ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سلام
عصر پاییزیتون قشنگ
دیگه از تیلوتیلوی این وبلاگ انتظار نداشته باشین که یادش بیاد تا کجا نوشته و آخرین بار از کی و چی نوشته!!!
خب اصلا کجام که نمیام و هر روز نمینویسم؟
یعنی چی؟
زندگی اینهمه روی دور تند چه معنی داره؟
ریتم زندگی باید آروم و دلچسب باشه و ما به سازش ریز ریز قر بدیم و کیف کنیم ... این چه وضعیه واقعا؟
چهارشنبه هفته قبلی اومدم سرکار و تا عصر کارها را مرتب کردم و تحویل دادم
یه سوپر هم در نزدیکیمون باز شده - به جای اون کافه شاپ که قبلا براتون گفته بودم
عصر که میخواستم بیام دوتا از بسته ها را گذاشتم پیش آقای سوپر تا برن ازشون تحویل بگیرن
5شنبه صبح زود با مادرجان رفتیم باغچه و انار چیدیم
بعد اومدم خونه و کیک درست کردم
بعدش هم سالاد
مادرجان هم غذاها را آماده کردند
پسته روز قبلش رفته بود دندانپزشکی و حالش زیاد خوب نبود
بعد از ناهار دور هم نشستیم و انارها را دان کردیم و همه کمک کردیم
بعدش هم آبش را گرفتیم و گذاشتیم روی اجاق تا رب انار بشن!
مغزبادوم و خواهر آخر شب رفتند خونشون
اونیکی خواهر و دوتا فسقلی ها هم ماندند
من و مادرجان صبح جمعه زودتر بیدار شدیم و رفتیم مراسم خاکسپاری یکی از آشناها
تا مراسم تمام بشه خواهر زنگ زد که دارن میرن خونشون
باهاشون توی مسیر قرار گذاشتیم و وسط راه خداحافظی ها را کردیم و اونا رفتند
من و مادرجان هم اومدیم خونه و چمدانها را از داخل کمد درآوردیم!!!!
بله
گفته بودم داریم برنامه ریزی میکنیم برای سفر!
حالا بماند که همچنان ویزاهامون نیومده و با اینکه بلیط و هتل و همه کارها انجام شده ، ولی همچنان بلیط ها نیومده!!!!
جمعه یه مقداری وسایل را جمع کردیم
شنبه صبح هم رفتم دفتر و بقیه روز را به بافتنی کردن گذراندم
امروز هم صبح اول رفتم دفتر و دیگه ته مانده کارها را تحویل دادم و دیگه کاری قبول نکردم
سرراه به دایی جان سرزدیم
بعدش یه مقداری خرید کردیم
و در نهایت بانک هم رفتیم و برگشتیم خونه
مقصد را نمیگم تا وقتی که توی فرودگاه از بلیطم براتون عکس بزارم
نمیدونم میام اینجا پست بنویسم یا نه... ولی عکس میزارم براتون
برنامه سفر را هم میزارم برای سفرنامه ای که بعدا خواهم نوشت !
پ ن 1: اینقدر وسط این پست رفتم و اومدم که رشته کلام از دستم رفت
داداش و همسرش رفتند از تخفیفهای کریسمسی استفاده کنند و برامون خرید کنند
برای همین چندین بار بهمون زنگ زدند
پ ن2: فندق و پسته هردوشون دچار ویروس هستند و کلی اذیت شدند
پ ن 3: این چند روز کلی استرس برای سلامتی اطرافیانمون داشتیم
یکی مشکوک به آپاندیس
یکی گوش دردهای شدید و تشخیصهای خیلی ترسناک
یکی دندون دردهای پسته
یکی سرفه های شدید
داداش و همسرش هم هردو مریض شده بودند
خلاصه مراقب سلامتیتون باشید
سلام
امیدوارم سفر بهتون خوش بگذره
هرجایی که سفر برین خوبه. اما منتظر سفرنامه درست و حسابی هستیم!
سلام جناب دکتر
سفرنامه درست و حسابی اون بود که شما نوشتید و من هی تیکه تیکه خوندم و کیف کردم
من مدتهاست وقت نکردم یه پست درست و حسابی بنویسم
تیلو جانم
به به چه عالی ، به سلامتی
خیلیییی خوش بگذره
منتظر سفرنامه می مانم
قبلا عکس ها را می دیدم ، با اینکه اکانت اینستاگرام ندارم، الان دسترسی ندارم
و با نوشته هایت تصور خواهم کرد
امیدوارم همه بیماران خیلی زود کاملا خوب شوند
عزیزمی
انشاله
از وقتی صفحه را خصوصی کردم احتمالا این مشکل ایجاد شده
ولی چاره ای نبود
الهی آمین
سلام امید که ویزاهای سر وقت آماده بشه و سفرتون به سلامت و خوش بگذره
سلام
فعلا که هیچ خبری از ویزاها نیست و من در حال حرص خوردنم
با سلام
اولا از قدیم گفتند عمر سفر کوتاه هست پس زود برمی گردی و سه سین را می اوذی سلامتی و سفرنامه و سوغاتی
دوم اینکه ما دیگه عادت کردیم به غیبت های کوتاه مدت و میان مدت و بلند مدت شما
سوم اینکه در هر کجا که باشی می توانی پست بزاری با حضرت گوشی همه کار می توان انجام داد
چهارم اینکه من تصور می کنم ابتدا ترکیه باشد و سپس ایتالـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیا
هر کجا که باشد سلامت باشید و خوش بگذره و دعای خیر ما بدرقه راهنان است
سلام دوست جان
کاش از همه خواسته بودم حدس بزنن... خوندن حدسها هم جالب بود
فعلا هنوز سفر رفتنمون هم قطعی نشده چه برسه به سوغاتی و برگشتن و بقیه ماجراها