ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
شبتون قشنگ
شبهای بلند زمستونی را چطوری میگذرونید؟
من توی خونه بودن را دوست دارم
از اون دسته آدمهایی هستم که توی خونه حوصله شون سر نمیره
دوست دارم توی خونه راه برم و ریز ریز دور و برم را مرتب و مرتب تر کنم
دوست دارم ریز ریز بافتنی ببافم
دوست دارم کتاب رنگ آمیزیم را رنگ کنم و مداد رنگی هام را بتراشم و با دقت و بی دقت اشکال مختلف را رنگ بزنم و توی رویاهام فرو برم
دوست دارم کتاب بخونم .. البته که حالا دیگه مثل قدیما یه نفس کتاب نمیخونم ... چند صفحه میخونم و رهاش میکنم
دوست دارم بنویسم ... به خصوص با دست ... با مداد ... روی کاغذ... خط بکشم ... شکل بکشم ... خوشم میاد
دوست دارم با کسایی که دوستشون دارم حرف بزنم
دوست دارم با مامان تلویزیون ببینم
دوست دارم خوردنی های خوشمزه درست کنم
و هزارتا کار دیگه که منو آروم میکنه
یه روتین ساده روزانه پوستی میتونه حالم را بهتر کنه
یه کمی مهمونی و مهمون بازی حالم را بهتر میکنه
یه کمی رسیدگی به باغچه حالم را بهتر میکنه
و ...
یه لیست بلند و بالا...
برای همینم من خونه موندن را دوست دارم و ازش خسته نمیشم
البته این به این معنی نیست که امروز یا دیروز توی خونه بودم ... نه اتفاقا دیروز که روز شلوغی را گذروندم
صبح که بیدار شدم با مادرجان رفتیم باغچه
هوا عالی بود
مشغول کار شدیم
من ته مانده برگهایی که ریخته بود را جمع و جور کردم و یه عالمه باغچه را تمیز کردم
مادرجان هم سبزی چیدن و علف های هرز سیرهایی که آخر تابستان کاشتند را کندند...
تا برگردیم خونه ساعت حدود 5 بود که ناهار خوردیم
بعدش هم قرار بود بریم خونه خاله جان ... گفتم عمه آلاله از خارجستون میاد
قبل رفتن فریزر را کشان کشان بردم تا آسانسور و بعد هم با آسانسور بردمش توی لابی ... قرار شد خانواده افغانستانی که همسایه باغچه هستند و در کارهای باغچه بهمون کمک میکنند بیان ببرنش!
بعد هم یخچال را به کمک یکی از همسایه ها بردم توی پارکینگ و یه گوشه ای که توی دید نباشه جاش دادم
یکی از میناکاریهای خودم را بسته بندی کردم یه دسته گل خوشگل هم خریدیم و رفتیم سمت خونه خاله
تا آخر شب هم اونجا بودیم و تا برگردیم خونه ساعت نزدیک 12 بود
امروز هم صبح زودتر بیدار شدم و صبح زود رفتم باشگاه
دو ساعت ورزش کردم و ساعت دو نیم رفتم سرکار
چند تا کار را باید سرو سامان میدادم که انجام دادم
بعدش اومدم خونه و یه کمی استراحت کردم و کارهای روزمره!
اون آقا هم همین چند ساعت پیش اومد فریزر را برد
یکی یکی کارها را پیگیری میکنم ...
پ ن 1: یه یادآوردی تیلویی
زمستونا آب خوردن یادتون نره
سلام
چه خوب
دست کم اون فریزر هم به درد یکی خورد.
سلام جناب دکتر
الحمدلله
امیدوارم برای اونها هم خوب کار کنه
سلام. پ.ن۱ : جالب بود چون من جز کسایی هستم که یادم میره
با سلام الان که می نویسم شاید کمتذ بیست سی کیلومتر با شما فاصله داشته باشم با اتوبوس میروم تهران و کرج کار دارم و اگر شد فردا عصر برگردم الان ار شهر اصفهان داریم عبور می کنیم رسیدیم اصفهان یاد تو افتادم و گفتم سری به وبلاگ بزنم دیدم پست جدید هست چون اتوبوس تکان داره ممکن است غلط زیاد باشه ببخسید
یا علی
هرجا هستید سالم و شاد و موفق باشید
دلخوشیهات بیشتر و بیشتر عزیزم
میدونی تیلوجون چون سرت شلوغه تو خونه بودنو دوست داری ، اگه کار دیگه ای نداشته باشی همه این کارا بعد از مدتی تکراری میشه .
راستی چقدر باحالین که همه چی میکارین تو باغچه
نرگسی جانم منم برای شما دلخوشی و سلامتی و خوشی آرزو میکنم
راست میگی
البته که هرکاری بعد از مدتی میشه تکراری...
اره باغچه خوبه و حس خوب میده
وای تیلو عاشقتم .. منم همینطور کلی خودم سرگرم می کنم توخونه
اگه مثل هم هستیم دقیقا متوجه شدی از چی حرف میزدم
آخ گفتی. دیروز بعد مدتهاااا نشستم یک نفس یه کتاب خوندم. کلی به جونم پسبید.
اخ اخ
چقدر دلتنگ اون وقتایی هستم که بی خیال کل دنیا فقط میخوندم و توی دنیای کتاب زندگی میکردم