده کرده بود

میز چیدیم و لابلای حرف و سرو صدا شام خوردند

تا نزدیک ساعت 3 دورهمی ادامه داشت

دیگه بعدش بیهوش شدیم

برای روز بعدش همه را دعوت کرده بودیم برای ناهار

خاله ها و دایی ها و بچه هاشون

روز شلوغ و پر ازدحامی بود

با اینکه شب خیلی دیرخوابیده بودیم و مسافرا تازه از راه رسیده بودن، بازم صبح زود همه بیدار شدن

هرکسی مشغول کاری بود

من و مامان بیشتر مشغول مهیا کردن خوردنیها و ناهار و ...

البته سالاد و دسرها را از روز قبل آماده کرده بودیم

خلاصه هم برای ناهار و هم برای شام مهمان داشتیم

و دیگه وقتی رسیدیم به آخر شب... من حتی برای نفس کشیدن هم انرژی نداشتم...

دیگه از روز دوم مسافرها یک روز در میان خانه ما بودند- یک روز هم طرف خانواده همسرِ داداش

شلوغی و دور همی و مهمونی انگار تکراری نمیشد

لابلای این روزها، دو روز هم دسته جمعی با خانواده همسرِ داداش رفتیم چادگان

هوای بینظیر و عالی

به خاطر فسقلیا رفتیم شهربازی سرپوشیده و به بزرگترها بیشتر از فسقلی ها هم خوش گذشت

قایق سواری هم رفتیم

خلاصه که خوش گذشت

یک روز هم داداش جان میخواست بره میدان نقش جهان عکاسی کنه...

همه باهاش همراهی کردیم ... تا عصر توی بازارها گشتیم و خرید کردیم و اون روز هم خیلی بهمون خوش گذشت

و در نهایت عمر سفر هرچقدر هم طولانی باشه، کوتاهه!!!!!

زمان مسافرت تمام شد

به همون تاکسی زنگ زدم اومد دنبالشون ...



لابلای این روزهایی که نفهمیدم چطوری گذشت و خیلی سریع گذشت ...

یه آزمایش کلی هم دادم که نتیجه نشان داد چربی خونم بالاست

خانم دکتر هم برای 90 روز برام قرص چربی و یه مدل قرص برای کبد چرب نوشتند

یه آرامبخش هم کنار قرص فشارم تجویز کردند

اما الان که چند روز هست دور و برم خلوت شده و روتین زندگیم به حالت عادی دراومده ، دیگه اصلا فشار خونم بالا نیست و 3 روزی میشه که قرص فشار و آرامبخش نخوردم و فشارم در حالت نرمال هست...

احتمالا اون چربی خون هم به خاطر روزهای مهمونی و شیرینی خامه ای و غذاهای مهمونی بوده...

ولی فعلا تصمیم دادم قرص چربی و کبد را ادامه بدم...

توی یکی دو هفته آینده به یه دکتر داخلی مراجعه میکنم و تقاضا میکنم آزمایشات دوباره تکرار بشن

حالا دیگه میدونم وقتی هیجانم زیاد میشه فشارم میره بالا

و کلا توانی برای غصه خوردن و ناراحت شدن و حرص خوردن ندارم!!!!!

این پروسه همچنان ادامه دارد!



روز بعد از رفتن مسافرا، نوبت گرفتم برای جوانسازی ابرو

براتون تعریف کردم که از اسفند ماه ، از برند اوردینری سرم تقویت مژه و ابرو خریدم و ازش خیلی راضی بودم

اما خواهرجان یه جایی را بهم معرفی کرد که ادعا میکنه روشی که انجام میده با کاشت ابرو رقابت میکنه!

یه کاری شبیه فیبروز روی ابروهام انجام داد و گفت فولیکولهای مو را تحریم میکنه و مدعی هست که در 4 ماه آینده تا 60 درصد ابروهام پرپشت تر خواهد شد

نمیدونم واقعا میشه یا نه ... ولی بهتون خبر میدم

البته کلی فیلم و عکس قبل و بعد از کاری که ادعا میکرد نشان داد و به نظرم جالب بود!

حالا توی مراقبت های بعد از این موضوع هستم و برای همین فعلا باشگاه هم نمیرم



هنوز خیلی پر از حرف هستم

ولی دیگه پست خیلی طولانی و حوصله سر بَر شد... ببخشید

وقتی این همه روز نیام همین میشه دیگه

پر از حرف میشم

یه چند تایی پی نوشت هم تیتروار مینویسم و بقیه حرفا را میزارم برای بعد






پ ن 1: لابلای این روزها تولد دخترخاله (اطلسی) هم بود

که هممون بهش پول کادو دادیم و براش توی یکی از مهمونی ها جشن گرفتیم و وارد 23 سالگی شد



پ ن 2: تولد پسرخاله هم بود که به تبریک بسنده کردیم و همگی دسته جمعی بهش پول کادو دادیم



پ ن 3: روز عید غدیر برام همیشه خیلی مهم بوده و هست

برای همه هدیه های کوچولو خریدم و چون وسط شلوغیها انتظارش را نداشتند خیلی ذوق کردند

برای فسقلیها هم اسباب بازی خریدم و خیلی خیلی دوست داشتند



پ ن 4: یادتون هست دلم میخواست برای داداش هنگ درام بخرم؟

قبل اومدن باهاش مشورت کردم و گفت یکی از دوستاش براش خریده

وقتی رسید ایران، هنگ درامش را به دستش رسوند...

صداش بینظیر بود

یکی از اسباب بازی ها و پایه ثابت شیطنت روزهای بودنشون همین هنگ درام بود



پ ن 5: یه تخته نرد قدیمی توی انباری داشتیم

یه تخته نرد باشکوه و با ظاهر پرطمتراق نیست

یه تخته نرد چوبی ساده با مهره های خیلی خوش دست که صدای تاس انداختنش برامون نوستالژیک هست ...

خاطرات سالهای بچگی و تخته بازی کردنهای بزرگترها...

داداش جان رفت و از انباری درش آورد و تمیزش کرد

اگه بگم توی روزهای بودنشون هزاردست با این تخته بازی انجام شد دروغ نگفتم!!!

هرکی از راه رسید هوس کرد و چندین دست بازی کرد...

یادتون باشه من توی این بازی رقیب قَدَری هستم



پ ن 6: روز یکم تیر تولد فندوقی بود

روز بیست و دوم تیر هم تولد ملیحه هست

دوستای تیرماهی....تولدتون مبارک

اعلام حضور کنید


نظرات 14 + ارسال نظر
مهدیه یکشنبه 10 تیر 1403 ساعت 10:59

خوش اومدی تیلوجان
دلمون برات تنگ شده بود .

بهار شیراز یکشنبه 10 تیر 1403 ساعت 11:22

تیله جااانم برات خوشحالم روزهای خوبی رو گذروندی...
کارات همیشه قشنگ هستند و باب الگوبرداری
تولد پرنسس من هم 23 تیرماه هست

چی میگی بهار خانم؟ ما هممون از شما الگو میگیریم اونقدر که ناب و دلچسبی

پیشاپیش تولد پرنسس قشنگ و مو فرفریمون مبارک باشه
اول به شما مبارک که با اومدنش زندگیت را زیباتر کرده
بعد هم به خودش
براش بهترین ها را آرزو میکنم

صبا یکشنبه 10 تیر 1403 ساعت 12:23

امروز تولدمه

تولدت مبارک
تولدت پرتکرار
برات بهترین ها را آرزو میکنم
دست و جیغ و هورا
کاش گفته بودی چند ساله شدی
بازم فرقی نمیکنه ... سن یه عدد هست .. وچیزی که مهمه حال خوبت هست
امیدوارم این تولدت شروع تازه ای باشه در زندگیت که دریچه های زندگی جدید و بینهایت دوست داشتنی و دلچسبی را برات باز کنه...

خورشید یکشنبه 10 تیر 1403 ساعت 13:01 http://khorshidd.blogsky.com

دلم کلی تنگ شده بود
مرتب سر میزدم
و خب خوشحال بودم که بابت دورهمی نیستی
پستی که دکتر در اون نباشه پست نیست عزیز جان

سلام خورشید
خیلی دلم برات تنگ شده
پست های رمزی را نمیتونم بخونم ... اصلا دور موندم ازت و خجالت میکشم زنگ بزنم و اینو بگم
باورت نمیشه وقتی کامنتت را دیدم اول گوشیم را برداشتم ولی بازم نتونستم زنگ بزنم...
دیگه اونقدر از دوستام دور شدم که خجالت میکشم بهشون زنگ بزنم
اما میخوام بدونی برام خاص و عزیزی

آقای دکتر ...
غم از دست دادن پدر آسون نیست
درگیر مراسم چهلم هم بودند...
باید یه پست جدا بنویسم
از بس بقیه قضاوت و شماتت میکنن... سعی میکنم کمتر بنویسم

فندوقی یکشنبه 10 تیر 1403 ساعت 13:09

ممنون عزیز دلم ماه پری قشنگم
اس ام اس تبریکت بی نهایت خوشحالم کرد
مراقب سلامتیت خیلی باش.
جای داداش سبز


فدای مهربونیات

فرشته یکشنبه 10 تیر 1403 ساعت 13:09

دوری سخته ولی باعث این همه شادی شده

زندگی همینه ... سختی و آسونی ... غم و شادی... در کنار هم

ربولی حسن کور یکشنبه 10 تیر 1403 ساعت 16:34 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
همین که بدونیم بهتون خوش میگذره برای ما کافیه.
واقعا انتظار نداشتم روزهایی که معلوم نیست کی تکرار میشه را صرف وبلاگ نویسی کنین.
فقط کی قراره ابروهاتونو تحریم کنه؟ ترامپ؟

سلام جناب دکتر
شما همیشه به من لطف داشته و دارید
من وبلاگ را خیلی دوست دارم و اینجا دوستای خیلی خوب و عزیزی دارم
ولی واقعا لابلای اونهمه شلوغی و رفت و آمد نمیتونستم بنویسم
دوباره یه چیزی غلط غلوط نوشتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ تحریمممممممممممم؟؟؟؟؟

لیمو یکشنبه 10 تیر 1403 ساعت 20:11 https://lemonn.blogsky.com/

سلام تیلو جونم
چون خودم هم درگیر بودم و نیومدم میتونم خیلیزیااااد درکت کنم. چه همهخبر خوب، کادو مبارک باشه و چشمت روشن که داداشت اومدن

سلام به روی ماهت
ممنونم که درکم میکنی

رها یکشنبه 10 تیر 1403 ساعت 21:07

همیشه شاد باشین
در مورد اقای دکتر هم کاری به قضاوت بقیه نداشته باشین

متشکرم عزیزدلم
تا یه حدودی سعی کردم که همین کار را بکنم
ولی برای دوری از حاشیه ها گاهی قسمت مربوط به ایشون را سانسور میکنم

مانلی دوشنبه 11 تیر 1403 ساعت 05:33

سلام سلام
چه خوب که اومدی
جای مسافرای گل سبز
الهی سلامت باشین همگی
منم پانزدهم تیر ماهم

سلام به روی ماهت
پیشاپیش تبریک میگم عزیزدلم
تولدت پرتکرار نازنینم
الهی به هرچی میخوای برسی

جازی دوشنبه 11 تیر 1403 ساعت 05:36

با سلام
شادی هایتان مستمر و دائمی و حال دلتان خوش و روح پدرتان شاد که مطمئن هستم در تمام این مدت در کنار شما و شریک شادی هایتان بوده است
زندگی با همین شادی ها و دلتنگی ها و انتظار ها و وصال هازیباست امید و ارزو است که زیبایی می افریند ارزو می کنم هوای دلتان گرم و افتابی، و عشق و محبت تان همواره لبریز و شاد و قلبت تان پر تپش از هیجان و شادی و پر امید باشد

سلام دوست خوبم
خداوند پدربزرگوار شما را هم رحمت کنه و بیامرزه
در کنار خانواده همیشه سالم و شاد باشید
همیشه به من لطف داشته و دارید ... از حضورتون ممنونم

ونوس دوشنبه 11 تیر 1403 ساعت 07:58 http://shakibajoon90.blogfa.com

وای تیلوجان .. دلم باز شد از این همه دورهمی های خوب وخاطره انگیز ....منم داداشم مرداد میاد و کلی ذوق دارم از الان ..خوشی هاتون پایدار

به به ... منتظر یه عالمه سوغاتی و خوش گذرونی و دور همی دلچسب باش
الهی همیشه به شادی دور هم جمع بشید

مانی دوشنبه 11 تیر 1403 ساعت 15:51

سلام بر تیلو‌جانم
همیشه به شادی در کنار عزیزان باشین
چه خوب که فشار خونت نرمال است

سلام به روی ماهت
متشکرم
البته همچنان نیاز به مراقبت و چک کردن داره

مامان فرشته ها دوشنبه 11 تیر 1403 ساعت 19:05 http://Mamanmalmal.blogfa.com

حال دلت خوش،دختر رنگی رنگی نوشته هات حالمون رو خوب میکنه قشنگم ممنون که هستی که عشق رو پخش میکنی که حال دلمون رو خوب میکنی عزیز دل

فدای مهربونیات
بهم لطف داری عزیزدلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد