روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

حرص خوردن هیچ فایده ای ندارد

سلام

روز بعداز عیدتون مبارک

این فاصله ی بین دوتا عید غدیر و قربان را همیشه دوست دارم

یکی از اساسی ترین دستگاههای دفترم خراب شده

زنگ زدم سرویس کار

مسافرت بود

گفت تا امروز صبح نمیتونه بیاد

منم دیدم چاره ای نیست جز اینکه تعطیل کنم و از تعطیلی لذت ببرم

این شد که همان پریشب رفتم برای مغز بادوم کاموای مخملی خریدم و ساعت نه و نیم شب که رسیدم خونه دست ب کار شدم

تاحالا زیاد براش بلوز و ژاکت بافتم

اما اینبار یه ژاکت بدون درز از یقه را میخواستم امتحان کنم

خلاصه که روز عید هم که هی مهمون اومد و مهمون رفت من خیلی شیک و مجلسی، وسط سالن نشسته بودم و بافتنی میکردم

محشر شد

عاااااالی

امروز صبح هم با یک ساعت و نیم تاخیر، آقای تعمیرکار اومدن

و الان منو از کار بیکار کردن

این پست را هم با تبلت نوشتم

برای همین نمیتونم نظراتتون را یکباره جواب بدم

ولی... به یادتونم و همتون را دوست دارم

خیلی پی نوشت دارم، اما میزارم برای بعد

چون پدرجان دارن چپ چپ نگاهم میکنن

تیلوتیلو سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 10:16

نظرات 13 + ارسال نظر

delaram سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 10:24

:) afarin
Chetori bafti?

با تبلت نوشتن برام سخته
سرفرصت برات میگم عزیزم

دخترشیرازی سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 10:24

حدسشو زدما
خوش به حال مغز بادوم جان
زود بیا

فدای شما
چشم
آقای تعمیرکار بره میام

سین بانو سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 10:37 http://happyhomehappylife.blogsky.com/

به به مبارک مغز بادوم عکسشو بزار ببینیم

اتفاقا عکس گرفتم براتون
فقط فرصت نکردم

امیر سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 10:40

اون چپ چپ نگاه می کنه تو راست بنشین و نگران بابا نباش . با خیال راحت جواب بده و پیام بگذار . البته احترام بزرگتر خصوصا بابا واجب است

امیر سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 10:42

عین مادر بزرگ ها وسط سالن نشستی و بافتنی رات را می بافی و سرت به کار خودت مشغوله و گاهی هم اظهار نظری ....

دقیقا

سلام سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 10:55

به به خانوم هنرمند...سفارش هم قبول میکنی؟!
خیلی دوست دارم منم پر از هنر باشم

چرا که نه
مطمئنم که هستی
هرکدوم از ما کلی هنر داریم که خودمون نمیدونیم هنر هستند

آغلاما شراگیم سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 11:00

سلام
خوبید
دارم حدس میزنم ادامه داستان به کجا میرسه ... البته با توجه به شناختی که از شما پیدا کردم ... و جواب کمنت های که میدید ... میشه به نتیجه رسید .... خدایش قلم بی نظیری دارید ...

سلام
دوست دارم حدساتون را بخونم
خوشم میاد از کامنتای داستان

ساناز سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 11:48 http://sanaz1359.persianblog.ir

سلام. عید شما هم مبارک. آفرین حرص نخور، آخه چه فایده.

سلام
همه ی عمر شما به خیر و شادی باشه انشاله

امیر سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 14:01

سلام
گفتین فاصله بین هید قربان تا غدیر را دوست دارم .
این ایام خجسته که به دهه ولایت و امامت معروف شده از چند جهت خوب و دوست داشتنی است.
1- عید غدیر روز اکمال دین و اتمام نعمت خداوند است
2- بزرگترین عید اسلامی است
3- عید بیعت بین امت و امامت و نبوت است
4- عیدی است که دین به صاحب با صلاحیت و تدبیر تحویل می شود.
5- عیدی است که دشمنان دین ناکام و مایوس شدند.
فاصله دو عید جز شیرین ترین و خوب ترین ایام خداوند است .
تلاش کنیم در این دهه ده تا دل را شاد کنیم و ده لبخند نثار فرزندان یتیم سادات نماییم.

افرین به شما با این پیشنهادات محشرتون

حامد سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 14:45 http://hamed-92.mihanblog.com

دستگاه درست شد؟؟
اگه نه این حسن رو بفرستم بیاد درستش کنه هم وارده هم آشناس ارزون حساب میکنه

وای خدا خیرت بده
خیلی گرون برامون آب خورد
کاش حسن رو فرستاده بودی

امیر سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 15:24

سلام
الان ساعت سه و بیست و بیست دقیقه است تا الان منتظر آمدنت و نوشتن قسمت بعدی زندگی مهرانه شدم ولی مثل یعقوب در فراق یوسف چشمانم سفید شد و خبری نشد . خب تیلو جان همه داستان را یک باره بنویس و همه ما را خلاص کن از این انتظار و پشت در ماندن
شاید باور نکنی بیشتر از بیست بار همه به وبلاگ ات سر زدم ولی ....

من که فقط میتونم بگم شرمنده ام

امیر سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 19:56

سلام
تا اخر وقت یعنی سعه و نیم منتظر قسمت بعدی سریال مهرانه بودم که پخش نشد الان امدم کافی نت باز می بینم خبری نیست. به هر حال باید به نحوی جبران بشه فردا دو قسمت می نویسی تا جبران مافات بشه از ما گفتن و از شما هم ننوشتن

ما را معتاد کردی اشغری