روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی

سلام 

شب تون بخیر

دیگه چیزی از پاییز باقی نمانده 

در حد چند ساعت... 



ما نزدیک  روزهایی هستیم که پدرجانمان را از دست دادیم ... 

سه سال تمام!!!

البته ما پدر را روز سوم دی ماه از دست دادیم 

اما پنجشنبه با توافق بقیه قرار بر این شد که بریم سرمزار 

به رسم همیشگی یه مقداری خیرات حلوا و خرما و شیرینی و چای برداشتیم و رفتیم 

از ساعت 3 اونجا بودیم

دوستِ پدرجان زودتر از همه مون اونجا بودند

شمع و عود بردیم و روشن کردیم و دور هم از خاطرات شیرین پدر گفتیم 

قرآن خواندیم و در نهایت غروب برگشتیم...

با مغزبادوم و خواهر اومدیم خونمون و دور هم نشستیم و خاطرات پدر را مرور کردیم و اشک ریختیم 

دلتنگی...


ساعت نزدیک 10 شب بود که خبر فوت دایی  جان...

مادرجان بیقرار و بی تاب شدند

خاله هم به شدت...

برای همین مامان را برداشتم و رفتیم خونه خاله و کنار هم یه کمی سوگواری کردند 

ساعت نزدیک 1 برگشتیم خونه 

ببخشید که این پست اینقدر غم انگیزه

این دایی ، هیچ وقت ازدواج نکرده بود و تنها زندگی میکرد

این اواخر مشکلات ریه و بعدتر هم مشکلات دیگه اضافه شد و ...

بعد از 2 روز کما به رحمت خدا رفتند...


صبح جمعه ساعت 8 صبح رفتیم جلوی بیمارستان الزهرا

و یکی یکی همه اومدند همونجا 

جمع شدیم 

بعد هم ساعت 10 رفتیم سمت باغ رضوان

مراسم شلوغی بود به خاطر دوستانشون... اما یه غربت و غم عجیب...

بعد هم مراسم ناهار

حالا دیگه فقط یه دونه دایی دارم... ایشون هم اصرار کردند و ما و خاله ها رفتیم خونشون...

تازه برگشتم... 

اینم از یلدای امسال... 


نظرات 25 + ارسال نظر
ربولی حسن کور جمعه 30 آذر 1403 ساعت 20:54 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
تسلیت میگم یادشون گرامی
خدا این دایی و مادرتون را براتون حفظ کنه

سلام جناب دکتر
خدا مادرنازنینتون را رحمت کنه

رویا جمعه 30 آذر 1403 ساعت 21:18

روحشون شاد. چرا غریب وقتی دوست و آشنا داشتند وقتی دورشون بودید. سلامتی مادرتون و اطرافیان . یاد پدر نازنین گرامی .

متشکرم رویاجان
گاهی اینطوری حس میکنم که کسی که فرزند و همسر نداشته زمان وفاتش غریبانه از دنیا میره
البته که ماها تا لحظه های آخر هم کنارشون بودیم و تنهاشون نزاشتیم - هرکدوم به سهم خودمون و در توانمون- اما بازم حس کردم یه غربتی عجیبی بود

الف پلف جمعه 30 آذر 1403 ساعت 21:36

سلام عزیزم ، متاسفم ، تسلیت میگم ، روحشون شاد ، سایه مامان جان برقرار باشه صد و بیست سال.

سلام به روی ماهت
متشکرم عزیزدلم
شما و عزیزانتون سلامت باشید

Zaer جمعه 30 آذر 1403 ساعت 22:12

تسلیت میگم تیلو جان
دنیا همینه و قابل پیش بینی نیست
هیچ چیزش هم پایدار نمی مونه جز غم از دست دادن عزیزان که تا همیشه همراه ادمه و فراموش نمیشه.
خدا بشما و خانواده محترم صبر بده.

ممنون دوست خوبم
دقیقا همینطوریه
خداوند به دل مهربونتون نگاه کنه و هرچی میخواین بهتون بده

سین شنبه 1 دی 1403 ساعت 02:11

متاسفم تیلو جان
من این شعر حافظ رو خیلی دوست دارم:
چون سرامد دولت شب‌های وصل
بگذرد دوران هجران نیز هم
بر جهان پیر ما هم بگذریم
چون گدا بگذشت و سلطان نیز هم

چه شعر زیبایی
ممنونم

مانی شنبه 1 دی 1403 ساعت 02:52

تیلو جان عزیزم

خیلی متاسفم
روح پدر جان و دایی جان در آرامش
با آرزوی صبر و تندرستی برای خودت ، مادر جان و همه عزیزان


دوستدار
مانی

میترا شنبه 1 دی 1403 ساعت 07:15

تیلوی عزیزم
خدارفتگانتون رو بیامرزه.
روح پدر جان در آرامش باشه

میترای عزیزم ممنون
خدا به شما و عزیزانتون خیر و نیکی عطا کنه

فریبا شنبه 1 دی 1403 ساعت 10:13

تسلیت میگم عزیزم
روج پدرجان و دایی جانتون شاد باشه

ممنون فریبا جان
خدا به شما سلامتی و طول عمر بده

ونوس شنبه 1 دی 1403 ساعت 10:32 http://shakibajoon90.blogfa.com

ای وای .. تسلیت تیلو جان ... تواین سن هی باید رفتن بزرگترا ببینی...

ونوس عزیزم ببخشید که ناراحتتون کردم
بله .. متاسفانه همینطوره

soly شنبه 1 دی 1403 ساعت 11:25

سلام تیلوی عزیزم
قرین رحمت الهی باشه روح نازنین دایی و پدر بزرگوارتون.
سفرنامه ات رو خوندم ، از بابت گوشیت هم ناراحت شدم.
توکل بر خدای مهربان

سلام سولماز نازنینم
خدا پدربزرگوارتون را رحمت کنه
زیر سایه مادر و در کنار بقیه عزیزانت به شادی روزگار بگذرونی عزیزم

Sara شنبه 1 دی 1403 ساعت 12:16 https://15azar59.blogsky.com

سلام تیلوی مهربونم
تسلیت میگم بهتون
انگار بزرگ شدن انقدرا هم جالب نبود که انقدر ارزوشو داشتیم دایی ها خاله ها پدرها عموها و ... چه عزیزانی که تنهامون گذاشتن و رفتن

سلام سارای مهربونم
ممنون عزیزدلم
بله ... همینطوره که میگی... و انگار یواش یواش باید حواسمون را بیشتر جمع کنیم

زیبا شنبه 1 دی 1403 ساعت 16:54

منم یه داییم بعد از ازدواج کوتاه مدتش که به طلاق منجر شد مجرد به حساب میاد و من همیشه یادم میوفته گاهی در بین مشغله های زندگی واقعا دلم میگیره و ناراحت میشم چون خانواده نباشه مخصوصا برای مرد خیلی تنها میمونه.خدابیامرزه داییتون رو چند ساله شون بود؟

دایی من اصلا تجربه ازدواج را نداشتند
سعی میکردم لابلای روزمره ها به خصوص این یکی دوسالی که مریض شده بودند حتما بهشون سر بزنم... ولی مگه یه سرزدن چیزی از تنهایی یه آدم کم میکنه؟
خدا رحمتشون کنه

پت شنبه 1 دی 1403 ساعت 18:26

تسلیت میگم تیلو جان. چقدر مادرتون غمگینند. حتی فکرش هم سخته

خدا به دل همه ی اونایی که غم میده، صبوری هم عطا کنه
مرسی از اینهمه همدلی و مهربونی

طلا بانو شنبه 1 دی 1403 ساعت 18:53 https://ourgreenlife.blogfa.com/

تسلیت میگم عزیزم. واقعا سخته.
متاسفانه به قول ونوس جان، تو این سن هی باید رفتن بزرگان فامیل را ببینیم.

متاسفم که شما هم تجربه ش را داری و شاید داغ دلت را تازه کردم
بله همینطوره... و هیچ راه گریزی هم نیست

خواننده خاموش شنبه 1 دی 1403 ساعت 19:08

چقدر غم انگیز
تسلیت میگم تیلو جان خیلی سخته، خدا به همه شما صبر بده و روح ایشون شاد باشه انشاالله
برای شادی روح پدر جان و دایی جان فاتحه میخونم
روحشون شاد

ممنون عزیزم که روشن شدی و برام کامنت گذاشتی
خداوند به شما و عزیزانتون سلامتی بده

رها شنبه 1 دی 1403 ساعت 21:19

روحشون شاد


قربونتون

شیرین ۲ شنبه 1 دی 1403 ساعت 21:42

تیلو جان
بابت درگذشت دایی عزیزت تسلیت میگم، روحشان شاد
روح پدرجان نیز قرین شادی و رحمت باشد

زندگیه دیگه، راهی است که همه مون میریم، ولی با این حال، امان از دلتنگی

شیرین عزیزم
ممنون از محبتت
همینه
زندگی و مرگ دو مقوله ی گریز ناپذیری هستند که باید باهاشون کنار بیایم

جازی یکشنبه 2 دی 1403 ساعت 00:12

با سلام
داغ عزیزان سخت و ناگوار است و در استانه سالگرد پدر غم دایی هم اضافه شد لذا اندوه مضاعفی بر دل دارید و از خداوند متعال برای شما و خانواده محترم صبر و شکیبایی و برای آن مرحومین غفران و رحمت الهی را خواستارم

سلام دوست خوبم
مرگ مثل زندگی... در دست ما نیست و ازش گریزی هم نیست

لیمو یکشنبه 2 دی 1403 ساعت 12:16

وای تسلیت میگم تیلوجان. روحشون شاد و یادشون گرامی باشه

قربونتون عروس خانم

Fall50 یکشنبه 2 دی 1403 ساعت 13:51

خدارحمت کنه روحشون شاد به مادرجان تون هم از طرف من تسلیت بگید.ولی واقعا چقدر الان که دارم کامنت میذارم این راحس کردم ،چه مظلومانه وچه غریب و چه درسکوت...تمام شد...تماممم

چند بار اومدم در این مورد پست بنویسم و دلم نیومد و نشد که نشد!!!
انگار کسانی که همسر و فرزند ندارن یه طور غریبی تمام میشن!!!!

اعظم46 یکشنبه 2 دی 1403 ساعت 18:12

خدا همه ی اموات خصوصا پدر ودایی تون را قرین رحمت و مغفرت گرداند .روح همشون شاد و بازماندگان سلامت وبرقرار باشند إن شاء الله

ممنون عزیزدلم
خداوند رفتگان شما را بیامرزه و به عزیزانتون سلامتی بده

م یکشنبه 2 دی 1403 ساعت 20:17

تسلیت میگم عزیزم خدا به مادرتون وهمه بازمانده ها صبر بده

فدای محبتتون
خدا به شما سلامتی و طول عمر بده

مه سو دوشنبه 3 دی 1403 ساعت 11:47

چه شب یلدایی شد براتون.... تسلیت میگم عزیزم....ان شاالله بقای عمر بازماندگان

میبینی مه سو جان!!! دیگه فکر نمیکنم یلدا بتونه اون رنگ و بوی سابق را پیدا کنه

یک عدد مامان سه‌شنبه 4 دی 1403 ساعت 07:58 http://Kidcanser. Blogsky. Com

متاسفم تیلو جان و تسلیت میگم روح دایی جان تان در ارامش
واقعا ‌شد سه سال! چقدر عمر زود می گذره انگار همین چندماه پیش بود که از باغچه و پدرجان می نوشتی
روح پدر عزیزت هم شاد

بله عزیزم
عمرمون همینطوری در حال گذر هست...

نغمه شنبه 8 دی 1403 ساعت 11:12

تسلیت می گم تیلو جان، خدا رحمتشون کنه. انشاء... خدا به شما و مادر گرامی صبر عطا کنه.

عزیزمی نغمه جانم
متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد