روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

از بخت شکر دارم و از روزگار هم

سلام

روزگارتون آبی آسمونی



بله دیدار یار شد میسر...

سرظهر آقای دکتر تشریف آوردند

یه عاشقانه کوچولو

فکر کنم وسطش هزار بار تلفن جواب دادند

منم فکر کنم وسطش دو هزار بار رفتم ماشینم را جابجا کردم چون از هولم بدجا پارکش کرده بودم و بعد دیگه جای پارک نبود و منم که عجول هرجا میرسیدم پارک میکردم

خلاصه اون وسطا یه ذره،  هم را دیدیم

و قرار شد جمعه سرصبر و حوصله یه قرار بزاریم که اونم اصلا جور نشد

تلفنی حرف زدیم و غر زدیم و قربون صدقه هم رفتیم

قهر و آشتی کردیم

خلاصه که هرچی دلبری بلد بودیم رو کردیم و در نهایت هم به جایی نرسیدیم

یه گلدون کوچولو آلوئه ورا ازم خواسته بودند که براشون آورده بودم

چند تا تکه کوچولو از میناکاری

یه بازی فکری از این فلزیهایی که با کلی پیچ و مهره بهم وصل میشن و خودم برای خودم خریدم و عالی بود براشون خریدم و بردم

پولکی پسته ای

و سیرترشی محبوبشون...

اینگونه مرزهای عشق و عاشقی و کادو دادن را هم جابجا کردیم

آخه کی به عشقش سیر کادو میده



وسایلی که داده بودم کوره آماده شده بود

رفتم تحویل گرفتم

از بی انصافی خانم کوره خوشم نیومد

گاهی بعضی از کارها انگار بعضی از آدمها را از چشم آدم میندازه

بگذریم



جمعه صبح طبق قرار رفتم پیش پدرجان

بعدش نون بربری خریدم

بعد هم با مادرجان ناهار را برداشتیم و رفتیم خونه خواهرجان

پسته و فندوق کلی ذوق کردند

تا عصر موندیم

آش کشک خواهرپز خوردیم

و بعدش راهی شدیم سمت خونه خاله جان

تا آخر شب اونجا بودیم


صبح سعی کردم زودتر بیام دفتر و چندتایی کار را تند تند راه بندازم

الانم با عجله باید برم دنبال کار و زندگی




پ ن 1: من همیشه توی خونه بودن را دوست دارم

اصلا حس امنیت خونه را دوست دارم

ولی تازگی با نبودن پدرجانم ، بعضی از روزها انگار از خونه فراری هستیم

با مادرجان فقط میریم اینور و اونور که توی خونه نباشیم و جای خالیش را نبینیم....


پ ن 2: تولد دختر خاله سه شنبه هست

یه برنامه سوپرایزی برای روز دوشنبه ترتیب دادیم

فقط نگرانم کادویی که اینترنتی سفارش دادم به موقع نرسه


پ ن 3: عناب های باغچه رسیده

و من پرت شدم وسط خاطراتی که پر از پدرجانم هست







نظرات 17 + ارسال نظر
دل آرام شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 09:27

ای جانم به عاشقانه هات

لیمو شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 09:40 https://lemonn.blogsky.com/

ای جان. گاهی مهم کمیت زمان نیست، کیفیتشه
پی نوشت: من که اگر بهم سیر خصوصا سیرترشی هدیه بدن خیلی خوشحال میشم.

اتفاقا ایشونم خیلی خوشحال شدند
من فکر کنم به جای سیرترشی مثلا بهم یه شیشه نوتلا هدیه بدن بیشتر خوشحال بشم
البته چرا دروغ بگم ، تا حالا شده یه شیشه ترشی معمولی هم هدیه بگیرم و بی نهایت شاد بشم

مه سو شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 10:26 http://mahso.blog.ir

مهم نیست کادو چی هست مهم اینه هدیه از طرف کی باشه...


از اون آدمهای مهربونی هستی که کنارشون خیلی به آدم خوش میگذره

مریم شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 10:29

سلام تیلو جان مهربان از ته دل درکتان میکنم هنوز بعد از نه سال هر کسی اسم پدر را می اورد هر کسی را که شبیه پدرم می بینم نا خودآگاه به گریه می افتم الهی خدای مهربان به دل شما به دل ساره جان به دل همه عزیزان ارامش عطا کند

سلام به روی ماهت
کاش پدر داشتی و اصلا درد بی پدری را درک نمیکردی
دوست ندارم دوستام بگن که درکم میکنن
خدا به هممون آرامش بده و صبری بزرگتر از غم مون

الی شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 10:35 http://elimehr.blogsky.com

جوووونم
تو فقط از عاشقانه هات بنویس
من فقط برات آرزوی وصال رو دارم همین و بس

ای جانم
قبلا خجالتی نبودم
تازگی از عاشقانه ها نوشتن برام سخت شده
انگار دارم یواش یواش میرم توی لاک خودم

مونا شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 12:41

سلام خوشگل
خوبی؟
خدا رو شکر که دیدار حاصل شد حتی همون کوتاه
اصل دیدنه بقیه ش جز فرعیات هست
دلم میخواد یه روز یا شما بیای تهران یا آقای دکتر بیاد اصفهان
این عاشقانه ها بشه هر روز
البته که رابطه ی شما هرلحظه ش عشقه
منظورم دیدن روی ماه همدیگه ست
ایشالا که خدا براتون بهترینها رو رقم بزنه

سلام به روی ماهت عزیزدلم
متشکرم
انشاله خداوند برای شما هم هرچی خیر و صلاحتون هست رقم بزنه و بهترین ها در انتظارتون باشه

متولد ماه مهر شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 12:45

عشقتون مستدام. ما خونمون قدیمی بود وقتی پدرم فوت کردند بعد مامانم یک بازسازی خیلی اساسی انجام دادند که ما بتوانیم تو اون خونه دوام بیاریم جوری شد که دیگه نمی توانستیم بگیم بابا اینجا می نشست یا ...
امیدوارم دیدارهای عاشقانه تان بیشتر و بیشتر بشه عزیزم

خداوند عزیزانتون را براتون حفظ کنه
منم امیدوارم همشه دلتون پر از عشق و محبت باشه

میترا شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 13:05

عاشقانه های هول هولکی و شلوغ پلوغم یه مزه دیگه دیداره
مهم دیداره که مسیر شده


امیدوارم همیشه عاشقانه های پرشور داشته باشین

الی شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 13:44

تیلوی نازنینم چرا با آقای دکتر ازدواج نمیکنید که همیشه در کنار هم باشید؟

الی نازنینم
همه ی آدمهایی که هم دیگه را دوست دارن که صرفا نباید با هم ازدواج کنند
گاهی میشه به زندگی یه شکل متفاوت داد

جازی شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 13:55

با سلام
عاشقانه ها کوتاه و کوچولویش لذت بخش تر است بقول قدیمی ها دوری و دوستی
شاید اگر هر روز همدیگر را ملاقات می کردید اینقدر شیرین و دلچسب نبود بقول طبیب ها هرچیری کمش دوا متوسطش غذا و زیادش بلا است همون دوا بودن ارزشش بیشتر از زیاد بودن است
من هم کلیه ام بشدت درد داره و پروتیین دفع می کنه و هم دو سه روره عضله ران ام گرفته و نمی تونم راه بروم و اضافه کنید سردرد را به این معضل های موجود

سلام دوست خوبم
انشاله که رفع کسالت بشه و خیلی زود سلامتی کاملتون را بدست بیارید

الی شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 15:04

نمی‌دونم چی بگم ولی بنظرم ازدواج راه معقولش باشه .به هر حال ایشون هم آقا هستن ومگر میشه به ازدواج نیازی نداشته باشن؟
البته ببخشید من فضولی میکنم فقط حیف اینهمه عشق و علاقه که به ازدواج ختم نشه

آقا و خانوم نداره عزیزدلم
هرآدمی نیاز داره که کسی باشه که همدمش بشه
نیاز واقعی در ازدواج نیازهای روحی هست که اگه بهشون توجه نشه بعد از مدت کوتاهی مشکلات خودشون را نشون میدن
اصلا اسمش را نمیزارم فضولی
اسمش هم فکری و معاشرت هست

الی شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 17:26 http://elimehr.blogsky.com

چه جالب

Mani شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 18:29

تیلو جان مهربانم
چه خوب که موفق به دیدار شدید
عاشق و تندرست بمانید.

یه دیدار کوچولو و فسقلی

لیلا شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 19:42

دیدار یار مبارک. از این عاشقانه ها هزارتا براتون آرزو میکنم. هزار تا کمه؟؟؟؟ هزاران هزار تا
دلم گرفته بود و با خواندن این پست حالم بهتر شد. همیشه بمانید برای هم

خدا را شکر که بهتر شدی
انشاله که دلت روشن و نورانی باشه همیشه

الی شنبه 29 مرداد 1401 ساعت 23:26 http://elimehr.blogsky,com

نمیدونم چرا کامنت من نصفه اومده
نوشته بودم چه جالب، یکنفر الی دیگه هم اینجا به جز من هست که داره پیام میزاره ولی من نیستم
الان اومدم جواب کامنتم رو بخونم دیدم یه الی دیگه هم هست تازه کامنت من هم فقط یه "چه جالب " ازش اومده

الی جون تازگی خیلی شنیدم اونایی که با موبایل کامنت میزارن نظراتشون نصفه نیمه میاد

یه چیز جالب بگم وقتی بار اول فامیلت را بهم گفتی اصلا نشنیده بودم
یه کمی هم براش سخت بود
خاص بود و بار اولی بود که به گوشم میخورد
اما چند شب پیش توی اخبار به طور اتفاقی خانم گزارشگر فامیلش شبیه شما بود
یهو ناخودآگاه از شنیدن فامیلش لبخند زدم

جزر و مد دوشنبه 31 مرداد 1401 ساعت 00:13

آخیییش بالاخره دیدار میسر شد، اصلا من دلم حال میاد شما و یار همدیگه رو می بینید. بیشتر برامون بنویسید تا جاییکه حریمتون اجازه میده.
راستی تیلو خانم میگن اگه ایموجی بذاری کامنت نصفه میاد، دقیق نمی دونم

دلم میخواد از دیدار و یار بنویسم
ولی نمیدونم چرا تازگی ها برام سخت شده

منم شنیدم اگه با گوشی کامنت بزاریم و ایموجی هم بزاریم نصفه میاد

مامان فرشته ها سه‌شنبه 1 شهریور 1401 ساعت 08:49

عاشقونه هاتون مستدام و به بلندای شب یلدا قند تو دلم اب شد

متشکرم نازنینم
قربون دلتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد