ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
یه سلام عصر پنجشنبه ای
یه سلام پنجشنبه پاییزی
و یه عالمه آرزوهای قشنگ
پنجشنبه شبها را برای دور همی خیلی دوست دارم ...چون فرداش میتونیم استراحت کنیم
حالا بگذریم که مدتیه من شب و روز و جمعه و شنبه ندارم
دیروز عصر سخت مشغول مرتب کردن یه عالمه جدول بودم که یهو دیدم للی از در اومد تو
یه سورپرایز عالللللللللللللی
ذوق کردم
بغلش کردم
یه عالمه دلتنگ بودیم
با اینکه برنامه کاریم خیلی فشرده بود بیخیال کار شدم
اون نسکافه خورد من دمنوش
برام شیرینی آورده بود ... نگفتم که شیرینی نمیخورم ... اصلا مگه میشه یه دوست با شیرینی و یه عالمه حال خوب بیاد و بگی نمیخورم؟
بعد عطر دمنوشم که بهش خورد گفت منم دمنوش میخوام
یه دمنوش هم براش درست کردم
انارهم داشتم
نارگیل و خرما هم ...
یه ظرف هم آجیل
از هر دری حرف زدیم
عین قحطی زده ها تند تند حرف میزدیم و توی حرفای هم میپریدیم... اخ دلمون تنگ شده بود
اگه اوضاع زندگیش بپرسید آروم بود... اما یه آروم سطحی
حس کردم دلش صاف نشده
خب حق هم داره
در مورد این موضوع خیلی کوتاه حرف زدیم
وقت رفتن دلم گرفت ... هم را بغل کردیم
و اینطوری یه عالمه حس خوب توی دلم ته نشین شد ....
امروز صبح سعی کردم زودتر بیام
تا کارهایی که دیروز عقب موندن امروز درست بشن
خیلی هم خوب پیش رفتم تا ظهر
ولی ظهر ... یه ماجرای خانوادگی رخ داد ... از سمت عمه و دختر عمه ...
یه امانتی پیش پدرم بود ... دختر عمه زنگ زد و خواست که بگیرتش... زنگ زدم به عمه و عمه جواب نداد
منم امانتی را دادم به دختر عمه... و گویا اصلا عمه از این کار راضی نبود
سند خونه ی دختر عمه بود ... و گویا دختر عمه میخواد خونه ش را قمار!!!!! کنه...
خلاصه که خیلی حرص خوردم ...
ولی دیگه کاری بود که شده بود ...
یکساعتی از زمان طلایی کارم را از دست دادم
ولی بعدش خودم را جمع و جور کردم
حالا هم دارم روی دور تند کارها را برنامه ریزی میکنم ...
پ ن 1: دلم میخواست امروز عصر میتونستم برم آرامستان
دلم برای پدرجانم تنگ شده
سلام تیلو جونم
چه دل و جراتی دارن بعضیا توی این وضعیت شلم شوربا قمار میکنن
ببین یعنی همه نوشته های پستت یه طرف اونجاییکه نوشتی شخص مورد نظر میخواد روی خونه اش قمار کنه قشنگ چشمام گرد شد
سلام ساراجانم
این بعضیا روی کل زندگیشون ... روی هستی شون ... روی عزیزاشون قمار میکنن
خونه که چیزی نیست
همه دار و ندار و زندگیش را قمار کرده و تا حالا هم بازنده بوده ....
مگه هنوز هم قمار میکنن!!!
اگه نتونستی بری آرامستان
از راه دور با پدر صحبت کن بزار انرژی مثبت ش جاری شه
بله ... همه کار میکنن... ای خدا
عصر رفتم و سر زدم و کلی حرف زدم
وقتایی که نرم همین کار را میکنم
حرف میزنم و برای پدرجانم تعریف میکنم
به نظر من دختر عمه عاقل و بالغ هست و اگر سند خونه خودش بوده، اصولا عمه نباید نظر بده که شما بهش واگذار کنید یا نه. حالا درسته که شاید واقعا دختر عمه زندگیش رو برباد بده ولی زندگی خودشه دیگه.
اگه عاقل و بالغ بود که این کار رو نمیکرد
کسی که این کار را میکنه عقل درست حسابی نداره و به بلوغ و رشد عقلی نرسیده
شما یه مادرهستی
خیلی زود متوجه میشی... برای آدمهای دورتر میشه این نسخه را پیچید ولی یه مادر نمیتونه بشینه نگاه کنه بچه ش زندگیش را به باد بده
سلام
بابا همیشه میگه همین که میگن قمار"باز" دیگه خودت تا تهشو بخون.
میگفت وقتی جوون بودیم بعضیا میرفتن دبرنا. نفری ده تومن میگذاشتن و برنده پولها را برمیداشت. ده تومن هم سهم کسی بود که شماره ها را میخوند. و آخر شب او تنها کسی بود که به پولهاش اضافه شده بود!
سلام جناب دکتر
چی بگم ...
هوس نسکافه کردم حالا بوشم بهم نرسیده ها
یاد کسی افتادم که با نزول همه چی رو از دست داد وبعد جونشم رفت
من قهوه هوس کردم
پاشدم دیدم هیچی قهوه اینجا ندارم
قهوه فوری دارم ... ولی دلم یه قهوه حسابی میخواست
خدا به هممون کمک کنه
وای یعنی قمار واقعی میخواد روی خونش بکنه؟ من فکر کردم منظورت از قمار اینه مثلا یک معامله پر ریسک میخواد بکنه. کاش نذارید!
ایشون سی و چند سالشونه...
به نظرم اگه کسی هم قرار هست نزاره خانواده ش هستند نه من
من هرکاری بکنم میتونه بهم بگه فضولی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بنظرم کسی که نظرش اینه و قمار میکنه هرچقدر هم سند از دستش دور باشه باز هم یه راهی پیدا میکنه. اساسا جلوی ضرر این افراد رو نمیشه گرفت...
منم نظرم همینه
ولی اینکه سرزنش شدم حالم را بد کرد