روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

یک قدم تازه

سلام 

شب زمستونیتون بخیر


بالاخره دختر پرانرژی درونم موفق شد که بازم منو بکشونه باشگاه!

امروز وقتی از خواب بیدار شدم صبحانه خوردم و قصد کردم بشینم سرجلسات آموزشی اون دوره ای که تصمیم دارم یادش بگیرم!

اما... دختر خاله یه پیغام داد سرکاری یا خونه؟

گفتم خونه

گفت بریم باشگاه؟

گفتم چرا که نه!!!

یک ربع بعد ... آرایش کرده ... ساک باشگاهم را برداشتم  و سوار ماشین شدم 

رفتم سمت باشگاه و چقدر تغییر خوبه

از محیط باشگاه خیلی خوشم اومد 

شیک و پیک تر از باشگاه قبلی بود

درسته که دقیقا سرراه دفترکارم نیست و مثلا در حد 10 دقیقا باید مسیرم را عوض کنم ولی ارزشش را داشت...

اینجا کار با دستگاههای بدنسازی ثبت نام کردیم چون آلاله در حد مربی با دستگاهها آشناست

16 جلسه برای یک ماه ...

و خوبیش هم این هست که زمانبندی خاصی نداره ... یعنی یکماه زمان داریم که 16جلسه از ساعت 8 تا 2 بعدازظهر (هرموقعی که دوست داریم) بریم

اونجا زمان کلاس دقیقا یکساعت بود

ولی اینجا زمان باشگاه آزاد هست

برای همینم من و آلاله از ساعت 10 تا 1 و نیم مشغول بودیم

با توجه به اینکه 5 ماه بود ورزش نکرده بودم یه کمی بدن درد گرفتم ... ولی وقتی از باشگاه اومدم بیرون پرانرژی ترین آدم دنیا بودم

رفتم نانوایی نان خریدم 

کاهو و گوجه و زنجبیل 

بعد هم پیش به سوی خانه 

بعدش هم نشستم پای بافتنی و چند تا تلفن

و الان هم  پر هستم از حال خوب...

ورزش حالم را بهتر میکنه 

ساعتهایی که توی باشگاه هستم فقط ورزش میکنم و دیگه هیچی... 

و این برای من که مدتی هست یه گفتگوی درونی خیلی طولانی در درونم دائم در جریان هست این بهترین فرصت هست

حالا بازم لازم دارم به مداومت!




پ ن 1: روز پدر برای من و آقای دکتر که هر دو پدرانمون آسمانی بودند روز آسونی نبود!

جشن گرفتن بر مزار سرد، دردناکه...


پ ن 2: برنامه قطعی برق دفتر کارم اینطوری بود که امروز یازده تا یک....

خب رفتنم عملا بیخود بود

برای همینم باز هم نرفتم


پ ن 3: دوشنبه نزدیک ظهر از مطب اون دکتر دندانپزشک بهم زنگ زدند و بهم نوبت 7 شب را دادند

منم با مادرجان رفتیم

از نشان یه نگاهی به مسیر انداختم و دیدم ترافیک خیلی شدید هست 

به خصوص که شب عید هم بود و این طبیعی بود

ماشین را یه جایی نزدیک دفترکارم پارک کردیم و با اتوبوس رفتیم

اتفاقا خیلی راحت رفتیم و کلی از تماشای خیابانهای شلوغ لذت بردیم 

دندونم آماده بود و چسبوندند و نگم براتون از اینکه لبخندم شبیه قبل شد چقدر خوشحال شدم ...

در مورد تعطیلی مطب و ... هم پرسیدم گفتند 100 درصد شایعه بوده....

البته که من خودم هزاربار زنگ زدم و جواب ندادند... ولی گفتند اصلا اینطوری نیست!!!!!

منم دندونم را میخواستم که بهش رسیدم....


پ ن4: تبریک گفتن برای روز پدر به بقیه ، هنوز برام ساده نیست 

فقط به خاطر احترام، به پدرِ عروس جان زنگ زدم ..

دوستای قدیمی یادشونه خانواده عروس جان در تمام ماجراهای سخت و روزهای سخت تر شیراز سه سال پیش همراه ما بودند!!!


پ ن 5: قرار هست یه دوره آموزشی ببینم (بعدا در موردش خواهم گفت)

از وقتی اسم درس خوندن و آموزش اومده ، همه کار حاضرم بکنم که فقط نخوام اون فایلها را ببینم و گوش بدم

نظرات 18 + ارسال نظر
الف پلف چهارشنبه 26 دی 1403 ساعت 21:45

سلام ، تیلو جان من فکر می کردم فقط برای من سخته که نمیتونم روز پدر رو به کسی تبریک بگم ، سال اول جون کندم . بعدی ها رو فقط میگم روزتون مبارک ، یا روز مرد مبارک . نمیگم روز پدر.
هر وقت در مورد ورزش میگی ، وسوسه میشم !
خوش باشی و سلامت

سلام عزیزم
این حس مشترک هست... این جای خالی...
ورزش خیلی خیلی خوبه ولی با اینکه اسمش یه باشگاه رفتن هست خیلی زمان زیادی میگیره
به همچنین شما عزیزدلم

ربولی حسن کور چهارشنبه 26 دی 1403 ساعت 22:09 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
خسته نباشید
روز اول با بدن سرد سه ساعت و نیم تمرین کردین خدا به داد روزهای بعد برسه!
با همون استاد قبلی تون هستین که اسمشو یادم رفته؟

سلام جناب دکتر
متشکرم
نه با بدن سرد ورزش نکردیم اتفاقا حسابی نرمش کردیم و بدنمون را گرم کردیم
و اصلا نمیتونم با کلمات بگم چقدر کیف کردیم
نه استاد فعلی همون آلاله خودمون هست
اسمش مروارید جون بود

مانی پنج‌شنبه 27 دی 1403 ساعت 10:15

تیلو جان عزیزم
آفرین به خودت و آلاله جان

یاد پدر جان ها ، گرامی باد

مانی

فدای محبتت نازنینم

Mehraban پنج‌شنبه 27 دی 1403 ساعت 15:44

سلام تیلو جان ببخش که بی ربط می‌پرسم.منو همسر امروز از رشت حرکت میکنیم سمت اصفهان ممکنه جاهای دیدنی و جاهایی که خوراکی های اصیل رو خوب طبخ می کنن بهمون معرفی کنین؟

سلام عزیزدلم
بله
با کمال میل
نمیدونم چند روز اقامت دارین و کدوم سمت هستید که براساس همون بخوام بگم
ولی
میدان نقش جهان که نیاز به گفتن من نداره
و میدونم که میرید
همونجا هم از بپرسید بریانی اعظم و بریان بخورید
از باغ گلها دیدن کنید
از باغ پرندگان و آکواریوم دیدن کنید
رستوران شهرزاد را حتما تشریف ببرید
سیتی سنتر هم گزینه خوبی برای گشت و گزار و خرید هست
اگه زمان زیادتری دارید کلیسا وانک و خیابان جلفا را از دست ندید
همون اطراف از خیابان نظر خرید کنید
خوردن خورشت ماست فراموشتون نشه
اگه خواستید گز بخرید برید سمت خیابان عبدالرزاق و از گز کرمانی خرید کنید
اگه بیشتر زمان دارید بهم بگید لطفا

Shamim123 پنج‌شنبه 27 دی 1403 ساعت 20:34

چقددددد میپسندم یکی انقد پایه باشه
دمت گرم
کیف کردم
چه خوبه ک الاله رو داری این دوست نزدیک از نون شب واجب تره
تیلو تیلو جون چه همه تون خانم دکترین
من عقب موندم که

الاله دختر خاله م هست
تفاوت سنی کمی داریم
پایه ست ولی نه همیشه

شما هم میخواین خانم دکتر باشید؟ به نظر من مزیت نیست ها

پت جمعه 28 دی 1403 ساعت 03:19

چه خوب که باشگاه رو از سر گرفتید. منم از این هفته بعد از 5-6 هفته دوباره شروع کردم. خیلی چسبید

افرین به شما
من نزدیک 5 ماه شد که نرفتم باشگاه
حالا که دارم میرم واقعا کیف میکنم

رضوان جمعه 28 دی 1403 ساعت 04:23 https://nachagh.blogsky.com/

تو سرمای زمستانی برنامه هایی داری مبادا زمستان به خود بباالد به زانو در آورده ات
روز پدر بر پدران زنده مبارک باد.به یمن تولد حضرت علی (ع)پدران از دست رفته مان طبقی از نور دریافت کرده باشند انشا الله

ای جان
اخه من که اینهمه گرمایی هستم دارم از زمستون نهایت لذت را میبرم
خداوند همه پدران آسمانی را رحمت کنه

مادر خونه جمعه 28 دی 1403 ساعت 15:12

می گفت نمیدونم وقتی خوابم میاد میرم سراغ درس
یا وقتی درس دارم خوابم میاد

اخ اخ اخ
من که کلا کتاب و درس برام لالایی میخونه

Mehraban جمعه 28 دی 1403 ساعت 16:34

سلام مجدد قربون محبتتون عزیزم.ما امروز رسیدیم و خدا بخواد ۳شنبه شب بر می گردیم.خیلی خیلی خیلی لطف کردین❤️❤️❤️❤️

امیدوارم با یه عالمه خاطره خوب برگردید

Mehraban جمعه 28 دی 1403 ساعت 16:35

ببخشید یادم رفت بگم هتلمون سمت امادگاه هستش و میدون نقش جهان رو صبح رفتیم و الان باز میخوایم بریم

ای داد که دیگه اونقدر دیر این کامنت را دیدم که پاسخ دادن بهش هم به کارتون نمیاد
امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه

زیبا یکشنبه 30 دی 1403 ساعت 18:52

سلام تیلو جان من به عنوان یک خواهر ازتون راهنمایی صمیمانه و بدون تعصب میخوام ،من از سایت آدم و حوا موردی بهم پیشنهاد شده اهل اصفهان شرایطمون خیلی بهم نزدیکه ولی من هیچ تصوری از هم وطنان اصفهانیمون ندارم آداب و رسوم یا هر چیزی خودم اهل آذربایجانشرقی هستم خیلی دو دلم و نمیتونم تصمیم بگیرم!

سلام زیبای عزیزم
ببخشید که این کامنت را خیلی دیر جواب میدم و شاید این جواب واقعا دیگه به کار شما نیاد

من خودم نیازمند راهنمایی دیگران در زندگی هستم
ولی چون پرسیدید نظر خودم را میگم امیدوارم خودتون بسنجید و به دردتون بخوره
من با سایتی که گفتید آشنایی ندارم
اما میدونم تفاوت فرهنگ ها و آداب و رسوم گاهی میتونه باعث بروز مشکلاتی بشه
هرچند که این حرف را نمیشه در مورد همه ی آدمها گفت ولی منم در مورد ریز رابطه و نوع ارتباط و اخلاقیات شما و آقای طرف مقابلتون چیزی نمیدونم فقط میدونم که در این طور رابطه ها نیاز به زمان بیشتر برای شناخت لازمه ... زود دلبسته و وابسته نشید

لیمو دوشنبه 1 بهمن 1403 ساعت 10:57 https://lemonn.blogsky.com/

چه خوووب که دوباره میری باشگاه. ورزش واقعا ذهن رو آزاد میکنه. یه احساس سبکی که جز تمرین پیش رو به چیزی نمیشه فکر کرد.

لیموجانم
امروز داشتم با مسئول باشگاه صحبت میکردم
بهش گفتم : دیدی چه انرژی خوبی توی عبادتگاهها وجود داره؟ به نظر من باشگاه هم همینطوریه!
پر از انرژی خوب

جازی سه‌شنبه 2 بهمن 1403 ساعت 11:09

با سلام
دث. مطلب اصل و اساسی خدمت سرکار عالیه تیلوی تیلو نژاد اصل تیلوی
1-من برای این پست هم کامنت گذاشتم نمیدونم چرا برایت بالا نمیاد که ببینی
2- بابت تاخیر در پست گذاری جریمه نقدی نوام با جریمه غیر نقدی همراه با اعمال شاقه خواهید شد همچنین در نمره اخلاق و انضباط شما تاثیر منفی خواهد داشت
پس بشتابید که غفلت موجب از دست دادن فرصت های طلایی می شود
با علی تا پرودی دیگر بدرود

سلام دوست خوبم
1- والا از بلاگ اسکای هیچی بعید نیست کما اینکه منم یه عالمه کامنت تایید نشده داره
2- اخ اخ ... چه کنم که حقم هست و نمیتونم از خودم دفاع کنم

متین سه‌شنبه 2 بهمن 1403 ساعت 21:03 https://matinzandy.blogsky.com/

سلام در مورد روزپدر و غم سنگینش و غریبی لحظات فقط کسی که این لحظات درک کرده میتونه درد شمارو بفهمه و امیدوارم هیچ وقت هیچ رفیق و دوست و ...این درک و پیدا نکنه

در مورد آموزش و آموزش دیدن هم عقیده هستیم تازگیها تمام سلولهام همه باهم (حتی شده بشینم سریال گیم اف دوباره ببینم اونم تمام قسمتها و فصلهاشو ) فریاد میزنن نخون نخون دیش دیش دیریم نخون نخون

سلام دوست جان
کاش این دردها را هیچکس درک نکنه ولی چاره ای نیست این تجربه ها هم قسمتی از زندگی هستند

اخ اخ
باورتون نمیشه توی همون یکی دوتا درس اول رهاش کردم و هنوزم نرفتم سراغش

مادر خونه جمعه 5 بهمن 1403 ساعت 09:02

دیگه تیلو سمت ما نمیاد

چرا نیام
شما با اینهمه انرژی خوبتون مگه میشه نیام

جازی جمعه 5 بهمن 1403 ساعت 20:39

دی رفت و بهمن امد
چله بزرگ رفت و چله کوچک امد
ننه سرما رفت و گلهای بنفشه در امد
اما تـــــــــــــــــــــــــــــیلوی تیـــــــــلویی نیومد

وای راست میگید به خدا

مامان فرشته ها دوشنبه 8 بهمن 1403 ساعت 17:08 http://Mamanmalmal.blogfa.com

سلام عزیزم کجایی؟امیدوارم غرق شادی باشی

سلام عزیزدلم
شرمنده که با دیرکردنم نگرانتون کردم

جازی سه‌شنبه 9 بهمن 1403 ساعت 00:48

با سلام
خدای نکرده مشکلی هست که دو هفته است پیدات نیست

سلام دوست خوبم
ببخشید که اینهمه دیر اومدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد