ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سلام
روزتون زیبا
امروز هم مثل دیروز چندکارتنی کاغذ با خودم آوردم
بعدش هم تندتند یه کار برای مشتری آماده کردم
پی دی اف کردم و ارسال کردم برای تاییدات نهایی
همین شد که دیر اومدم اینجا
دیشب بعد از حرف زدن با آقای دکتر ، خوابیدم
یه خواب وحشتناک دیدم و وقتی چشمامو باز کردم قلبم داشت به شدت تندتند میزد
ناخودآگاه نشستم لبه تخت و چند ثانیه ای طول کشید تا همه چیز را تجزیه تحلیل کنم
قدیما بیشتر خوابهای ترسناک میدیدم و همون لحظه زنگ میزدم آقای دکتر و گریه و زاری.... بعدها به خودم گفتم : وحشتناکتر از خواب بد دیدن، این هست که یکی آدم را اینطوری از خواب بیدار کنه... برای همین دیگه این کار را نکردم...هرچند ایشون وقتی صبح تعریف کنم همچین قضیه ای را میگن چرا زنگ نزدی ...
خلاصه که از جام بلند شدم و رفتم یه لیوان آب خوردم و دلم خواست برم توی تراس...شاید دلم هوای تازه میخواست...
اما جالب این بود که وقتی دوباره برگشتم توی تخت یه خواب خیلی خوب دیدم و صبح با یه لبخند بزرگ بیدار شدم...
حس خوب اون خواب و یه صبحانه دلچسب ، حسابی منو سرحال آورد...
امیدوارم شماها هم سرحال باشید
پ ن ۱: یک نفر به نام دلسوختگان چندتایی پیام و لینک توی کامنتها گذاشته بود
من که موفق به باز کردن لینکها نشدم، اما کامنت را جواب دادم و تایید کردم
بعد متوجه شدم که کامنتهای ایشون لابلای کامنتها نیست
کامنتهاشون را توی چندتا وبلاگ دیگه هم دیده بودم
سراغ اونها هم رفتم و کامنتها نبود
کسی میدونه قضیه چیه؟
پ ن۲: اونقدر امروز کوچه بی عبور و سوت و کور هست که باور کردنی نیست
پ ن۳: خیلی خیلی آروم دارم یه کتاب تازه میخونم
اصولا از روند خیلی کند توی کتاب خوندن خوشم نمی آمد
اما الان عجیب دارم از این جریان آرام لذت میبرم
البته من ساعت 12 به بعد یا موقع خواب ، همه راه های ارتباطی با خودم را قطع میکنم ، نصفِ شب که نمیخوان منو به مهمونی و عروسی دعوت کنند ، فقط میخوان خبر بد بدن !
یعنی قدیما از این کارا میکردی ؟ با گریه زنگ میزدی نصف شب از خواب بیدارش میکردی؟ خودت یه پا کابوس بودی پس !
حیفت میومد شما با ترس بیدار شی و اون در خواب ناز باشه؟
الهی ، چقدر دوسش داشتی پس !
میدونی نگاه سیاه و سفید شما به زندگی به من نشون میده که چقدر منعطف بودن چیز خوبیه
کسی که با تلفن کاری نداره باید هم موقع خواب راههای ارتباطیش را قطع کنه
ولی دوتا عاشق دور از هم که تمام ارتباطشون با تلفن هست با همه فرق دارن
سلام دختر عموی گل
اتفاقا دیشب من یه خواب خوب دیدم البته همراه با حسرت
خواب دیدم اومدم اصفهان و استاد شجریان تو یه کوچه باغ خیلی باصفا دارن آواز میخونن
من هم لذت می بردم و هم میخواستم به بقیه بگم قدر ایشون رو بیشتر بدونین چون دارن از بین ما میرن
سلام پسرعموجان
چه خواب خوبی
کدوم آوازشون را میخوندن؟ یادت هست؟
نه متاسفانه
فقط یادمه تو ابوعطا میخوندن
میدونی تیلو من فکر میکنم خوابها نشانه هستن اینجور وقتا که ما خواب بد میبینیم مادرم میگن صدقه بنداز تا اگر بلایی هست رفع بشه یا اسیبش کمتر بشه و اون صدقه انگار دل ادمو قرص میکنه که اتفاقی در کار نیست ...

اینروزا خیلی فکر و ذهن هممون مشغوله خیلی فشار و استرس زیاد شده شاید یکی از دلایل خوابهای اشفته همینا هست ...
و چه خوب که با یه خواب شیرین روزت شروع شد
من خودم به صدقه به شدت اعتقاد دارم
اما من خواب بد ندیدم
فقط قسمتی از گذشته که به فراموشی سپرده بودم سرک کشیده بود ....
منم جان شیرینو بعد خواب بدام بیدار میکنم دست خودم نیست اروم نمیشم
حتی مجردم که بودم یا میرفتم پیش مامانم میخوابیدم تو خوابگاه هم میپریدم تو تخت شوکول
و صد البته که ترک نکردم این کارمو
اقای دکترم کم مهربون نیستا
بالاخره یار همراه یعنی همین


گاهی باید حضور پررنگ همدیگه را حس کنیم تا آروم بگیریم
خیللللللللللللللللللللللی مهربونه