روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

روزانه های یک تریکو تیلو مانیا

میخواهم باز از خودم بنویسیم

باز چند روز غیبت داشتم؟

سلام

شبتون آرام



اول از همه تسلیت میگم به ساره نازنینم

یکی از مهربونترین و فداکارترین دخترای  وبلاگستان

پدر ساره جان هم پرکشید

برام دردناک بود کنارش بودن با داغی که همچنان توی دلم تازه ست

ولی از خداوند بزرگ براش صبری بزرگتر از غمش آرزو میکنم





نذری را پختیم

جاتون خالی

جای پدرم هم خیلی خالی بود

تیشرت مشکی که برای محرم میپوشید را تنم کردم و توی مراسم نذری پزون لحظه لحظه بیادش بودم

امسال یه قسمتی از نذری قسمت یه کمپ ترک اعتیاد شد

بقیه ش هم مثل سالهای قبل

اما از بعدازظهر نذری پزون ، پسته مریض شد

تا نصفه شب دستمون بند دکتر و دارو و بیماری بچه بود

فعلا هم که زبون فرو بستم و کلا هیچی از زندگی سخت و دردناک این دوتا بچه و خواهرم نمیگم.....

فردا صبحش که بیدار شدیم پسته بهتر بود

تا غروب هم موندن و بعدش رفتن


سه شنبه صبح با مادر جان از خونه زدیم بیرون

اول رفتم دارایی

مادرجان توی ماشین موندن

اونجا هم که طبق معمول آقای فلانی مرخصی بود و آقای فلانی مریض بود و خانم مسئول هم گستاخانه حرف میزد ....

از اونجا اومدم بیرون و با مادرجان رفتیم سمت بازار لوازم تحریر

برای دفتر یه لیست خرید داشتیم که با دیدن قیمتها هی شاخ درآوردیم و تا میشد سروته خرید را زدیم

در نهایت هم رفتیم بازار اسباب بازی

برای فسقلیا خرید کردیم 

و بعد پیش به سوی دفتر

خریدها را پیاده کردیم و کارهامون را مرتب کردیم و اومدیم خونه

بقیه روز به میناکاری گذشت


چهارشنبه هم اول وقت رفتم اتحادیه

نرخنامه جدید را گرفتم و برگشتم دفتر

در حال کار بودم که خواهر زنگ زد و حالش بد بود و....

اومده خونمون

بردیمش کلینیک

بازم کرونا....

الان هم توی اتاق مهمان قرنطینه شده

فسقلیا هم برای اولین بار در عمرشون ازش دور هستند



پ ن۱: کاش اینهمه ناامید نبودم

( نه در همه موارد.... یه سری موضوع خاص....)


پ ن۲: امروز ۲۰ مرداد هست

تولد پدرجانم

قرار شد کیک تولد برسه به دست یه بچه ای که تاحالا کیک تولد نداشته

براش از لوازم تحریرها هم کادو فرستادم



نظرات 7 + ارسال نظر
جازی پنج‌شنبه 20 مرداد 1401 ساعت 01:37

با سلام
روح پدرتان شاد و چطور توانستید لباس بابا را بپوشید خیلی سخت است من که تصورش هم برام سخت است
چه کار خوبی کردین برای کمپ غذا بردین و اگه به کارتن خواب ها و افراد بیکار و فقیر و کودکان کار می دادید خیلی خوب بود
کرونا باز در حال تشدید شدن است ترو خدا مراقب خودت و اطرافیان باش چند تایی از خانواده داداش ها و خواهرم هم کرونا گرفتند ولی ما بدون ماسک و ژل بیرون نمیریم و ضدعفونی و الکل هنوز جایگاه و پایگاه خودش را دارد
دوتا از فامیل های نزدیک بیماری سخت دارند امشب یکیشون اتاق عمل بود و خبر از حالش ندارم لطفا براشون دعا کنید

سلام دوست خوبم
حالا یه چیز جالب براتون بگم که من دقیقا برعکس شما فکر میکنم
اولا که بلوزشون را آویزان کردم به رخت آویز توی اتاقم که همیشه جلوی چشمم باشه
یکی دو تا از تی شرتهاشون را هم برداشتم و میپوشم
این تی شرت مشکی که ماله محرمشون بود را هم روز نذری پوشیدم
اینطوری حس میکنم پدرجانم توی بغلمه...
کرونا که خیلی خیلی زیاد شده
ماسک و رعایت فاصله و بیرون نرفتن به جز موارد ضروری بهترین راه مراقبت هست
ولی الکل و ضدعفونی رد شده... یعنی اینکه انتقال از سطوح خیلی کم و ناچیز هست


انشاله که همه مریض ها لباس عافیت بپوشن

گلشن پنج‌شنبه 20 مرداد 1401 ساعت 01:49

تولدشون مبارک چه کارای قشنگی کردی

قربونت برم مهربونم

مریم پنج‌شنبه 20 مرداد 1401 ساعت 07:11

سلام تیلو خانم مهربان چه کار قشنگی کردید هم در باره نذری تان هم در باره کیک تولد خدا رحمت کند پدر گل تان را و ان شاالله به شما صبر دهد در همه موارد چقدر بعضی وقت ها زندگی ها سخت میگذرد کاش دلیل سختی ها را میدانستیم تا تحملش برایمان اسانتر میشد

سلام به روی ماهت
زندگی مجموعه سختی و آسونی هاست
پس سختی ها با تمام سختشون میگذرن
ولی راست میگی اگه دلیل بعضی از چیزها و حکمتی که پشت اون قصه ها هست را اگه میدونستیم همه چی آسونتر میشد

الی پنج‌شنبه 20 مرداد 1401 ساعت 10:36 http://elimehr.blogsky.com

نذرت قبول عزیزم
خدار رحمت کنه پدر نازنینت رو و به دل شما صبر و آرامش بده
امیدوارم زودتر خواهر گلت و بچه هاش به آؤامشی که حقشون هست برسن

فدای محبتت نازنینم
الهی آمین
انشاله که همه آدمها به حقشون برسن و از زندگیشون لذت ببرن

مهدیه پنج‌شنبه 20 مرداد 1401 ساعت 11:09

خدا رحمت کنه پدرتون رو
چه کار قشنگی کردین که دل یه بچه رو شاد کردین

خدا همه رفتگان را بیامرزه
عزیزان را شاد و سلامت نگه داره برای هممون
امیدوارم این شادی هدیه ای بشه و برسه به دست پدرجانم

جازی پنج‌شنبه 20 مرداد 1401 ساعت 14:27

چه جالب یکی از مخاطبین شما گلشن نام داره و اسم دختر من هم گلشن است

و من چقدر این اسم را دوست دارم
خیلی خیلی اسم زیبایی هست

لیلی پنج‌شنبه 20 مرداد 1401 ساعت 18:15 http://Leiligermany.blogsky.com

مادرها همیشه پناه بچه هاشون هستند و چه خوشبخت است کسی که خواهر غمخوار دارد.خواهرتان موقع سختی به درگاه مادر می آید و دلش گرم است به خورشید این خانه

ای جانم
دلتون گرم به الطاف خداوند
مادرها موجودات عجیبی هستند ، فقط باید یکی مادر شده باشه تا این حس را درک کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد