ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
روز پاییزیتون قشنگ
صبح با بوی قرمه سبزی مادرجان از خواب بیدار شدم
کله سحر ناهار ظهر را آماده کرده بودند
تا دوش بگیرم و صبحانه بخورم ، پلو هم دم کشید و مادرجان غذاها را بسته بندی کردند که با خودمون بیاریم سرکار
منم قهوه درست کردم و توی فلاسک ریختم که داغ بمونه
اسپرسوی تلخ با کمی شیر
بی انرژی بودم
اومدیم و نرسیده مشغول کار شدیم
هرکسی کار خودش
یه سری از کارها را میزارم برای مادرجان و دیگه نیاز به توضیح نداره ... خودشون به طور اتوماتیک از راه که میرسن مشغول میشن
منم چندتا کار عجله ای را باید آماده میکردم
تقریبا یکساعت و نیم هرکسی به کار خودش مشغول بود
زنگ زدم به پیک و برای هرکدوم از سفارشات پیک جداگانه گرفتم تا زودتر برسن...
بعد یه نفس راحت کشیدیم و دوتایی قهوه خوردیم...
تازه سرحال شدم و آماده پارت بعدی...
تا من یه سری کار آماده کنم مادرجان هم انار دانه کردند و با دمنوش گذاشتند روی میز...
هنوز نرسیدم انار بخورم ... ولی همین که روز میز دلبری میکنن خوشم میاد..
تازه ناهار خوردیم
من مشغول کارهای تازه شدم و مادرجان هم یه کمی استراحت...
بالاخره باید روزهای پاییزی را یه طوری سپری کرد...
سلام
قرار بود مغز بادوم را استخدام کنید نه مادرتونو
سلام جناب دکتر
مادرها همیشه همراه و همدل هستند
مغزبادوم چیزی نمونده از بس به من کار میگه منو استخدام خودش کنه
وایییی چه روزی بشه صبحی که با عطر قورمه سبزی شروع بشه
اصلا کل هفته به خوبی میگذره. همه شون نوش جان
وقتی انقدر مثبت مینویسید منم برای چند دقیقه که شده باشه از گرفتاری هام رها میشم و با شما تک تک صحنه ها رو مجسم میکنم. خستگیم در میره.
میدونم که شما هم حتما مشغله دارید و همه روزها زندگی گل و بلبل نیست ولی تصمیم میگیرید که از خوبی های زندگی بنویسید. کار خوبی میکنید و دمتون گرم
چقدر خوب درکم کردید
ممنونم
اینکه همکارت مامانت باشه هواتم داشته باشه خیلی خیلی خوبه
عزیزمی
خیلی خوبه... یه حس دلچسب لوس شدن...
جدا از دلم تنگ شده و چقدر بد که فرصت یه کگپ طولانی را نداریم
خواستم بگم خانووووورم من نه گول انار را میخورم نه عطر قرمه سبزی را
فقط اون جایی که نوشتی یه طوری باید گذروند را چشمم درست دید
دلت آروم عزیزدلم
اخ اخ گفتی... زندگی یه زندگی دیگه به من یکی که بدهکاره... همش بدو بدو ...
همینه که شاعر میگه... تو مو میبینی و من پیچش مو...
متوجهم که حالم را میدونی
سلام تیلو خانم مهربان . با اینکه هیچوقت مادر همراهی نداشتم و ندارم اما از توصیف ان روزتان بعد از خستگی زیاد کار خانه بسی لذت بردم و همزاد پنداری کردم دعایم برای شما و برای همه عزیزان ایران زمین و دنیا بهترین ها هست خوشحالم که حال خوب تان را با ما تقسیم میکنید

سلام به روی ماهت مریم جانم
در عوض امیدوارم خودت یه مادر مهربون و همراه و دوست و رفیق بشی
این آرزوی قلبی من هست برای شما ...
سلام تیلوی عزیزم.
من به عشق خوندن پستهای پر از حس خوبت به وبلاگت سر میزنم.
قبلا هم یک بار کامنت گذاشتم. واقعا دختر مهربان و خوبی هستی. اگر یادم بمونه، گاهی که بدخلقی می کنم به خودم میگم از تیلو و مهربونیش یاد بگیر.
تولد مادر خانمی هم پیشاپیش مبارک باشه. خدا برای همدیگه حفظتون کنه.
سلام به روی ماهت عزیزدلم
بهم لطف داری نازنینم
ممنون که همراهمی
متشکرم از تبریک و از دعای خوبت...
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را تیلو جان :)
چهار روزه انار دون کردم توی خونه یه مقدارش رو هم آوردم محل کار. حتی حوصله خوردنشون رو ندارم.
واقعا که عمری دگر بباید...
منم چند روزه وقت نمیکنم انارها را بخورم ... میزارم روی میز... دوباره میزارم توی یخچال... ولی از دیدنشون لذت میبرم
با اینکه اینروزها بیشتر کم حوصلم، اما عاشق وبلاگتم عمه جان و چراغ خاموش میخونم، چون پر از حس زندگیه، یک زندگی واقعی نه الکی و نمایشی
عزیزمی عمه جان
آدم گاهی کم حوصله میشه
ولی زودی ازش عبور کن
میدونم که خودتم پر از شور زندگی هستی و هر بار میخونمت اینو متوجه میشم