روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

میتپد قلبم و با هر تپشی / قصه عشق ترا میگوید

سلام

روزتون زیبا

وسط هفته تون پر از برنامه های خوب


من باید یه پست تند تند بنویسم

چون شلوغم و همین الان هم کلی از برنامه های روزمره م عقب...



شنبه تا ساعت 1 و خرده ای موندم دفتر و کارها را مرتب کردم

بعد بدو بدو رفتم خونه

ناهار خوردیم با مادرجان

یه کیک شکلاتی آماده کردم و ریختم داخل پلوپز

بدو بدو یه کمی رنگ مو برای جلوی موهام آماده کردم و زدم به موهام

تو این فاصله تندتند چند دست لباس جمع و جور کردم

لوازم آرایش و بهداشتی را گذاشتم توی کیف مخصوص خودش

و دوش گرفتم

لباس پوشیدم و ساعت 4 و ربع از خونه زدیم بیرون

رفتیم جلوی خونه خاله جان

اینبار دختر  اون یکی خاله هم همراهمون بود

از اینجا به بعد اسمش را میزاریم اطلسی...

خاله جان و اطلسی و آلاله را سوار کردیم و راه افتادیم سر محل قرار

بعد هم پیش به سوی چادگان

مسیر را بلد نبودم و با برنامه نشان رفتیم

آخرای مسیر دیگه واقعا کلافه شده بودم از این ناآشنایی مسیر

ولی دیگه ساعت 7 بود که رسیدیم و ویلا را تحویل گرفتیم

ویلای تمیز...خیلی خوشگل... یه فوتبال دستی بزرگ هم اون وسط که باعث یه عالمه خنده و شیطنت شد

شب تا ساعت نزدیک 3 بیدار بودیم 

فردا صبح هم 9 بیدار شدیم

یکشنبه را توی ویلا گذروندیم... عصرش رفتیم یه کمی پیاده روی

دوشنبه صبح رفتیم سمت سد

من و اطلسی و آلاله تا لب آب رفتیم و یه عالمه آب بازی کردیم و یه عالمه عکس گرفتیم ولی بقیه نیومدند

بعد از ناهار روز دوشنبه هم برگشتیم

بازم برنامه ریزی عین سفر سامان بود

مواد غذایی برده بودیم

شب اول که رسیدیم کوکو درست کردند و با سالاد شیرازی و کلم شور خوردیم

میوه هم انگور و انجیر و خیار و هلو و آلو و هندوانه و خربزه برده بودیم

کیکی که من برده بودم هم بود... یکی دیگه از خانم ها هم کیک هویج آورده بودند

تخمه و چیپس و نسکافه  هم برده بودیم

هوا ده درجه ای از اصفهان خنک تر بود

صبحانه هم عسل و مربا و پنیر و تخم مرغ داشتیم

ظهر روز دوم - زرشک پلو با مرغ خوردیم

شب هم غذاهایی که مانده بود را خوردیم

ظهر روز آخر هم قورمه سبزی

و در نهایت دیروز ساعت 7 و نیم رسیدیم خونه

زنگ زدم عموجانم ببینم کجا هستند که برم بهشون سر بزنم

که گفتند پاتوق اون یکی عمو هستند

منم لباس عوض کردم و رفتم اون سمت

تا نیمه شب اونجا دور هم نشسته بودیم








پ ن 1:  امروز بعد از ظهر خونه مغزبادوم اینا روضه دعوتیم


پ ن 2: فردا اون یکی خاله جان میان خونه این یکی خاله جان

قرار شده هممون جمع بشیم خونه خاله


پ ن 3: دیشب برای اولین بار توی عمرم ساندویچ ماکارونی تست کردم

جالب و خوشمزه بود


پ ن 4: للی الان زنگ زد که هماهنگ شیم بریم خونه دانا

وای که توی این شلوغی من چطوری اینهمه رفت و آمد را هندل کنم؟

نظرات 9 + ارسال نظر
ربولی حسن کور سه‌شنبه 17 مرداد 1402 ساعت 09:35 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
پس پستتون کو؟

سلام
نمیدونم چرا عنوان تنها پست شده بود
حالا درست شد؟

ربولی حسن کور سه‌شنبه 17 مرداد 1402 ساعت 10:28 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
بله درست شد
پس خوش گذشته چه خوب!
پ.ن2. مگه خونه خاله است که همه تون میخواین برین؟
پ.ن4. ظاهرا زندگی للی هم داره به روال عادیش برمیگرده. امیدوارم دیگه از اون مشکلات پیدا نکنه.

سلام جناب دکتر
ممنون که بهم گفتید

خونه خاله ست
انشاله که به روال برگرده و این آرامش قبل طوفان نباشه

سعید سه‌شنبه 17 مرداد 1402 ساعت 11:25 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام
خوشحالم که خوش گذشته

سلام پسرعموجان
ممنونم
امیدوارم به شما هم در هر حالی هستی خوش بگذره و روزگار خوبی بگذرونی

سارا سه‌شنبه 17 مرداد 1402 ساعت 11:50 http://15azar59.blogsky.com

سلااااااام بر بانوی دلبرای زیبا
احوال شما چطوره خانم
خدا رو شکر که خوش گذشته بهتون
من یه خاله دارم فقط که عاشقش هستم انقدر که باحاله
عهههه ساندویچ ماکارونی ۴۵۰ هزارتومنی تیلو ساندویچ ماکارونی رو من خیلی دوس دارم

سلام به روی ماهت سارای عزیزم
ممنون
خیلی خوش گذشت و هوا خیلی خنک و عالی بود
خدا خاله جان تون را حفظ کنه
چرا450 هزارتومان؟ مگه چه خبره؟ البته من میرم پاتوق عمو و ساندویچ ها را تست میکنم و پول هم ندادم ... ولی تا حالا نخورده بودم... اخه ماکارونی رو ساندویچ کنی به نظرم یه کمی عجیبه... ولی خب بود دیگه... اخه مثل این هست که پلو را ساندویچ کنی....

سارا سه‌شنبه 17 مرداد 1402 ساعت 12:00 http://15azar59.blogsky.com

تیلو مگه برنامه مهمونی از شبکه خانگی را ندیدی؟ یه کاراکتر داره عروسکی و بامزه اسمش بچه هست و عاشق ساندویچ ماکارونی و پول به مقدار ۴۵۰ هزارتومن
گفتی ساندویچ ماکارونی یاد بچه افتادم


وای نه ندیدم
جسته گریخته صحنه هایی ازش دیدم ولی نه با این دقت...
اتفاقا دخترخاله هم بهم گفتند حتما ببینم ... بخاطر اون دوست دختر بچه که اسمش را یادم نیست

مامان فرشته های شیطون سه‌شنبه 17 مرداد 1402 ساعت 12:49 http://mamanmalmal.blogfa.com

اخی انگار خودم رفتم سفر چه خوب بود خوندنش
باور میکنی خنکی آب ولذت دورهمی اتون و حتی کلافه شدن سر ادرس کامل حس میکردم
ما هم از این خاله بازیا زیاد داشتیم بعد کرونا دیگه فقط خونه بابا و اون ویلای داداش که الان بخاطر گرمای بیش از حد هوا بی خیالش هستیم
ممنون بابت اونهمه لطفی که بهم داشتی

ای جونم
چقدر مهربون و همدل و همراهی
دوست بینظیری هستی

mani چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت 06:09

خوشحالم که خوش گذشت تیلو جان

ممنون
خیلی خوب بود
کاش وقت داشتم یه عالمه دیگه در موردش مینوشتم

سعید چهارشنبه 18 مرداد 1402 ساعت 09:38 http://www.zowragh.blogfa.com

سلام دختر عموجان
من تو بچگی ساندویچ ماکارونی خیلی خوردم
اون وقتا مد بود

سلام پسرعموجان
من که خیلی خوشم اومد... ولی نمیرم سفارش بدم و بخورم...
به نظرم دیگه ماکارونی خودش یه غذای کامل هست ... تازه بپیچیم لای نون ساندویچی که چی بشه...
برای همین تست کردم و به نظرم جالب بود... ولی نمیشه جزو لیست غذاییم

لیمو شنبه 21 مرداد 1402 ساعت 12:10 https://lemonn.blogsky.com/

به به به به

به به

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد