روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد- باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد....

سلام

روز پاییزیتون دل پذیر

صبح یه بلوز پاییزه سرمه ای از لابلای لباسها درآوردم

شلوار سرمه ای ... یه کت کوتاه لی... البته لی پررنگ سورمه ای...

و این شد تیپ امروز ... روز پاییزی

من تیپ های رنگی رنگی را دوست دارم

دوست دارم نارنجی و زرد و آجری بپوشم

دوست دارم توی پاییز لباسهای نسکافه ای بپوشم و با عطر دلچسب قهوه دلگرم بشم

اما امروز با این لباسا اومدم

کیف و کفشم سفید هست و شالم سفید و سرمه ای...

صبح اومدم و تند تند کارهایی که باید انجام میشد را انجام دادم و تیک زدم و دادم به پیک...

بعد خیالم راحت شد ...

گفتم باید برگردم به روزانه نویسی

باید هر روز بنویسم

از پاییز

از جشن برگ و درخت

از تجلی اینهمه رنگ

از انتظار باران

از حال خوش خنکای هوا

حالا به جای بطری آب هر روز تراول ماگم را صبح پر از نوشیدنی گرم میکنم

زیادی کوچولو  و فسقلیه... اندازه یه کاپ قهوه بیشتر جا نداره

باید به تراول ماگ بزرگتر هم برای خودم بخرم ... ولی راستش را بخواین وقتی به قیمتش فکر میکنم فعلا خریدش را میندازم عقب!!!!



دیروز صبح رفتم دندانپزشکی و بخیه های دندونم را کشیدم

ولی قالب گیری ماند برای بعد

بعدش هم زنگ زدم آرایشگاه !!!!

میدونید که من زیاد اهل آرایشگاه رفتن نیستم ولی توی تابستون یه جوانسازی ابرو انجام دادم و قرار شد ماهی یکبار برم آرایشگاه فعلا!

البته که من سه ماه پیش رفته بودم ... ولی خب... رفتم و بعد از کلی معطلی بالاخره نوبتم شد

خانم آرایشگر که از هزارتا دکتر و متخصص خودشون را ماهرتر و واردتر در امور پوست و مو میدونن! فرمودند باید دوباره برای ترمیم بیای!!!!!

و من که گریزانم از آرایشگاه!

حالا فعلا که خوشگلاسیونم را انجام دادم

از ابروهام راضی هستم

«شیور» ی که خریده بودم و عکسش را نشونتون دادم عالی بود و از نتیجه 100درصد راضی بودم

و الان از قیافه خودم هم راضیم

قرار نیست شکل خیلی خاص و عجیبی داشته باشم

همین که وقتی توی آینه نگاه میکنم به خودم لبخند میزنم ، از نظر خودم عالیه!

همین که وقتی توی آینه آسانسور خودم را میبینم از خودم راضی هستم برام کافیه !

خلاصه بعد از آرایشگاه اومدیم دفتر و یکی دو ساعت کار کردم

بعدش هم رفتیم به سمت خریدهای روزانه

کلم بروکلی ...کلم سفید ...قارچ... شیر .. پنیر... زنجبیل...

بعد هم رفتیم غذا بخریم ... ساعت نزدیک 4 بود

اتفاقا داشتند تعطیل میکردند که من رسیدم

از اونجایی که من هرجایی را که بیشتر از یه دفعه برم دیگه باهاشون سلام احوال دارم و حتما باهاش گپ میزنم !

شروع کردم با خانمی که هم فروشنده ست و هم کارای آماده سازی را انجام میده صحبت کردن

که گفتند باید از اونجا جابجا بشن و دنبال جا میگردن!

منم سریع مغازه کناری دفترکارم را بهشون پیشنهاد دادم

همون که نانوایی بود و دقیقا دیروز خالی شده بود!

جالب اینکه اونا هم به شدت استقبال کردند...

امروز هم اومدن و صحبت های اولیه را با مالک مغازه کناری انجام دادن و قرار شد بیان اینجا!!!!

و اینگونه است که از این به بعد به جای بوی نان ... باید براتون از بوی کباب تعریف کنم



از بس وسط این پست رفتم و اومدم و تلفن جواب دادم بیشتر از چند ساعت از شروع نوشتن گذشت

و به قول معروف : پست بیات شد ...

اصلا یادم رفت میخواستم چی براتون تعریف کنم و از کجا بنویسم ...

ولی فعلا همینم خوبه

تمرین هست برای اینکه من برگردم به روزانه نویسی

و هرروز کنار دوستام باشم !


نظرات 12 + ارسال نظر
ربولی حسن کور چهارشنبه 9 آبان 1403 ساعت 13:20 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
خب سفید و سرمه ای هم رنگ هستند دیگه. هیچ وقت نپوشینشون دلشون میگیره!
لابد کباب با شیره انگور چه شود!


سلامی با طعم شیره انگور
اونا برای من رنگ محسوب نمیشن
چطوری اینهمه طنز به ذهنتون میرسه ؟؟؟؟

لیمو چهارشنبه 9 آبان 1403 ساعت 14:28 http://شیور

خب جین جزو پارچه ها و لباس های پاییزه ست من هم خوش آمد میگم بهش با شروع پاییز در ضمن امتحان کن خصوصا با رنگ زرد قشنگ میشه. من هودی زرد روشنم رو با کت جین خیلی دوست دارم.

وای اره
راست میگی
ترکیب هرچی با زرد و نارنجی باشه توی پاییز عالی میشه

خورشید چهارشنبه 9 آبان 1403 ساعت 14:39 http://khorshidd.blogsky.com

بریون هم داره آیا؟
باورت میشه من دقیقا امروز همین رنگی بودم یعنی حتی شال سفید سورمه ای
تند تند بنویس

نمیدونم... باید بپرسم
ولی تو باید بیای بریم میدون نقش جهان با هم بریون بخوریم
اونجا که دوغ را هنوزم توی لیوانای بزرگ میدن...
عه... شبیه هم بودیم

الف پلف چهارشنبه 9 آبان 1403 ساعت 18:48

سلام ، میدونی وقتی تعریف میکنی من جاهای دیدنی اصفهان رو با رنگ و لعاب پاییزی ( اون جور که تو کارت پستال ها هست) تصور می کنم .‌ وای بوی کباب که از خودش لذیذترِ

باور کن اصفهان به همون قشنگیه توی کارت پستالهاست... حیف که زاینده رود نداریم ... حیف ... وگرنه میگفتم از توی کارت پستال هم قشنگتره...

مهسا پنج‌شنبه 10 آبان 1403 ساعت 04:15

چه خوبه ادم یک دوست خوب مثا خودت تو دنیای واقعی داشته باشه (-:

ممنون از تعریفت
دوستای دنیای واقعی خیلی خوبن
منم خیلی کم دوست دارم... دلم یه عالمه رفیق میخواد

جازی پنج‌شنبه 10 آبان 1403 ساعت 10:43

با سلام
با هزار جلوه برون امدی که من
با هزار دیده تماشا کنم ترا
داری با پاییز ست می کنی رفیق حس رقابت با پاییز را داری با نهایت درجه اجرا می کنی
الان که دارم می نویسم باران ریز و ارامی که نوازشگر است می بارد و منم داخل بالکن که مشرف به پارک و کوه و خانه هایی که هر کدام قالبی جدا و رنگی متفاوت در ابعاد گوناگون هستند این کامنت را می نویسم خنکی و باران احساس لطیفی را فراهم کرده و البته اندوه بزرگی را نیز بوجود اورده تا نم اشک زیر باران پیدا نباشد اما توسن خیال به سالهایی سفر کرده که جوان بودم و بی دغدغه و البته بی پول که این اخری به هیچ وجه مشکلی باهاش نداشتم و عشقی که به سرانجام نرسید ولی اتشش همچنان شعله ور است و می سوزاند اما سوختنش زیبا و دلچسب است یاد اوری ان دوران بسی زیبا و دل انگیز و خوش است هر چند چو قهوه تلخ باشد اما همین تلخی هم شیرین است

سلام دوست جان
هیچکی نمیتونه با حضرت پاییز رقابت کنه
چه منظره ی خوبی را توصیف کردید... ما هنوز باران نداشتیم
کاش هیچوقت اینطوری نمیشد و هیچکس غم عشق دوران جوانی را نمیخورد...
هنوزم سوزاننده ست؟ یا فقط خاطره ست؟

پت پنج‌شنبه 10 آبان 1403 ساعت 12:48

سرنوشت رو ببین! رفته بودید غذا بگیرید و آخر وقت رسیدید و مشکلشون رو هم حل کردید

بله... همینطوری آدمها سرراه هم قرار میگیرن برای خیر و برکت
خدا خواسته بود
انشاله که خیر و برکت داشته باشه

رویا پنج‌شنبه 10 آبان 1403 ساعت 16:24

سلام ،چرا همیشه کامنت اول ماله آقای دکتره

سلام به روی ماهت
از بس به من لطف دارند و البته بسیار هم فعال هستند

مانی پنج‌شنبه 10 آبان 1403 ساعت 18:21

عزیزم
“همین که وقتی توی آینه نگاه میکنم به خودم لبخند میزنم ، از نظر خودم عالیه!”

از نظر ما هم عالی است

ای جانم
از بس شما خوبی عزیزدلم

مادر خونه جمعه 11 آبان 1403 ساعت 17:48

تصورت میکنم تو این لباساگشنگی دیگه


هوممممبوی کباب
کاش به نونوایی هم یطرف میزدن دیگه بساطت جور بود

ای جان ... گشنگی از خودتونه
واقعا بوی کباب از خودشم خوشمزه تره

نازنین جمعه 11 آبان 1403 ساعت 19:42

ببخشید خانوم تیلو، کت لی اشتباهه. Lee یک برند در صنعت تولید جینه و نباید برای توضیح جنس لباس به کار برده بشه، اون کتی که شما میپوشین جنسش جینه.
وقتی میگین کت لی یا شلوار لی، انگار بگین یه کت چرم مشهد یا یه شلوار هاکوپیان پوشیدم. همین قد غلطه.

ممنون ازاین توضیح کامل و جامع تون
ببخشید
شاید این اصطلاح رایج شده و منم برای همین اینطوری بیان میکنم
به رنگهای دیگه ش میگم جین ... ولی این رنگ های آبی را به نام لی میشناسم...
سعی میکنم در تصوراتم اصلاحش کنم

قلیدون شنبه 12 آبان 1403 ساعت 16:40

وای شما چقدر با کُلاسید! کلم بروکلی هم جزء خریدای روزانه تون هست تیلو show خانم!

یعنی هرکی بروکلی میخوره با کلاسه؟
یعنی کلم خوردن هم جز کلاس هست؟
نیاز به شو کردن داره یه کلم خوردن؟
یعنی شماها کلم نمیخورید؟
خب من خوشحالم که باکُلاسم با خوردن کلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد