ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
روزتون دوست داشتنی
دیروز تا ظهر دستم بند شده بود به دوباره و سه باره و مکرر به صاف کردن و رد کردن رنگها از صافی...
از پارچه های مختلف... با مدلهای مختلف...
رنگ یه کمی دانه دانه بود و از سر نیدل ها رد نمیشد و مجبور شدم به کرات باهاش دست و پنجه نرم کنم
بعد از ظهر مشغول رنگ آمیزی شدم
للی اومد پیشم و این سرزده اومدنش کلی حس خوب داشت
بستنی و چیبس و ماست خریده بود و منم میوه آورده و نسکافه
نشستیم به حرف زدم از همه جا گفتیم
تا به خودمون بیایم وقت تمام شده و بود و نزدیک سه ساعت زمان گذشته بود...
للی رفت و من برگشتم که آماده رفتن بشم که برق قطع شد...
درهای دفتر هم برقی... میدونستم 2 حداقل ساعت کامل قطعی خواهیم داشت
حالا گوشیم هم کلا 2 درصد شارژ داشت سریع زنگ زدم به آقای دکتر و در چند جمله ماجرا را تعریف کردم
بعد هم زنگ زدم پدرجان و در جمع و جورترین مدلی که ممکن بود ماجرا را تعریف کردم و گوشی کلا خاموش شد...
یکساعت اول یه کمی نور وجود داشت و سعی کردم یه کارایی را مرتب کنم و یه کمی جمع و جور کنم و ...
ولی بعدش کاملا تاریک شد و ...
همسایه ها هم که درهای برقی نداشتند رفته بودند و من تک و تنها با یه کمی ترس مونده بودم
سر دو ساعت برق وصل شد و دیگه معطل نکردم و درها را بستم و پریدم بیرون
اما ...
هنوز از دومین چهارراه عبور نکرده بودم که ترافیک وحشتناک شروع شد
برق تو یه قسمت دیگه قطع بود و چراغهای راهنمایی هم قطع شده بود و کلا ماشینهای توی همدیگه قفل شده بودند...
بعد از کلی توی ترافیک موندن از این قسمت عبور کردم و رسیدم به یه قسمتی که گویا برای اینکه ترافیک نشه شبها برای تعمیرش اقدام میکنند و اونجا هم راه را بسته بودند و ماشین ها یکی یکی میتونستند عبور کنند
نگم براتون له و خسته رسیدم خونه
اما... وقتی ماشین را گذاشتم توی پارکینگ به خودم گفتم مادرجان و پدرجان چه گناهی کردند که من الان با اینهمه خشم و خستگی برم خونه
برای همین از توی پارکینگ چند تایی قلمه حسن یوسف جدا کردم و با لبخند رفتم بالا
مادرجان وپدرجان هم منتظر من ... شام هم نخورده بودند
لباس عوض کردم و نماز خوندم و سه تایی نشستیم سر میز شام
شروع کردم همه چیز را با نگاه طنزگونه تعریف کردن و به جای حرص خوردن کلی به این ماجراهای کشدار خندیدیم
بعدش هم بساط چای را بردیم یه جایی دقیقا زیر اسپلیت نشستیم و از تضاد این سرما و گرما لذت بردیم
یک ساعتی دیرتر رفتیم توی رختخواب و یکساعتی بیشتر کنار هم نشستیم
توی رختخواب جدول خاموشی ها را پیدا کردم و یه نگاهی بهشون انداختم که امروز دیگه گیر نیفتم
البته اگه براساس جدول و برنامه باشه
چون سمت خونه ی ما که گویا از دو روز پیش روزی دو سه مرتبه برق قطع میشه
دیروز که نزدیک 4 ساعت توی ساعتهای گرم ظهر برق قطع بوده و خیلی اذیت شده بودند...
اخه برق قطع میشه - آب قطع میشه - اینترنت هم گاها قطع میشه و حتی شبکه های موبایل هم خوب کار نمیکنه
تازه اگه مثل دفتر من همه چیز وابسته به برق باشه تلفن و ... هم کلا میره رو هوا...
از امروز یادتون باشه یکی دوتا ظرف آب ذخیره داشته باشید برای مواقع ضروری
نزارید شارژ موبایلهاتون مثل من بشه
من حتی صبح که باک ماشینم نصفه بود رفتم بنزین زدم ... گفتم یهو یه جایی میمانم و برق نیست و ...
پ ن 1: خواهر جان میخواد برای پسته جان نذری بپزه
یه رسمی هست به نام آش دندون ...
البته خواهرجان نمیخواد آش بپزه
برای همین قرار شد فردا از صبح بریم باغچه ...
فردا نمیام دفتر
نگرانم نشید
پ ن 2: زمان بیمه ماشینم شده !!!!
پ ن 3: احساس میکنم روزهام خیلی خیلی کوتاهن...
راستی صدای همایون شجریان منو همیشه یاد مرحوم استاد شجریان میندازه
قطعی برق منو هم گاهی بیچاره میکنه اون روز تو مغازه مونده بودم برق قطع شده بود در مغازه هم برقی بود باز نمیشد خلاصه من موندم تو مغازه با گرما البته ما دهه شصتیا زیاد تجربه قطع برق داریم چون تو دهه شصت حداقل سه چهار شب در هفته برق نداشتیم اما خدایی اون موقع همه چی با برق نبود
صدای همایون شجریان همان صدای پدر است در یه ورژن جدیدتر و تازه تر و به روزتر برای روزگار ما ...
وای ... وای ... وای ...
تیلو جون این برنامه جدول اصلا اعتباری نداره ، حداقل تهران که اینطوره، مثلا دیروز ۳ بهر قطع شد و در طول روز جمعا ۹ ساعت قطعی برق داشتیم اونم تو این گرما ، دیروز یه کلیپ دیدم از فوت شدن یکی یکی عزیزانی که در آی سی یو بودن بخاطر قطعی برق ، شهرهای دیگه رو نمیدونم اما تهران افتزاح همه چی به هم ریخته .
بی صبرانه منتظرم کارهای بعدی مغز بادوم رو ببینم قربونش برم ، اونقد حسم بهش عالیه
میخوام یکی از کاراشو بخرم 
تیلو جون هنر مغز بادوم رو تو اینستا دیدم اونقدر براش ذوق کردم
وای



چقدر این بی برنامگی آدم را کلافه میکنه
وحشتناک منو بهم میریزه اینطوری بی برنامه بودن
ممنون از اینهمه مهربونی و ذوقت
میدونی این انرژی خوبت بهم چقدر حس خوب میده
سلام تیلو خانم مهربان من احساس میکنم شما یکی از فرشته های زمینی خداوند هستید میشه از شما و مامان و بابای گلتان خواهش کنم سر نماز هم خانواده من را دعا کنید.ممنون
سلام به روی ماهت
وای منو خجالت دادی نازنینم
من اگه قابل باشم ... اگه لایق باشم حتما دعاگوی شما خواهم بود...
شما هم همه دوستان را از دعای خیرتون بی نصیب نگذارید
سلام
برق است دیگه نمیشه بهش دست زد. امان از درهای برقی درب خونه ما هم کرکره ای برقی است دیروز برق رفته بود و کار ضروری داشتم که باید می رفتم بیرون حدود 10 دقیقه با زنجیر درب را بالا بردم وقتی ماشین را بردم بیرون برق وصل شد و از زنجیر کشیدن برای پایین اوردن راحت شدم .
شما فردا که نباشید روز بعد هم پنجشنبه و نیمه تعطیل و بعد هم جمعه تعطیل است خوب به خودت مرخصی میدی.
در جامعه وقتی نظم و انضباط نباشه کل کارها به هم میریزه نمونه اش دیروز خودت . یک جا برق نیست حبس شدی بعد که برق وصل شد منطقه دیگه برقش قطع شد و ترافیک و بی نظمی ، جای دیگه تعمیر و مرمت خیابان و کند بودن حرکت خودروها.
برایت موفقیت ارزو می کنم
سلام دوست خوبم
وای... دقیقا همه چیز در اطرافمون برقیه...
عجب شما کدوم منطقه اصفهان هستین ؟ما برقمون که فعلا طبق جدول قطع شده
فعلا که گویا متوقف شده این قصه
سلام عزیزم
چه زیبا خستگیتو رفع کردی.
امیدورام منبع ارامش باشه از این بعد.
و گاها فکر میکنم چرا واقعا دچار اینقدر استرس هستیم؟
الان زندگیها مشکلات فراوان داره، حالا باید نگران امکانات اولیه زندگی باشیم.
چی شد که اینقدر نگرانیم؟اینقدر زندگیهامون دچار تحلیل شده؟
اب..برق..تلفن..اینترنت..پول..بنزین..خوراک ..پوشاک..کرونا و کرونا و کرونا...
تا کی میتونیم تحمل کنیم؟
فکر میکنم نسل الان ایران، یک نسل نفرین شده اند.
هرچقدر سعی میکنی خوب بمونی، اروم، زیبا زندگی کنی،زیباییها رو ببینی کاستیها میزنن بیرون و میگن ما رو ببین.
با این وجود نتونستم قبول کنم از ایران برم. نتونستم دل بکنم از این کشور که ذره ذره وجود ادمو آب میکنه و افتاده دست یک عده بی مغز.
چی شد که تلخ شد نوشته ام؟
فکر کنم اون قسمتی که بین همه چیزها و کارهات بفکر باک بنزین بودی که یوقت دچار مشکل نشی و بمونی.
اون قسمت که ترسیده بودی و مجبور بودی بشینی توی دفتر..
اون قسمت ترافیک شهر ..
چرا باید این نگرانیها اضافه بشه به سختیهای روزمره زندگی...
سطح استرس مردم بالاست..خیلی بالا
امیدوارم تارامش برگرگرده ب مردم..
سلام به روی ماهت دوست عزیزم
ممنونم نازنینم
استرس توی زندگی های امروزی یه چیز غیرقابل اجتناب شده .. اما اگه تلاش کنیم میتونیم کنترلش کنیم
میدونی این روزها کام خیلی هامون از شرایط تلخه
ولی من خودمون را مقصر میدونم ... یکی از دوستانم بهم تلنگر جالبی زد... فقط تلخیم و شاکی... چرا تلاشی برای تغییر موقعیت خودمون نمیکنیم؟
این ترسها تا وقتی خودمون نخوایم همراهمون هستند...
امان از این قطعی های برق والا من اصلا نمیتونم با طنز بهش نگاه کنم وقتی برق بره خونه ما به شدت گرمه و دخترم گرمایی مدام گریه میکنه و آروم نمیگره شیر نمیخوره و مکافاتی که نگو پدرم در میاد تا آرومش کنم
ای داد
راست میگی عزیزدلم
برای خیلی ها تحملش سخت شده
سلام
تیلو جان می دونم اصلن جاش نیست ولی میشه خواهش کنم برای یه بیمار دعا کنید. التماس می کنم از پدر و مادر عزیزتون هم بخواین براش دعا کنن. خیلی درمونده و ناامیدم. اون آدم خیلی تنهاس، خیلی مظلومه. تو رو خدا دعاش کنید خوب بشه. کاش معجزه بشه و برگرده
سلام نازنینم
البته که جاش همین جاست ... اگه اینجا نیست کجاست
حتما دعاگوی اون عزیز هستیم و برای بهبودیشون از خداوند طلب خیر خواهیم کرد
انشاله... انشاله... انشاله که با خبر خوب برگردی
تیلو جانم تو همون کسی هستی که زندگی رو بلدی
ای جانم
مهربانوی نازنینم من در محضر شما شاگردی میکنم و زندگی کردن را آموزش میبینم
هر روز تمرین میکنم و سعی میکنم ازت یاد بگیرم
چیزی جز تاسف نیس بخاطر این شرایط
خیلی عالیه که توانایی این رو دارین خستگی ها رو تلخی ها رو کنار بزارین باید هممون تمرینش کنیم...
متاسفانه همینطوره
و متاسفانه این تمرین و کسب این توانایی که ازش حرف زدید آسون نیست
منم سعی میکنم ولی همیشه موفق نیستم
سلام

دیروز و امروز سر زدم پیت جدید نگذاشته بودید دیروز تان موجه بود چـون اعلام کرده بودید اما امروز را نه
سلام و روز بخیر
شما که خودتون فرمودید دیگه چهارشنبه تعطیل کنی تکلیف پنجشنبه و جمعه مشخصه
امان از بی برقی.
انگار تمام شده بی برقی ها
تیلو خانم جونم چطوری دوستم؟
خوبی روبه راهی
عالی هستم نازنینم
گفتم چند روزی نیستم سارای مهربونم
ببخش اگه نگرانت کردم