ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
روزتون زیبا
ته مانده های پاییز را دریابید که داره یواش یواش وقت شمردن جوجه هامون میشه...
دیروز دیدم بهار خانم شیراز رفتن روی برگها قدم میزنن و از خش خش برگها استوری گرفتن ...
یادتون نره حتما با برگهای زرد و سرخ پاییزی عکس بگیرید
یادتون نره توی آرشیوتون پاییز 1402 بی عکس نماند
روزهای شبیه به هم پاییزی با شبهای بلند و کشدار تند تند دارن سپری میشن
وقتی نگاه میکنم حس میکنم هیچ کاری نمیکنم و روزهام را شب میکنم
کسب و کارم که دیگه اصلا شلوغ و پلوغ نیست و در عوض خیلی هم بی سرو صداست
برای همین کمتر میام اینجا
دفتر کارم هم اونقدر سرد و یخ زده ست که اگه تو کوچه بشینیم گرم میشم !!!!!!
در عوض میناکاری هام را گذاشتم روی دور تند
هرچی سفال دارم در میارم و هرچی به ذهنم میرسه نقش میزنم
باید بیشتر برم سراغ نقش های سنتی تر و بته جقه های ایرانی
کتابم را هم آروم آروم میخونم
گاهی دلم میخواد لم بدم توی آفتاب خوشرنگ پاییز و کلمات را مزمزه کنم
این کتابی که مغزبادوم بهم داده یه حس و حال جادویی عجیب داره
شاید این حس که منو برگردونده به نوجوانی را دوست دارم ... نمیدونم
ولی ازش خوشم میاد
از اینکه نور ماه را پر از جادو میدونه
از اینکه رشته های روشنی که از ستاره ها تا زمین اومده را توی دستش جمع میکنه ...
خلاصه که فعلا با این کلمات اغوا کننده کتاب سرگرمم...
آقای دکتر این روزها هر روز بهم یادآوری میکنند که برم به سمت یه سری آموزشهای جدید !
یادگیری یه سری نرم افزار تازه و ...
و من این روزها اصلا آمادگیش را ندارم
گاهی اونقدر میگه که کلافه میشم ... تعریف میکنه از مزایا میگه ... از اینکه دارم لحظه هام را از دست میدم
گاهی ترغیبم میکنه ... گاهی دعوام میکنه ... گاهی باز تشویقم میکنه ... ولی اثری نداره
آمادگیش را ندارم شاید کلمه درست این هست که حالش را ندارم !
دلم میخواد توی همین رخوتی که شناورم باقی بمونم
البته خیلی هم تنبلانه زندگی نمیکنم ... برنامه دارم
یه عالمه سفارشای خوشگل میناکاری باید تا قبل از عید تحویل بدم
یه سفر هم توی برنامه ریزی های قبل از عیدم یادداشت کردم که باید ببینم با این هزینه های سرسام آور شدنی هست یا نه
دوتا کتاب هم به خودم قول دادم تمام کنم
میبینید ناخواسته دارم جوجه هام را میشمارم ...
پ ن 1: معلم مغزبادوم برای کلاس کار و فناوری ازشون خواسته یه مدل فرشینه ! با کاموا و قلاب درست کنند
اینقدر قشنگ و با سلیقه و سریع این کار را انجام داد که منو متعجب کرد
حالا دیگه مطمئنم یه سری کارها ژنیتکی در درون آدم وجود دارن...
پ ن 2: پسته و فندوق دو تا وروجک تمام عیار شدند
باید اسمشون را بزاریم نابودگران!!!!!
یعنی تو سنی هستند که همه چی را نابود میکنن
کافیه چند دقیقه با یه وسیله ای تنها باشن!!!!!!
پ ن 3: آلاله پیشنهاد سینما داده
چرا من سینما رفتن را دوست ندارم؟
جالب اینکه توی جمع 4 نفرمون ، فقط آلاله میل به سینما رفتن داشت...
ببینم میتونم به دلش راه بیام یا نه؟
پ ن 4: امروز نانوایی کناری تعطیل هست
کوچه در همون سکوت همیشگی فرو رفته !!!!
پ ن 5: هنوز کامنتهای تایید نشده دارم...
پ ن 6: پسرعموجان ... همچنان قهر هستید ... یکماه از اون تولد کذایی گذشته ها...
سلام
از انسان فعالی مثل آقای دکتر طبیعیه که انتظار داشته باشند بقیه هم مثل خودشون فعال باشند.
من که هر شب با خودم قرار میگذارم از فردا شروع کنم!
سلام جناب دکتر


بازم به شما که همچین قراری با خودتون میزارید
من که کلا زیر بار نمیرم
به خودت حق بده که دلت رخوت بخواد
و باهاش حال کنه
قرار نیست همه زندگی پر از برنامه داشته باشند ، حتی یک نفر ممکنه الان روتین زندگیش پر از برنامه باشه و زمانی بخواد هیچ کاری نکنه
مهم اینه که حداقل ها انجام بشه و آدم از روزمره ها به طور جدی عقب نیفته
ممنون که اینهمه خوب درکم کردی
واقعا همینطوره ... گاهی هم این رخوت و آرامش و ریتم آروم نیاز هست
من روزمرگیها را پیش میبرم ... فقط روی دور تند نیستم
عزیزمی
ممنونم که سر میزنی
حالا که سرت خلوت شده وقتشه دستور آش کشک اصفهان رو برامون بگذاری که هوا هوای آش خوردنه
اخ راست میگی
قول داده بودم
ولی از اونجایی که من اصلا بلدنیستم باید حتما از مامان یا خاله یا خواهرجان بپرسم و دقیق بنویسم
به نظر من شما خیلی فعالین البته در فیلدی که خودتون دوس دارین و همین مهمه
ممنونم رهاجانم
ولی ظرفیت این رو دارم که بیشتر تلاش کنم و نتایج بهتری به دست بیارم
ولی فعلا در رخوت فرو رفتم
آقای دکتر مثل برادر من می مونه که هر دفعه خودش یک چیز جدید یاد گرفته و منو هم تشویق می کنه به یادگیری زبان برنامه نویسی. برادرم دکترایش رو که گرفته شروع کرده ارشد هوش مصنوعی به صورت آنلاین تو آمریکا بخونه و زبان پایتان رو هم خودش یاد گرفته. کلی هم با ذوق برای من میگه ولی خب من تنبلم
دقیق متوجه میشی چی میگم ... همش میخوان منو سوق بدن به سمت و سوی آموزش و یادگیری... منم تنبلانه ازش در میرم