روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

پاییز یک شعر است یک شعر بی‌مانند

سلام 

شب پاییزیتون زیبا

سرفیس جان را باز کردم و یه نگاهی به پیغامها انداختم 

دفترچه یادداشتم را باز کردم و دوتا یادداشت کوچولو برای خودم نوشتم 

سفارش کارها را ثبت میکنم و دسته بندی میکنم که در اولین فرصت انجام بشن و از قلم نیفتند

حالا دیگه سفارشها زیاد نیستند

دوتا یادداشت کوچولو نوشتم و یه طرح را ویرایش کردم و دوباره فرستادم تا مشتری ببینه

بعد هوس کردم یه پست بنویسم 

شاید یه پست بلند و بالا و طولانی 

همینطوری که اینجا وسط سالن نشستم روی زمین و بافتنیم یه طرف روی زمین کنارم هست

دفترچه یادداشتم یه طرف دیگه م هست 

گوشیم را گذاشتم روی میز وسط سالن

و دلم حرف زدم میخواد

دلم همنشینی میخواد 

ولی از یه جنس دیگه ... یه دوست که بشه باهاش از هرجا و هرکی گفت و شنید 

یه دوست مثل للی... یا ... یا... 

دیروز صبح یه کمی بیشتر از هر روز خوابیدم 

ساعت از 8 گذشته بود که مسیج اداره پست بیدارم کرد

گفته بود که بسته ام امروز تا ساعت 13 میرسه و توی محل آدرس باشم برای دریافت

میخواستم بیشتر بخوابم... ولی پاشدم و با مادرجان صبحانه خوردیم 

بعد گوشی تلفن بی سیم را که مدتی بود باطریش ضعیف شده بود برداشتیم و رفتیم سمت دفتر

قبل از اینکه من برسم پستچی بهم زنگ زد... گفتم بسته را بدید به آقای سبزی فروش

5 دقیقه بعد رسیدم و بسته را تحویل گرفتم و همونجا ایستادم و بازش کردم 

کانسیلر و بی بی کرم و پرایمر خریده بودم 

شامپو و رنگ مو و یه کرم روز برای مادرجان 

و سه تا بسته دستمال آشپزخانه برای خودمون و خواهرا

همه چیز دقیقا همونی بود که انتظار داشتم 

رفتم یه امانتی دیگه را تحویل بگیرم که گفتند طبق قرار باید همون بعدازظهر برم

رفتیم سمت اون مغازه ای که میدونستم میتونن باطری تلفن را عوض کنند

همونجا سویچ کارت ماشین را هم دادم باطریش را عوض کردند 

اتفاقا اصلا هم معطلم نکردند 

بعد پیش به سوی باغچه 

آقای افغان که زحمت یه سری از کارهای باغچه را میکشند هم اونجا بودند و ازشون خواستیم خرمالوها را بچینند... خرمالوهایی که به آسمون رسیده بودند

خودم هم مشغول چیدن انار شدم 

مادرجان هم گشنیز و ریحان و نعنا چیدند

سهم آقای افغان از خرمالوها را دادیم 

برای عموجانها و عمه هم بردیم 

برای خواهر جان هم

و البته همسایه های خونمون...

بعد هم یه سری به مزار پدرجان زدیم و گلهای داوودی را که غرق گل شده بودند آبیاری کردیم

اومدیم خونه و ناهار خوردیم و یه چرت کوچولو...

بیدار شدم ساعت 6 بود

یه دوش گرفتم و بامادرجان رفتیم اون امانتی را تحویل گرفتیم و رفتیم خونه خاله جان 

آلاله نوبت گرفته برای شنبه بره ابرو بکاره!!!!

باهاش حرف زدم که از صبح همراهش برم.. ولی گویا گفتند همراه نداشته باش

گفتم وقتی کارت تمام شد زنگ بزن بیام دنبالت

چند ساعتی اونجا بودیم و معاشرت کردیم و حرف زدیم ... 

تا برگردیم خونه از نیمه شب هم گذشته بود

خواب از سرمون پریده بود

من رفتم سراغ مرتب کردن کمد لباس و جابجا کردن لباسهای فصل

مادرجان هم مشغول درست کردن ترشی شدند... نصفه شب

تا بریم برای خواب ساعت از 3 هم گذشت....


خواهرجان برای ناهار ظهر جمعه دعوتمون کرده بود

چیزی نگفت 

ولی میدونستیم به مناسبت تولدش هست 

روز تولدش نبود... اما وسط هفته یه عالمه برنامه داره که میدونستم برای همین زودتر اینکار را کرده 

تصمیم از قبل این بود که هدیه نقدی بدیم 

ولی من یه باکس کوچولو هدیه های ریز ریز هم با خودم بردم 

جوراب و اکسسوری های مو و ماسک صورت و ماسک لب و ... 

دور همی خوبی بود

همسرش و مغزبادوم براش گوشی خریده بودند و من و مغزبادوم ساعتها سرمون با گوشی جدید گرم بود

بعدش هم که دور هم ناهار خوردیم 

حرف و حرف و حرف

در نهایت عصر هم کیک بردیم و با چای ... عکس گرفتیم و ... 

اینطوری عصر پاییزی را کنار عزیزانمون گذروندیم  و برگشتیم خونه ...



بافتنی را برداشتم و نشستم وسط سالن 

مادرجان هم توی آشپزخونه برای خودشون مشغول بودند... 

زنگ زدم به آقای دکتر ولی کلاس آنلاین داشتند و وقت حرف زدن نبود

زنگ زدم خواهر و باز کمر درد داشت

زنگ زدم خاله و برای تولد فندق برنامه ریختیم...

یه تماس تصویری هم با داداش جان همسرش گرفتم... داشتند میرفتند سینما و شهربازی...

در نهایت 

خسته که شدم دلم هوس نوشتن کرد... 

نوشتن ... حرف زدن 

حرف زدن با شماهایی که همیشه کنارم هستید... 
شاید اینطوری شب پاییزی را دلچسب تر بشه گذروند... 
شبتون آروم 


نظرات 10 + ارسال نظر
رهآ جمعه 11 آبان 1403 ساعت 21:47 http://Ra-ha.blog.ir

شب پاییزی‌ت بخیر و خوشی تیلو جانم
بی بی کرم و پرایمر چه مارکی استفاده می‌کنی?

تمام زندگیت به خیر و شادی
والا بی بی کرم قبلیم اوریفلیم بود
الان هم فارماسی خریدم
پرایمر را دفعه اول هست که خریدم من زیاد اهل آرایش نیستم
بیشتر لوازم بهداشتی میخرم
برای همین ... الان هم گابرینی خریدم

مادر خونه جمعه 11 آبان 1403 ساعت 23:37


مگه یه آدم از یه دنیا وی میخواد جز همین دلخوشی های تیکه و ریز ریز
راستی
وبت بوی شبهای طولانیه پاییز رو میده

اخ اخ از این دلخوشی های ریز و کوچولو که زندگی را خواستنی میکنن

ربولی حسن کور شنبه 12 آبان 1403 ساعت 00:27 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
یادم افتاد به پویش چیدن خرمالو!
امیدوارم همیشه همراه خانواده شاد و سلامت باشید

سلام جناب دکتر
این پویش چی بود؟ یادم نمیاد؟

خواننده خاموش شنبه 12 آبان 1403 ساعت 00:47

سلام تیلو جان چه روزانه مبسوط و کاملی بود من عاشق روزانه های پروپیمونم مرسی
و اما تجربه من از ابرو کاشتن خواهرم که همراهش رفته بودم گفتم شاید به دردتون بخوره، صبح که همراه خواهرم رفتیم به کلینیک برای ابروهاش، منو نذاشتن برم داخل و خواهرمو بردند داخل ما هم فکر میکردیم چیه یکی دوساعتی هستیم و تموم میشه و برمیگردیم ولی از ۸ صبح تا ۶ بعداز ظهر طول کشید و من هی میرفتم ببینم چه خبر که نمیذاشتن خواهرمو ببینم، ساعت ۳ بعدازظهر گفتن بیا داخل رفتم تو و دیدم خواهرم با سر و روی خونین رو نشوندن تا حیونکی منو دید گفت آبجی این چه غلطی بود من کردم و گریه کرد بهش دلداری دادم که تموم شده و اینا و دیگه چیزی نمونده و بهم گفتن برو آبمیوه بخر بیار براش که خودش میگه اون آبمیوه اونقدر بهم چسبید، برای ابروهای خواهرم از موهای پشت سرش برداشته بودن و الان هم بعد شش سال خیلی خوبه ابروهاش ولی میگه اگه میدونستم اونقدر اذیت میشم عمرا میرفتم، حالا دخترخاله تون میگه همراهم نیا ولی اگر تونستین یه سری بهش بزنین چون من دیدم و میدونم به این آسونیا هم نیست.

سلام دوست عزیزم
چقدر خوبه که خواننده خاموش هم برام کامنت بزاره ... ممنون
اجازه ندادن همراه باهاش بره
و درست گفتید خیلی طولانی بود اما نه اندازه خواهر شما
اما تجربه دخترخاله آسون تر بود
هم اینکه پک خوراکی بهش داده بودن ... شامل اجیل و ابمیوه و بیسکویت و کیک و میوه
و هم اینکه اینقدر اذیت نشده
راضی بود
ساعت 8 صبح رفت اونجا ساعت 2 هم من رفتم دنبالش...
بازم ممنون که تجربه تون را بهم گفتید

ونوس شنبه 12 آبان 1403 ساعت 08:30 http://shakibajoon90.blogfa.com

نوشتن هات رو دوس دارم .. وسوسه م می کنه منم بنویسم .. من تنبل

بنویس عزیزدلم... اولش یه کمی شاید سخت باشه ... بعد میشه عین حرف زدن

جازی شنبه 12 آبان 1403 ساعت 11:01

با سلام
انتظار پست جمعه را نداشتم دیروز چک کردم پستی نبود اما الان دیدم دیشب نوشته اید
هر جند طولانی و بلند است اما چون در روز تعطیل ان هم شب نوشته شده فقط چهل درصد امتیاز بهش تعلق می گیره
تولد همه انهایی که ابان ماهی هستند مبارک و چقدر خوب است که به امر سالروز تولد و ازدواج و... توجه دارید اینها به افراد روحیه و انرژی مثبت تزریق می کنه و کادو هم هر چه باشه زیباست کمیت و کیفیت در اینجا مهم نیست مهم علاقه و به یاد هم بودن است یک شاخه گل هم در این گونه مواقع ارزشش بیشتر از یک سکه تمام بهار ازاذی در مواقع دیگر است
الان فصل دانه کردن انار است و یاد شعر صد دانه یاقوت با نظم و ترتیب قیصر امین پور می افتیم
من سالهای قبل همیشه یک کاسه بزرگ دانه می کردم و. در یخچال می گذاشتم اما امسال بچه نیستند من و خانم هم هر وقت دوست داشته باشیم همان موقع انار را باز می کنیم و می خوریم البته هر دو تای ما وقتی اناری را باز کردیم نصفش را به طرف مقابل می دهیم

سلام دوست جان
هرچه از دوست رسد نیکوست.. همین امتیازم خوبه... متشکرم
عاشقانه هاتون همیشگی
این انار نصف کردن خودش کلی صفا داره
الهی بمونید برای هم
دخترا هم سرکار و زندگی خودشون هستند
انشاله توی سالهای بعد دانه میکنید و میگذارید برای نوه ها...

مهدیه شنبه 12 آبان 1403 ساعت 11:17

من همیشه نوشته هاتون رو میخونم ولی اهل کامنت گذاشتن نیستم
فقط خواستم بگم با خوندنش حالم خوب میشه و حس خوبی میگیرم شاد باشید

عزیزمی مهدیه جان
ممنونم که برام کامنت گذاشتی

پت شنبه 12 آبان 1403 ساعت 12:18

آخییی خرمالو و انار. چه منظره ی قشنگی بوده باغ. همه رنگهای پاییز

واقعا قشنگ بود...
جای شما خالی

جازی شنبه 12 آبان 1403 ساعت 19:07

سلام و شب بخیر
قــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــول داده بودی روزانه پست بزاری اما امروز اولین روز بعد از قول است که انجام نشد
چو قول بزرگان چو ابر بهار
ببارد زمانی، نیاد به کار

حداقل یک روز قول را عملی می کردی بعد....
به دل و قلوه و کبد و معده و لوزالمعده و پانکراس و دهلیز چپ و. راست نگیر صرفا شوخی بود

سلام دوست جان
شما سخت نگیر
میدونی که تیلو همیشه شلوغ پلوغه

سلام یکشنبه 13 آبان 1403 ساعت 07:42

سلام
خریدهاتون مبارک . از سایتی که خرید می کنید راضی هستین ؟ میشه بگین کدوم سایته؟

سلام دوست جان
والا من تا حالا هرچی اینترنتی خریدم راضی بودم
از یه سایت که خرید نمیکنم
هرچیزی را از یه جایی میخرم
مثلا قبلا بهتون گفتم عینک آفتابی های دم دستی را از عینک لونا میخرم
یا مثلا لوازم بهداشتی را از الوین ارس میخرم
خیلی از لباسهای خونگی را از آرتی میخرم
هردفعه از یه جایی خرید میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد