روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

پاییز حدیث کوچ برگی سرخ است

سلام

روزتون زیبا

پاییزتون دلپذیر

روزهاتون قشنگ

رفتین روی برگهای سرخ و زرد راه برین و از خش خش شون لذت ببرید؟

ما که توی این هوای آلوده گرفتار خونه نشینی شدیم

دیروز فکر میکنم دچار مسمومیت شده بودم ... مسمومیت تنفسی



چهارشنبه حدود ساعت 1 و نیم از دفتر کارم اومدم بیرون

اول از همسایه نان خریدم

بعد به مادرجان زنگ زدم آماده بشن که بریم برای خرید مایحتاج خونه

مادرجان هم به خاله جان زنگ زده بودند

رفتم دنبال مادرجان

بعدش دنبال خاله

بعد هم پیش به سوی مرکز خرید

اول میوه خریدیم

بعدش شیر و ماست و پنیر

بعد هم رفتیم سراغ خرده ریزهای دیگه...

وسایل بهداشتی

شوینده ها

ضدعفونی کننده ها

حبوبات

دونه دونه لیست مادرجان را تیک زدیم و خاله جان هم پا به پای ما خرید کردند

خریدای خودمون را چیدیم توی صندوق عقب و خاله جان را روی صندلی عقب

ساعت 4 گذشته بود که اومدیم بیرون و رفتیم سمت خونه خاله و با اصرار رفتیم اونجا

خاله و مامان با کمک هم ناهار آماده کردند

من و آلاله هم حرف زدیم

بعد از ناهار هم روی مبل حدود نیم ساعتی بیهوش شدم ...

شب زودتر اومدیم خونه

قرار شد برای پنجشنبه خواهرا و خاله همه بیان خونمون

آخر شب یه دسر خوشمزه کاکائویی آماده کردم

یه کمی هم ژله برای فسقلیا

حدود ساعت 2 بیهوش شدیم دیگه

صبح خواهر که میخواسته بود بره دندانپزشکی فندوق و پسته را ساعت 9 گذاشت خونه ما و رفت

من براشون انار و هندوانه پرینت گرفته بودم که با کمک خودشون برش زدیم و چسبوندیم به شیشه ها

کلی ذوق کردند

یه دستور پخت کیک کاکائویی با پرتقال هم از اینستا دیده بودم

که باید اول کره را میریختیم داخل این ماهیتابه های دوطرف... بعد از آب شدن کره شکر اضافه میکردیم و میزاشتیم یه کمی کاراملی بشه و در نهایت پرتقال های ورقه ورقه شده را میچیدیم کامل کف ماهیتابه و مایع کیک شکلاتی یا کاکائویی را میریختیم روی اون پرتقالها...

این را تست کردم و عطرش عالی بود... همه هم خوششون اومد

ارزش یه بار امتحان کردن را داره ... حتما امتحان کنید...

بعد دیگه کم کم یکی یکی بقیه اومدند

دور هم بودیم تا شب

آخر شب که همه رفتند حس کردم سردرد دارم و یه کمی آبریزش...

یه قرص جوشان ویتامین سی خوردم و رفتم توی رختخواب

صبح که بیدار شدم از شدت بیحالی نای تکون خوردن نداشتم

نه دیگه اثری از اون آبریزش بود نه هیچ علایم دیگه ای

فقط سردرد و تهوع و بیحالی خیلی شدید

تمام دیروز را عین آدمهایی که کوه کندن خسته و هلاک بودم و بیهوش ... همش را خوابیدم

فقط موقع ناهار مادرجان بیدارم کردند

بعد عصرانه برام میوه آوردند و بازم خواب....و خواب... خواب...

شب هم زودتر از همیشه رفتم توی رختخواب و بازم بیهوش شدم

ولی صبح زود بیدار شدم و سرحال سرحال بودم ...

دوش گرفتم و آماده شدم و صبحانه خوردم و رفتم باشگاه

باشگاه حالم را خوب میکنه

البته که اولش که شروع کردم یه مقداری سردرد و سرگیجه اذیتم میکرد

و در نهایت عالی اومدم بیرون ...




الان هم نشستم پشت سیستم تا کارهای امروز را مرتب کنم و زودتر برم خونه

برم خونه کتاب بخونم

میناکاری کنم

کتاب نقاشیم را رنگ بزنم

و از زندگی توی آفتاب پاییزی بعد از ظهر خونه مون لذت ببرم...







پ ن 1: زندگی بالا و پایین زیاد داره

سختی ها را بگذرونیم و قسمت های خوبش را پررنگ تر ببینیم



پ ن 2: دلم میخواد هدیه های یلدایی بخرم

اگه میتونید چیزی بهم پیشنهاد بدید توی اینستا بهم پیشنهاد بدید



پ ن 3: نزدیک یلدا که میشه دل آشوبه ها میاد سراغم

دیگه یلدا برام جشن نیست ... یادآوری دردناک روزهای تلخه

ولی میخوام برای فسقلیا ... یلدا قشنگ باشه... شاد باشه ... نمیخوام غم های ما توی خاطره های اونا رسوب کنه

حقشون شادیه

من خودم سالیان زیاد کنار عزیزانم یلداهای شاد تجربه کردم ...

نظرات 6 + ارسال نظر
ربولی حسن کور شنبه 18 آذر 1402 ساعت 11:08 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
خب یه چیزی هست که میگن توی هوای آلوده زیاد از خونه بیرون نرین دیگه.
گرچه بیشتر برای افراد سالمند مشکل داره نه شما
تکلیف اون ماشین دزدی چی شد؟

سلام جناب دکتر
گاهی چاره ای نیست ... مجبور میشیم بریم یه کاری را به سرانجام برسونیم
شاید سالمند شدم همینو میخواستین بگین؟
والا دیگه خبری ازش ندارم
برده بودنش که

Nazi شنبه 18 آذر 1402 ساعت 13:46

باشگاه میرین چه رشته ورزشی کار میکنین؟اگه دوست داشتین بگین

ایروفیت
خیلی هم دوستش دارم و خیلی هم از عملکردش راضی هستم
اینکه میگم راضی هستم این هست که من از باشگاه حال خوب میخوام که کاملا به دستش آوردم

مامان فرشته ها شنبه 18 آذر 1402 ساعت 23:20 http://Mamanmalmal.blogfa.com

عشق در نوشته هات جاریست یاد میگیرم ازت تیلوی من

ای جانم
شما خودت پر از صبوری و مهربونی هستی
من کلی چیز ازتون یاد میگیرم

مامان فرشته ها شنبه 18 آذر 1402 ساعت 23:20 http://Mamanmalmal.blogfa.com

عشق در نوشته هات جاریست یاد میگیرم ازت تیلوی من

لیمو دوشنبه 20 آذر 1402 ساعت 11:47 https://lemonn.blogsky.com

چقدر خوبه که تو رو دارن که یلدا رو براشون قشنگ کنی
+ پرتقال ها بعد پختن تلخ نشدن؟

انشاله که خداوند خودش روزهای هممون را قشنگ کنه
من تلاشم را میکنم که زندگی برای اطرافیانم هم زیباتر بشه ...
چرا دروغ بگم ... من که نخوردم... بقیه هم چیزی نگفتند...

مانی چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت 06:47

تیلو جان عزیزم
خوشحالم که خوب هستی

متشکرم دوست خوبم
امیدوارم شما هم همیشه خوب باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد