روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

ذات تو غنی بوده و ما محتاجیم/ محتاج بغیر خود مگردان ما را

سلام

روزتون بخیر

خیر و برکت مهمون لحظه هاتون 

زندگی تون رنگی رنگی و دوست داشتنی

دلتون خوش

و پاییزتون پر از دلخوشی های دلچسب



دیروز سرظهر مادرجان زنگ زدند و گفتند که رفتم فروشگاه نزدیک خونه مرغ بخرم و نداشتند

به جاش برام جگر خریده بودند که برای ناهار بخوریم

گفتم بیام دنبالتون بریم مرکز خرید و مرغ بخریم ؟

که موافق بودند

رفتیم مرکز خرید و در کمال تعجب برای خرید مرغ نوبت میدادند!!!!!!!!!

من در این جغرافیا هزاران بار این صحنه ها را میبینم و باز حیران میشم!!!!

قیمت مرغ گویا توی این مرکز خرید یه تخفیف ویژه داشت و  برای همین هم نوبت داده میشد

خب به طور اتفاقی من رفتم سوال کنم گفتند اینجا صف هست ... ایستادم و شانسی نفر 5 صف بودم

یه برگه نوبت دادند دستم و گفتند با این میتونی مرغ بخری...!!!!
خب تا اینجای ماجرا من بدون هیچ معطلی نفر پنجم بودم و این اصلا چیز عجیبی نبود و خیلی هم خوب بود و البته قیمت مرغ هم تقریبا 15 هزارتومان از چیزی که من خبر داشتم ارزون تر بود...

ولی جالب اینجا بود ... در عرض چند دقیقه یه صف حدود 200 نفری پشت سر ما ایجاد شد ...

نمیدونم اعلام کرده بودند یا چی... من که اتفاقی اول اون صف بودم ... ولی اینکه یه صف در عرض چند دقیقه اینطوری عریض و طویل بشه؟؟؟؟؟؟

گفتند خب ... حالا نوبت دارید ولی باید تشریف ببرین و ساعت 4 بعد ازظهر بیاین برای خرید مرغ...

بیخیال مرغ شدیم و اومدیم یه قمست دیگه فروشگاه و مرغهای بسته بندی را میشد از توی قفسه های گوشت و مرغ بدون نوبت خرید

البته با همون قیمت بیشتر که چیز عجیبی هم نبود

ولی من در عجبم اگه میشه با اون قیمت کمتر داد چرا به وفور در اختیار مردم نمیزارن ؟

چرا اینهمه صف و نوبت و مسخره بازی؟

در نهایت یکی دو قلم خرید کردیم و با مادرجان برگشتیم سمت خونه

یه ناهار خوشمزه خوردیم

بعدش یه کمی لم دادم و کتاب خوندم

بعدش یه قهوه ی پر شیر عصرانه ...

و بقیه بعد ازظهر و شب  را به میناکاری گذروندم ....




پ ن 1: برای دوستم دعا کنید و هرچی انرژی مثبت دارید براش بفرستید

خداوند بهترین ها یا نصیبش کنه


پ ن 2: سریال ترکی اومده جز روزمرگیهامون ... ای داد


پ ن 3: لطفا توی تصوراتتون نوشته های منو با عطر نان بخوانید...


پ ن 4: دوتا از خانم های همسایه همزمان باردار شدند

دیدنشون لبخند به لبم میاره ... نی نی های تازه به کوچه اضافه میشن...

از نمونه زیبایی های زندگی


نظرات 9 + ارسال نظر
لیمو دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت 11:54 https://lemonn.blogsky.com

شاید بخاطر اینکه تیلوجان ما مردم خودمون هم به هم رحم نداریم. یادم میاد از وقتی که روغن یا دستمال کاغذی کم شده بود و مردم به جای اینکه کمتر بخرن تا به همه برسه، ده تا ده تا میخریدن. اون چند هزارتومان چیزی نیست اما شاید برای یکی که نداره نجات دهنده باشه و ای کاش ما خودمون بفهمیم وقتی برامون ارزش نداره بذاریم به اونی که نیاز داره برسه. بنظرم فلسفه این صف هم همینه که به اونا برسه؛ اگر برسه :))
+ از همه ی پست ها بوی نون تازه میاد و بس هوس انگیزه

دقیقا همین هست ... فلسفه نداره این صف ها لیموجان
کلا نباید این صف تشکیل بشه ... چه معنی داره ... خب اگه میشه با اون قیمت باشه چرا کلا همون قیمت نیست ؟ که همه با آرامش استفاده کنند؟؟؟؟؟
ولی بله این را قبول دارم که باید به همدیگه و خودمون رحم کنیم و در این مواقع اونایی که براشون اهمیت نداره واقعا نوبت را بدن به بقیه ...و درسته اونقدر این صحنه ها را در موضوعات مختلف میبینیم که چشمامون عادت کرده...

تریپل دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت 13:30

سلام بر بانو تیلوی رنگولی،
طبق معمول پست‌های متحرکتون موجب میشه فعالیت مغزی ما خوانندگان برای مصورسازی بیشتر بشه.
یه قانون پیچیده هست که مرغ‌داران مؤظف هستند درصدی از جوجه‌های خود رو از شرکت فلان بخرند تا بهشون مواد اولیه و دان مرغ بدهند. این جوجه‌های خوش‌نژاد رشد خوبی ندارند!! پس مجبورند بخرند و معدوم کنند و از جوجه‌های دیگر استفاده کنند و درمقابل اون جوجه‌های خوش‌رشد اولیه اجباری!! ناچار هستند بخشی از تولیدات خود رو با قیمت کمتری به دولت بدهند تا توزیع کنند و اغلب آنها هم ناراضی هستند.

به به
سلام سلام دوست خوبم
بالاخره قدم رنجه کردید... از این طرفا ... لطف فرمودید
ممنون از اطلاعاتی که در اختیارمون گذاشتید
والا همه کارهای زوری و بی برنامه یه نارضایتی در پی داره ... هر بار برای یک عده و یه دسته ...

از ماست ک برماست...

سریال ترکی چی میبینید؟ aile?

واقها همینطوریه...
نه اون را ندیدم
از شبکه جم میبینیم با دوبله فارسی... یکیش قهرمان هست ...
یکی هم شربت زغال اخته...

خورشید دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت 19:23 http://khorshidd.blogsky.com

برای دوستت امیدوارم بهترین ها باشه
نرسیده به پل چمران یه نانوایی هست یه بار باید با هم بریم نگم از عطر نان ش
دلم میگیره از زن های باردار چی داره مگه این دنیا

ممنونم عزیزدلم
بیا همینجا ... بیا اینجا بشینیم و عطر نان را به یه چای دونفره مهمان لحظه هامون کنیم
عطر نان یعنی زندگی...
میفهمم چی میگی...

ساره دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت 19:58

والا به کشورهای همسایه نگاهی بندازیم فقط ترکیه درست و حسابیه بقیه گله گوری درپیتن.

ترکیه هم همچین درست و حسابی نیست
ولی همون کشورهای به قول شما ... هم اوضاعی به نابه سامانی ما ندارند... شما دقت کن ببین منابع ما در چه وضعیتی هست برای مقایسه باید شرایط در نظر گرفته بشه ... باید به پیشینه تاریخی و فرهنگی نگاهی انداخت ... متاسفانه اوضاعمون قابلیت درست شدن و عالی شدن داره ...

ربولی حسن کور سه‌شنبه 21 آذر 1402 ساعت 07:55 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
پس نوبتی را که یک نفر میتونست باهاش مرغ ارزون بگیره حروم کردین!
من وقتی قیمت ماشین توی مناطق آزاد را میبینم این جمله را میگم: اگه میشه با اون قیمت کمتر داد چرا به وفور در اختیار مردم نمیزارن ؟

سلام جناب دکتر
اخ از این دقیق و نکته سنج بودن شما
نه خیر... نوبت ها اینطوری نبود که حروم بشه ... یه نفر که حذف بشه افراد بعدی جایگزین میشدن
واقعا همینه... خب اگه میشه ... چرا نیست؟

Fall50 سه‌شنبه 21 آذر 1402 ساعت 12:51

خداوند خودتون ،عزیزانتون و دوستتون رو درپناه خودش سالم وسلامت حفظ کنه

متشکرم عزیزدلم... بهتری؟ به اون خواسته دلت رسیدی؟

م سه‌شنبه 21 آذر 1402 ساعت 16:00

همسر من تو خرید دو تا کار عجیب از نظر اکثر مردم البته ، داره اگه بره یه جای پرت و کم مشتری جنسهایی که تاریخ مصرفشون در حال اتمامه میخره که فروشنده فرصت داشته باشه بقیشو بفروشه
اگه بره یه جای لوکس و پر فروش جنسهای گرون و لوکس میخره که اگه یه مشتری با توان مالی کمتر پیداش شد برای اونم اجناس ارزونتر پیدا بشه
در هر دو مورد هم کلی غرغر از من تحویل میگیره
چون درحالت اول باید مثلا بشینم میوه و سبزی های کم جون رو تمیز کنم و یا مربایی چیزی کنم و یا با خامه ای که دو روز مونده به تاریخش فوری یه گلی به سر خودم بزنم
در حالت دوم هم که به خاطر گرونی جنس خریده شده دلم نمیاد مصرفش کنم

ولی بعضی وقتا فکر میکنم اگه همه مردم تو خریدهاشون حال همدیگه و فروشنده رو رعایت می کردند دنیا گلستان می شد

کار همسر درسته ... همونطوری که رفتار شما هم درسته
کل این ماجرا این هست : کاش ملاحظه دیگران را بکنیم ... حواسمون به اطرافمون باشه
اگه اینطوری رفتار کنیم یه کمی فشار از روی بقیه برداشته میشه

نگار چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت 04:01

معلوم نیست این مسخره بازی تا کی ادامه داره.من هم رفتم بگیرم گفت تکه نمیکنم باید درسته ببری.گفتم نمیخوام. رفتم بیرون کیلویی نود و پنج هزار تومن گرفتم.واقعا این وضعیت تا کی ادامه داره خدا میدونه.

نمیدونم این چه وضعیه...
متاسفانه من بعد از خریدن و پرداخت پول فهمیدم که تکه نمیکنه و الکی کلی حرص خوردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد