ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سلام
شب زمستونی تون بخیر
دیشب بعد از اون پستی که نوشتم آقای کابینت ساز اومدند
و به همون نام و نشان تا ساعت 2 شب اینجا مشغول کار بودند
خب کار کابینت نصب کردن و رگلاژ و درست کردنش ، کار پر سر و صدایی هست و اصلا مناسب اون زمان نیست
تازه اگه خونه آپارتمانی باشه
واقعا من معذب بودم و واقعا اذیت شدم
ولی ایشون انگار نه انگار
اونقدر حرف زد... حرف زد... اصلا منتظر نمیشد نه کسی گوش بده ... نه جواب بده ... عین رادیو حرف میزد
و منی که دیگه واقعا اعصابم خرد شده بود
تازه آقای دکتر هم از نیمه شب به بعد پیامکی و تلفنی در حال غر زدن بودند ... و البته که حق داشتند ولی من مقصر نبودم و کاری از دستم بر نمیومد
چند بار به آقای کابینت ساز گفتم میخواین بقیه کار را بزارید برای فردا صبح؟؟؟؟
و ایشون خیلی ریلکس فرمودند نه صبح باید جای دیگه باشم و همه این وسایل را باید با خودم ببرم...!!!!
در نهایت ساعت 2 شب کارش تمام شد و رفت
البته قرار شد چسب آکواریوم و یه مدل چسب دیگه بیاره و چند تا خرده کاری انجام بده ... بعدا!!!!!!!!!!!!!!!!
من و مامان جان صبح از خواب بیدار شدیم و مشغول تمیزکاری شدیم و کابینت جدید را حسابی تمیز کردیم
بعدش هم همه کابینت ها را به بهانه کابینت نو از اول چیدیم و کلی تمیزکاری کردیم
دوتا کمد خیلی عمیق زیر جزیره بود که به علت عمق خیلی زیاد ، خیلی خوب، قابل دسترس نبود
حالا اون کابینتها تبدیل شده به چهارتا کابینت با عمق معمولی و دسترسی عالی...
و اینطوری انگار یه عالمه جا توی آشپزخونه باز شد
تغییراتی که توی دکوراسیون میدیم یه انرژی خوب با خودشون میارن توی خونه
تا نزدیک ساعت 5 دستمون توی تمیزکاریهای آشپزخونه بند بود...
بعدش خواهر و فسقلیاش تماس گرفتند و گفتند به خاطر شلوغیای خونه ی ما دارن میرن خونه خاله جان مهمونی و به ما هم گفتند که بریم تا دور هم باشیم
ولی دیگه من و مامان توان مهمانی نداشتیم ...
پ ن 1: امروز نتونستم برم باشگاه
پ ن 2: فردا صبح با شیشه بر قرار داریم...
پ ن 3: مامان جان پتوس ابلق خوشگلی که خیلی دوستش دارن را صبح گذاشتند یه جایی نزدیک پنچره های سالن...
اونقدر منظره ی خوبی داشت ... انگار ساقه هاش را کشیده بود توی آفتاب و لم داده بود
کلی ازش عکس گرفتم
پ ن 4: باید لیست بنویسم برای کارهای نوروز...
هنوزم به خاطر فسقلیها هم که شده دوست دارم جشن و شادیها پابرجا باقی بمونن
سلام
پس من درست نوشتم کابینت نو مبارک
از خواهرزاده جدید چه خبر؟
سلام جناب دکتر
متشکرم
اخی ... اصلا وقت نکردم باهاش حرف بزنم
به به سال نو کابینتهای نو کاناپه نو

اصلا باید جا به جای نوشته ها همش عکس با عینک دودی میزاشتی..والاااا
من هیییچ کاری از خونه تکونی را انجام ندادم یعنی هیچی ها
عزیزمی
متشکرم
سارا جونم به این زودی خونه تکونی چه معنی میده ... تمیزه... ولش کن
سلام
چه خوب که بالاخره اومد. منم همینطوریم در مورد سر و صدا و همسایه. کلا فقط کافیه احساس کنم ممکنه به خاطر صدای خونه ما کسی ناراحت بشه و بیاد تذکر بده.
ما که بچه بودیم بقیه تلاش کردند ما سر ذوق و شوق بیایم. به بچه های الان که رسید، انگار ذوقی نمونده که بخوایم بدیم بهشون. نمیدونم ما ذوقمون کمتر از نسل قبله یا اونا هم داشتند تلاش میکردند، مثل الان ما.
سلام دوست جان
کلا اگه باعث آزار و مزاحمت برای دیگران بشم خیلی معذب و ناراحت میشم
نمیدونم واقعا کدوم هست ولی میدونم ما واقعا داریم تلاش میکنیم ... چون ذوقی باقی نمانده
چقدر خوبه که هر وقت سر میزنم پست جدید نوشتین
خسته نباشین هم شما هم مادر عزیزتون
عزیزدلمی
دارم سعی میکنم روزانه نویسی را از سر بگیرم
ممنون که همراه و همدل هستید
تیلو جان عزیزم

کاناپه و کابینت های نو مبارک
مادر جان و خودت ، خسته نباشین
فدای محبت شما خانم دکتر
حقیقتش این هست که خیلی خسته شدیم و هنوزم خیلی کار باید انجام بدیم