ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
روزتون زیبا
اول هفته تون پر از انرژی و شادابی
سرحال باشید
الکی هم به خاطر سرما غر نزنید...
یکی از زیباترین امکاناتی که در کشورمون داریم همین تجربه چهارفصل به طور کامل هست
پس الان هم از پوشیدن کت و کاپشنهای گرمتون لذت ببرید
بلوزهای ضخیمی که ته کمد قایم کردید را دربیارید و هر روز یک رنگ بلوز خوشگل و گرم و نرم بپوشید
شالهای بافت ... دستکش... کلاه .... چکمه ها و بوت و نیم بوتهای خوشگل.... جوراب های ضخیم...
خلاصه که هر فصلی زیبایی های خودش را داره
بهتره که الکی مرز بندی نکنیم و از هر چی که دور و برمون هست لذت ببریم
خیلی جاها تجربه برف را داشتند ... اینجا که برف نیومده ... اما سوز زمستونی اومده ...
پنجشبنه صبح با خانم تمیزکار قرار داشتم
من عادت ندارم وقتی تمیزکار را خبر میکنم خودم بشینم یه گوشه و نگاه کنم
خودم هم دست به کار میشم
خلاصه که تا خانم تمیزکار پله ها را جارو بزنن منم بیشتر گلدونها را بردم روی پشت بام و زیرگلدونی ها را تمیز و مرتب کردم
بعد از اینکه خانم تمیزکار پله ها را تی زدند منم گلدونها را برگردوندم سرجاشون
لابی و راه پله ها و دستگیره ها و آسانسور و هرجایی که به ذهنم رسید را ضدعفونی کردم
خلاصه تا ظهر دست مون بند بود
بعدازظهر باید میرفتم برای یه مقداری خرید خونه
مامان جان هم باهام همراه شدند
خلوت و نزدیک ترین جاهایی که میشد را انتخاب کردیم و خریدهامون را انجام دادیم
چند قلم هم برای خواهرجانها خرید کردم
برگشتیم خونه و تا خریدها را ضدعفونی کنیم شب شد...
و اینطوری پنجشنبه را گذروندیم
جمعه آرومم را هم با دیدن فیلم و خوندن کتاب و گوش دادن به پادکست گذروندم
دو ساعتی هم مغزبادوم اومد بهمون سر زد و رفت
حالا دیگه که دیدارها کوتاه شده و خیلی دیر به دیر ، انگار با این یکی دو ساعت دلتنگیمون بر طرف نمیشه
پ ن 1: پرسیده بودید چطوری مامان جان توی آشپزخونه روی اجاق گاز نان میپزند
خمیر که آماده میشه ... چونه های کوچولوکوچولو درست میکنن و یک قابلمه سرامیک را میزارن روی شعله
نانهای کوچولو را میندازن داخل قابلمه با شعله کم ... آروم آروم هر دو طرفش را میپزن...
نتیجه عالیه .. تست کنید...
پ ن 2: آقای دکتر یه کتاب تازه در مورد «ساده کردن زندگی » دارن میخونن
نکته هاشو یا عکس میگیرن یا در قابل فایل صوتی برام میفرستن
گاهی چقدر الکی دور و بر خودمون را شلوغ میکنیم
انگار اصل را فراموش کنیم و به فرعیات بچسبیم
پ ن 3: غزلها شده کابوس شبهای من
هیچ طوری نمیشه ویرایششون کرد
پ ن 4: گفتم برای نی نی دانا لباس بافته بودم؟
قرار بود هر وقت میتونه بیاد ازم بگیره
دیشب که اومدن یک بسته مداد رنگی هم برای پسرش که حالا نزدیک 4 سالشه گذاشتم توی باکس هدیه
وقتی مداد رنگی ها را دید کلی ذوق کرد، دعوتم کرده برای دیدن خواهرش حتما برم خونشون
دنیای بچه ها بی نهایت قشنگ و رنگی رنگیه
پ ن 5: من همیشه توی کمدم چیزای کوچولو برای هدیه دادن دارم
مداد رنگی و پاستل و دفترچه و دفترهای فانتزی برای کوچولو ترها
جوراب و شامپو و گیره های موی و چندتایی کتاب شعر برای بزرگترها..
گاهی خیلی به کار میاد
تیلو تو چقدر خوبی، انگار یه جور دیگه ای به دنیا نگاه میکنی وقتی از چشمای تو به دور و برم نگاه میکنم همه جا قشنگ و دوست داشتنی میشه امیدوارم دنیا برات همیشه همین شکلی باشه که میبینی
منم امیدوارم دنیای همه آدمها پر از رنگی رنگی های زیبا باشه
زندگی هممون سختی و مشکل و بالا پایین های خودش را داره
مهم این هست که در تمام این موقعیت های سخت هم بتونیم رنگی رنگی های دنیا راببینیم
یه قلب پاره پاره قسم خوردن نداره
سلام دختر عموی ماه
خوبی
کل هفته ت پر از انرژی و شادی
اگه غزل ها اشکال املایی دارن خب هیچ
ولی اگه مثلا اشکال وزنی و عروضی دارن قضیه ویرایش کردن شون کلا فرق میکنه
حالا شما از چه لحاظ ویرایش میکنی ؟ املایی یا وزنی؟
سلام پسرعموجان
متشکرم
نه بابا ویرایش از نظر نوشتاری... ویرایش از نظر تایپ و شکل ظاهری...
چقد اون قسمت کمدوتو دوس دارم که توش پر از چیزای کوچولو مچولو برای هدیه دادنه

خودم هم خیلی خوشم میاد
سعی میکنم دائما بهش چیز میز اضافه کنم
هرروزکه می ام اینجاسرمیزنم ویادداشت هاتومی خونم انگاریه دورتجربه مثبت اندیشی ودیدن خوبی هاورنگی های زندگیه.همشه رنگی رنگی وخوشحال باشین
هرروز بهم سر میزنی؟ چه افتخاری...
ممنونم ازت
مامان منم توی ماهیتابه نون میپزن تو اشپزخونه خیلی خوب میشه اصلا این مامانا با مواد غذایی جادو میکنن من و خواهر خواستیم بربری توی فر درست کنیم بیشتر شبیه پارو شده بود قشنگ بهمون محکمی ها
ولی ظاهرشو که میدیدی انگار نرم ترین و پنبه ای ترین بربری دنیاست
تصمیم گرفتیم در افق محو شویم 
روزگارت خوش و سلامت تیلوی رنگی من
واقعا مامانا جادو بلدن
از نوک انگشتاشون عشق میچکه توی خوردنیا
تو خودتم همینطوری ... مطمئنم
با سلام
تیلوی مهربون تو نود تا بلوز داری که در فصل زمستان هر روز یکی بپوشی اما اونایی که لباس تابستان و زمستان شان یکی است چه کار کنند. انشالله که همه داشته باشند سلام گرم خدمت بابا و مادر سلام برسون
سلام دوست خوبم
90 تا بلوز ندارم
اما خوب بلدم با رنگها بازی کنم
بالاخره هرکسی میتونه با هر امکاناتی که داره برای دل خودش یه کارهایی انجام بده
پدربزرگم هم همیشه یک چیزی توی کمدش برای ما بچه ها داشت و چقدر ذوق می کردیم وقتی در کمد رو باز می کرد
اخیش
چقدر خوبه پدربزرگ و مادربزرگ داشتن
چه حس خوبیه این حس تعلق و محبت
خدا رحمتشون کنه