بررسی پیوندها (2)

  

صحرا

یک دختر افغانستانی عزیز و دوست داشتنی

وبلاگ قبلی را تعطیل کرد

ازدواج کرد

مهاجرت کرد

سختیهای زیادی کشید ولی دست از تلاش برنداشت

بچه دار شد

و حالا روزهای متفاوتی را داره سپری میکنه

دیگه مثل سابق وقت نداره بنویسه

توی اینستاگرام هم دارمش ... 

اولین کسی بود که بهم میگفت : گندم ...

ماهی و جوجه

یه مدتی وبلاگش را رمزی کرد و به هردلیلی دوست نداشت بهم رمز بده

بعدش هم دیگه اینجا ننوشت

ولی من بازم دلم نیومده از این گوشه پاکش کنم

قلم خوبی داشت

ولی زخمی خیانت بود و نمیتونست فراموش کنه

ماه نو

یادش بخیر

چقدر داستانهای دنباله دار قشنگی برامون مینوشت

باران

اسمش فریداست

دیگه وبلاگ نمینویسه

ولی توی اینستا گاهی ...

فوت پدرش اسفند ماه چندین سال پیش بود

یادمه پا به پاش اشک ریختم

مهاجرت کرد و رفت

اینجا بدون من

ریحانه ی نازنین

مامان دوتا دختر

حالا هم نی نی سوم توی راه هست

خدا بهش سلامتی و طول عمر بده

خیلی مهربون و دلسوز و همراه...

دختری به نام نل

میدونم که دیگه اینجا نمینویسه

کنار هم روزای خوبی داشتیم

خیلی پرانرژی بود

خاله شد

یه مدتی باهام بیشتر در تماس بود...

ازش بیخبرم

سمفونی مردانه

قلم بینظیری داشتند و از همه جا مینوشتند

من نوشته هاشون را دوست داشتم

بعد از اینکه پدرشون را از دست دادند دیگه آروم آروم کمرنگ شدند

شاید هم مشغله های زندگی ...

اینجا مدرسه نیست

عسل نازنین

فکر نمیکنم دیگه اینجا بنویسه

.

و اما این نقطه...

یک دوست واقعی

بهم گفت آدرس وبلاگم را به کسی نده ...

مخمور نازنین

منم اینجا اینطوری برای خودم یادداشت گذاشتم

بلاگفا

دیگه هم آدرسش برام باز نمیشه

خودش توی قلبم جا داره و عزیز هست

حیف که دوریم

همدیگه را دیدیم و دلم پر میزنه برای دوباره دیدنش

مالاکیتی

یه دختر مبهم و اعجاب انگیز

حتی یه پستش را از دست نمیدم

اصفهانیه

سخت کوش و پرتلاشه

تصویر روزهای رها

روزگاری با رها جان خیلی خیلی حرف میزدیم و خیلی نزدیک بودیم

یه دختر حساس و پر احساس

یک مادر نمونه و بینظیر

یه همسر فداکار...

رها وبلاگش را رمزی کرده و من رمزش را ندارم

بلاگر گزارش میکند

بلاگر هم یه دختر شمالی بود

یه مادر

همسرش زودتر مهاجرت کرد به انگلیس

خودش هم متعاقبا رفت

ولی بعد از مهاجرت روابطش با همسرش با مشکل روبرو شد

بعد هم دیگه اینجا ننوشت و ازش بیخبرم

عالی جان

یه دختر اصفهانی

حالا مادر یه پسربچه ی 3 ساله

در اینستاگرام هم دنبالش میکنم

خیلی خیلی کم مینویسه

شمیم

نه بهشتم نه جهنم

شمیم شاید اصلا ندونه من میخونمش

وبلاگم را هم خبر نداشته باشه

ولی من نوشته هاش را میخونم

چون زاویه دیدش با من کمی متفاوته

قلمش برام عجیبه

و دوست دارم خوندن نوشته هاش را

به فکر فرو میرم

فندوقی عزیز

یه دوست مهربون

مهربونی درجه ها و مدلهای مختلفی داره

این دختر یه جور عجیب و غریب مهربونه

یه جوری عین مامانا دلچسب به آدم مهربونی میکنه

خیلی بهم نزدیک بودیم ولی من لایق دوستی باهاش نبودم

برای همین مدتهاست ازش بیخبرم

منظمه

فعال و پیگیر و سخت کوشه

برای زندگی انگیزه ها و دیدگاههای خاص خودش را داره

بسیار خانواده دوسته

برای دوستاش ارزش خاصی قائل

سبک زندگیش آروم و طبق برنامه ست

خلاصه که همه چی تمامه...

با خیلی از بچه های بلاگستان هم دوست هست و دوستانه در کنارشونه

پزشک طرحی آنه

خانم دکتر یهویی دیگه ننوشت

بعد هم وبلاگش را رمزی کرد

من که ازش کاملا بیخبرم و رمزش را هم ندارم

ولی قبلا دوستش داشتم و دارم و براش بهترین ها را آرزو میکنم

بهامین

به تازگی وبلاگش را تعطیل کرده

یکی دوتا پست هم این اواخر نوشت

دختر پرتلاش و حساسی بود

وکالت میخوند

این اواخر عاشق شده بود...

مهربانو

اخه من درباره مهربانو چی بگم

مهربانو بوی وانیل و دارچین سیلان  و هل میده

مهربانو تلنگر بارون بهاره به دل تک تک وبلاگ نویسا

مهربانو یه نگاه تیز ، ظریف و دقیق داره

مهربونه .. مصممه... پرتلاشه

خانواده دوسته

دغدغه های اجتماعی داره و بی خیال هیچی در اطرافش نیست

اصلا مهربانو را نمیشه با کلمات من توصیف کرد

تازگیا بازنشسته شده و وارد فصل تازه ی زندگی شده

فصل تازه ای که با پختگی بیشتر خیلی خیلی قشنگتر و آفتابی تر خواهد بود

یه دوست قابل اطمینانه

یه رفیق واقعی همونطوری که مهردخت گفته ... مجازی نیست ... واقعیه...

بقیه ش برای یه پست دیگه ...