روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزهای آخر پاییز

سلام 

شب پاییزیتون پرستاره 


امروز صبح آماده شدم که برم سرکار

لباس پوشیدم و با مادرجان صبحانه خوردیم 

بعدش هم اومدم پارکینگ 

تصمیم داشتم قبل از اینکه سوار ماشین بشم رقم کنتورهای آب را یادداشت کنم و هزینه آب های مصرفی را حساب کنم و برای همه بفرستم 

برای همین کلید انباری را برداشتم و رفتم سمت انباری که دیدم از زیر در آب اومده بیرون!

چشمتون روز بد نبینه

از تانک بود!

حالا انباری تا خرخره پر از آت و آشغال و وسیله...

هیچی دیگه... شروع کردم به خارج کردن یه سری وسیله تا بتونم یه نگاهی به شناور بندازم 

در تانک را باز کردم و شناور را چک کردم و سالم بود

بعدش هم اتصالات را چک کردم و دیدم اونا هم سالم هستند

دیگه زنگ زدم به آقای تاسیساتی!

فرمودند احتمالا تانک سوراخ شده!

پرسیدم چکار کنم؟

گفتند تانک را خالی کن تا بیام!

حالا من یه تانک پر از آب را چطوری خالی کنم؟

زنگ زدم به طبقات و گفتم تا شب احتمالا آب نداریم... هرچی میتونید آب بردارید... اینطوری حداقل بی آب نمیشدند

بعد دیدم چاره ای نیست ... ماشین را شستم ... پارکینگ را شستم ... 

حالا دقت کنید هوا چقدر سرده!

منم بوتهام شده خیس آب! و یواش یواش آستین و هودیم هم نم کشیده بود!!!!

چاره ای نبود

آب را خالی کردم و سعی کردم دور و بر انباری را خشک نگه دارم تا بتونن تشخیص بدن!

گلدانها را هم آب دادم 

آقای تاسیساتی اومدن!

این انباری از شیشه سکوریت درست شده برای همین باید خیلی مراقب میبودن!

تانک هم از در این انباری بیرون نمیاد... پس باید توی همون فضای کوچیک کار میکردند!

حالا تصور کنید که دست تنها بود و گفت کمک لازم داره!!!!!!

سرتاپا خیس آب شده بودیم و هوا هم که میدونید چقدر سرده!!!

تا اتصالات را در بیاره یه دور خیس شدم 

بعد هم کف تانک کثیف شده بود و نیاز به شستشو داشت!

تعریف کردنش هم بی مزه ست

چند ساعتی این تعمیر و پیدا کردن اون سوراخ فسقلی توی اون فضای تنگ و چسب زدنش طول کشید 

حالا دیگه اینقدر همه جا خیس بود که نمیشد تشخیص داد آب میچکه یا نه!!! و همه چیز موکول شد به بعد!

دیگه آقای تاسیساتی زحمت کشید و کمک کرد وسایل را چیدیم داخل انباری و تانک را آب کردیم و من اومدم بالا

عین موش آب کشیده

یخ زده بودم ... یه دوش داغ گرفتم و داشتم از گرسنگی هلاک میشدم 

ساعت 5 بود که ناهارخوردیم

بعدش هم یه مقداری کار تایپی قول داده بودم که مشغول اونا شدم!

هرچی تلاش کردم حال ندارم که برم یه سری بزنم ببینم اون پایین تو انباری چه خبره!

پس بیخیال میشم تا فردا... 

فردا هم انگار مدارس تعطیل شدند!

یه نگاهی هم به اپلیکیشن برق من انداختم و دیدم قطعی برق دفتر کارم از ساعت 9 و نیم تا 11 و نیم هست

عملا رفتنم به درد نمیخوره!!!!

و اینگونه است که هرکاری کردم این چند روز نشده برم سرکار!



پ ن 1: یه عالمه کامنت تایید نشده دارم 

ممنونم که صبوری میکنید


پ ن 2: دکتر دایی جان گفتند که ایشون تو کما نیستند و بیهوششون کردند تا مراحل درمان ساده تر پیش بره!


پ ن 3: اولین چیزی که زمانی که رسیدیم هند توجهمون را جلب کرد صدای بوق های شدید و زیاد بود!

در حدی که به شدت ما را ترسوند و استرس گرفتیم!

آقای لیدر توضیح دادند که گاندی به مردم سرزمینش توصیه کرده برای فراری دادن انگلیسیها همه شون به شدت بوق بزنند!

چون انگلیسیها به آرامش و قانونمندی عادت داشتند و با این ترفند و یک ترفند دیگه که اونم ریختن آشغالها در کل شهر هست ، پا به فرار میزارن!!!

حالا اینکه چرا اونها طی اینهمه سال خودشون را اصلاح نکردند یه بحث دیگه س!!!

ولی به طور اعصاب خرد کنی همشون اشغال میریختن و بوق میزدن!!!!!


پ ن4:  دلمون میخواست مراسم عروسی هندی را از نزدیک ببینیم 

ولی لیدر گفت که نمیتونه قول بده

جالب این بود که دقیقا توی همون هتلی که ساکن بودیم شب دوم سه تا عروسی بود!

با مهربونی و مهمون نوازی ما را در جمع شون پذیرفتند و حتی دعوتمون کردند که بریم و توی مجلسشون شرکت کنیم 

یه قسمتی از مراسم که توی فضای باز هتل بود را شرکت کردیم و خیلی خوشمون اومد 

چند تایی از دوستان گروه حتی باهاشون توی سالن رفتند و توی رقص هاشون شرکت کردند و خیلی جالب و دیدنی بود!

حیف از اونهمه فیلم که گرفتم!!!!

شبهای بعد هم توی هتلهایی که بودیم عروسی بود و همچنان برامون جالب و دیدنی بود

بخصوص اونهمه لباس رنگی رنگی و جذابشون!


نظرات 10 + ارسال نظر
جازی یکشنبه 25 آذر 1403 ساعت 22:55

با سلام و شب بخیر
رسیدن بخیر و انشالله که خوش گذشته باشه یک مثلی ما داریم که میگه سور سفر سلامتی اش است و خدا را شکر که بسلامت برگشتید
حالا که عروسی هندی را دیدی رقص هندی را دیدی بفرمایید که عروسی های ما زیباتر هست یا هندی ها
مرتاض های هندی را هم دیدی یا نه
ما هم منتظر سلامت رسیدنت بودیم که خدا را شکر رسیدین و سفرنامه ات هم بهترین سوغاتی هست
انشالله همیشه به شادی و مسافرت

سلام دوست خوبم
متشکرم چه مثل قشنگی بهم یاد دادید و خوشم اومد
مرتاض ندیدم
متشکرم از اینهمه محبت

ربولی حسن کور دوشنبه 26 آذر 1403 ساعت 06:37 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
پس قراره یک روز دیگه هم آب نداشته باشید؟
چه بد!

سلام جناب دکتر
چی بگم
از بی آبی بگم
از بی برقی بگم
از چی بگم... بهتره که طبق دیدگاه خودم ناملایمات را نادیده بگیرم و از کنارشون بگذرم

الف پلف دوشنبه 26 آذر 1403 ساعت 09:48

سلام ، چه خوب که کارهای این مدلی رو انجام میدی ، منم خیلی دوست دارم . کشته مرده راهکار گاندیم و جماعتی که اونقدر در رکابش بودند:/

سلام به روی ماهت
من همونجا هم پرسیدم ولی جوابی نگرفتم... حالا که دیگه اون انگلیسی ها رفتند، چرا این رفتارها را اصلاح نمیکنند؟ حداقل به خاطر خودشون

چکامه دوشنبه 26 آذر 1403 ساعت 10:23

سلام،عجب روز مشقت باری،اونم بعدازسفروخستگی...ولی شمام واردینا

سلام به روی ماهت
روز سختی بود...البته چند روز بعد از بازگشت...

زیبا دوشنبه 26 آذر 1403 ساعت 13:44

سلام بابت دزدی گوشی همراه اتفاق تلخی بوده ولی خب چه میشه کرد سفرنامه ی جذابی شده ادامه بدین من به سوالام رسیدمتیلو جان به سفرنامه هندوستان نگاه میکردم تو یکی از شبکه های کشورهای خارجی به زبان بیگانه جاهایی که نشون میدادن به قدری کثیف و پر از حشره و گاو و غیرهبود که اصلا با خودم رفته بودم تو فکر حتی قایق سواری که نشون میدادن آبش بقدری کثیف بود که اصلا رنگش عوض شده بوددر حلشیه همین دریا مردمان حمام میکردن الان فهمیدم همش زیر سر گاندی خدابیامرز بودهپدر خودمم یه سفر کاری به هندوستان حیدرآباد رفته بودن ۱۰سال قبل که جاهای تمیز و شاید بالا شهر بودن چون چیزی نگفتن و سوغاتیهایی که برامون آورده بودن اون موقع سه برابر قیمت ایران بودشاصلا یک درصد هم احتمال نمیدادم هندوستان برین گفتم یا پیش داداش میرین یا سفر حج مشرف میشین

سلام به روی ماهت عزیزدلم
سفر خوبی بود جای همه دوستان خالی
تجاربی که اشاره کردید همشون درست هستند
خیلی دلم میخواد بریم پیش داداش... ولی هنوز نشده

Zaer دوشنبه 26 آذر 1403 ساعت 17:15

اول سلام و عرض ارادت
سفر بی خطر دختر زیبا و مهربون.
خوش برگشتی.
خدا قوت و دستمریزاد بهت بابت تحمل این همه فشار.
برای شما و مامان جان ارزوی سلامتی و شادمانی دارم.

سلام به روی ماهتون
ممنون
منم برای شما بهترین ها را از پروردگار خواستارم

ربولی حسن کور دوشنبه 26 آذر 1403 ساعت 18:24 http://rezasr2.blogsky.com

ممنون که در اولین فرصت به کامنتها جواب دادید.

شرمنده ام که اینقدر دیر کردم و دیر شده ... خجالت زده محبت تک تک دوستان هستم

ربولی حسن کور دوشنبه 26 آذر 1403 ساعت 18:46

دشمنتون شرمنده

سلام دوشنبه 26 آذر 1403 ساعت 21:15

همیشه به سفر و خوشی و شادی
نگران عکس و فیلمها نباش. اگه وارد حساب گوگل خودتون بشین عکساتون هست. حتی عکسایی که از گوشیتون پاک کردین هم هست. یه اپلیکیشن به اسم فتو تو گوشی های سامسونگ هست که با تایید حساب گوگل میتونین عکساتونو دوباره داشته باشین.

متشکرم دوست نازنینم
والا هرکاری کردیم نشد که نشد

لیمو یکشنبه 2 دی 1403 ساعت 12:12

چه روز سختی داشتی تیلو جان. خدا قوت
پی نوشت: چه کار مزخرفی! برای بیرون کردن انگلیسیها چرا خودتون رو از بین بردی مررررد

دیدی گاهی یه روز اندازه یه عمر سخت و مرارت بار میشه
از این کارهای مزخرف به نظر ما زیاد داشتند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد