ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
روزتون زیبا
زمستونتون پر از دلخوشی
ما دوشنبه با خاله و آلاله قرار گذاشته بودیم که بریم شهر لوازم خانگی
صبح که بیدار شدم خواهر تلفن زد و گفت چرا میخوای بری شهر لوازم خانگی برو سرای ایرانی!!
بعد من دو به شک شدم که واقعا کدومش بهتره؟
دیگه راه افتادیم و توی راه چهارتایی همفکری کردیم و در نهایت رفتیم شهر لوازم خانگی
میخواستیم یه فریزر بخریم ولی در نهایت اونجا تصمیممون عوض شد و یه یخچال ساید برداشتیم تا دیگه دل نگرانیهای یخچال را نداشته باشیم
از ماجراهای خرابی یخچال که خبر دارید
میدونم که مثل خیلی از دوستان و اطرافیانم شاید یه کسانی اینجا باشن و بگن که شهر لوازم خانگی یه کمی قیمتهاش بالاتره و فلان و بهمان
ولی من دیگه خریدم
حالا یه کمی بالاتر و پایین ترش را هم با توجه به بازاری که همتون ازش خبر دارید و واقعا قیمت درست و واقعی خیلی سخت پیدا میشه بهتره درموردش صحبت نکنیم
بعد از خرید هم یه کمی لابلای فرش و لوازم خانگی راه رفتیم و کلی ایده و نظر پیدا کردیم و کلی گفتیم و خندیدیم
تا از اونجا بیایم بیرون ساعت از 2 گذشته بود
تصمیم گرفتیم چهارتایی بریم پیتزا بخوریم
برای همینم رفتیم چهارباغ خواجو
ولی در نهایت پیتزا را خریدیم و رفتیم خونه خاله
تا آخر شب هم اونجا دور هم بودیم و کلی نقشه کشیدیم و نتیجه همه این نقشه کشیدن ها این شد که من برم کابینت ساز بیارم تا به کابینتهای آشپزخونه خاله که خیلی کم کابینت داره یه مقداری کابینت اضافه کنیم
سه شنبه را تو خونه استراحت کردم و با مادرجان تند تند بافتنی کردم
من بازم کلاه بافتم
مادرجان هم دارن جلیقه میبافن برای فسقلیا
چهارشنبه صبح رفتیم سراغ کابینت سازی و چند جا سر زدیم و در نهایت با دو نفر هماهنگ شدیم
قرار شد طراحشون بیاد و ببینه و نظر بده و تصمیم نهایی را بعد از مراجعه طراح بگیریم
البته من با دو تا طراح هماهنگ کردم
هم برای خونه خودمون و هم خونه خاله
تا اگه بشه ما هم یه فکری به حال جزیره بکنیم و ببینیم میشه یه میزناهار خوری بزرگ به سالن اضافه کنیم یا نه...
بعد هم با مادرجان یه سری به باغچه زدیم
یه کمی هم اسفناج و گشنیز و کرفس چیدیم و برگشتیم
امروز صبح نوبت وام داشتیم که با مادرجان رفتیم
با وام من موافقت نشد و قرار شد فقط به مادرجان وام بدن
البته لطف کردن و خودشون به خاطر همین موضوع مبلغ وام مادر را یه کمی افزایش دادن!
انشاله که کارمون با همین مبلغ راه بیفته
برای خاله جان هم تقاضای وام کردم و کارهاش را انجام دادم و با وام ایشون هم موافقت شد
اونجا بودم که از شهرلوازم خانگی تماس گرفتند برای تحویل یخچال
دیگه بدو بدو اومدم سمت خونه و یخچال را گذاشتند داخل پارکینگ
برای آوردنش به طبقه بالا باید با متخصصین اسباب کشی هماهنگ میشدم که البته همون موقع زنگ زدم و وقرار بعدازظهر را باهاشون گذاشتم
باید یه آزمایش میدادم که رفتم سمت آزمایشگاه و نمونه گیری انجام شد
بعد هم نانوایی
بعد هم اومدم خونه و با پشتیابی یخچال تماس گرفتم تا برای نصب بیان
جالب اینکه نصاب خیلی سریع بهم زنگ زد و آماده بود که برای نصب بیاد... ولی یخچال هنوز پایین توی پارکینگ هست!!!
دیگه قرار شد بعدا دوباره باهام تماس بگیرن
الان هم که در حال نوشتن پست هستم اون آقایی که قرار یخچال را بیاره بالا باهام تماس گرفت و گفت میاد که راه پله ها را ببینه و تصمیم بگیره که چیکار کنه!!!!!
اینم خلاصه کارهای این چند روز!!!!!
روزهای باقیمانده از سال 1403 را برنامه ریزی کنیم؟
برای انجام کارهایی که پشت گوش انداختیم
من خودم اول امسال به خودم قول دادم که یه کمی به چکاپ و سلامتیم رسیدگی کنم
و باید توی این روزهای باقیمانده یه سری چکاپ ها را انجام بدم که بدقولی نکرده باشم
اهان
اینم بگم براتون
یادتون هست چند روز قبل از سفر هند برای قالب گیری دوندونی که ایمپلنت کرده بودم رفتم ؟
دیروز خبردار شدم کلا اون مطب تعطیل شده و هیچ اثری از گروه پزشکی نیست!
باورم نشد
امروز هزاربار تماس گرفتم و تمام شماره ها یا خاموش یا مسدود هست!!!!!!
ای خدا
حالا توی هفته بعد باید ببینم راههای پیگیری چی هست و کجا باید دنبالشون بگردم
برای اون روکشی که قراره درست بشه بهم گفتند که باید 8 میلیون پرداخت کنم
که زمان قالب گیری من 4 میلیونش را پرداخت کردم ...
اینم از ماجراهای دندون من که گویا تمامی نداره!
برم که آماده بشم ببینم این یخچال چطوری میخواد تا طبقه 4 بیاد بالا!!!!
و البته بعد از نصب یخچال جدید باید یخچال و فریزر قدیمی را هم ببرن ....
خب چرا زمانی که خونه با 4 طبقه میسازن فکر نمیکنن آسانسور را طوری در نظر بگیرن که بشه باهاش اسباب و وسیله هم برد؟
هربار یه چیزی میخریم این قصه ی بالا بردن و رسوندش به سلامت به این طبقه و بعدش هم پایین آوردن وسیله ی قبلی ، خودش میشه یه ماجرا!!!!!
سلام
یخچال نو مبارک. اتفاقا سایدها حسابی هم سنگینند.
اما شهر لوازم خانگی یه کمی قیمتهاش بالاتره و فلان و بهمان
سلام جناب دکتر
متشکرم
اخ اخ که چقدر سنگین و بد بار بود
تیلوجان، یخچال ساید را باید درب هاش را کامل باز کنن، بعد میشه از طبقات برد بالا.
برای میزناهار هم، اگر قصد خرید داری یه خبر به من بده. مامانم 2 تا میزناهار دارن که یکیش را هرگز استفاده نکردن ولی دیگه سر مبلی بوده که خریدن. خودمم که میز ناهارم را کلا جمع کردم. گفتم نری یه عالمه پول بدی. اگر خواستی من در خدمتم
سلام به روی ماهت
عه
خب الان میام توی وبلاگت ببینم
شاید هم دیدی قسمت شد از مامان شما میزناهارخوری خریدیم
یخچال نو مبارک. امیدوارم توش همیشه خوراکیهای لذیذ و برای شادی باشه
هورا



اونم برای یه شکمو
الهی آمین
چه ارزوی خوبی
سلام تیلو جان خوبی سلامتی
اینقدر که دیر به دیر میام و تند تند که کلا نمیدونم چی بگم
سلام به روی ماهت
همینم که میای بهم دلگرمی میده
میدونم چقدر شلوغی
به شادی استفاده کنید
فدای محبتت مهربون من
با سلام
روزی که شما پست را نوشتید هفتاد روز مانده بود اما تا امروز فقط چهل روز مانده یعنی یک ماهی میشه این طرفها گذزت نیفتاده
سلام دوست خوبم
درسته که دیر به دیر میام ولی دیگه نه اینقدر که شماه فرمودید
یخچال نو مبارک باشه عمه جون.
ایشالا اون کلینیک فراری هم پیدا میکنی و دندونت درست میشه ننه
فدای شما
حالا میام براتون میگم بقیه قصه را ... انشاله که ختم به خیر میشه
با سلام

ما هستیم تا اخر
سلام و روز بخیر
شما که همیشه به من لطف داشته و دارید
سلام یکی از کامنت ها تایید نشده نمیدونم جز ممیزی ها بوده یا بعد تایید میشه
سلام دوست خوبم
همه کامنتها تایید شدند
دیگه کامنت تایید نشده ندارم
اگه نیست ... تقصیر بلاگ اسکای هست... نه من
تیلو جانم
یخچال نو مبارک
عزیزمی
خوشبحال فسقلی ها . منم کلاه و جلیقه میخوام.
ای جانم
شما جون بخواه